امام در هیچ تصمیمی، تحت تأثیر کسی قرار نمیگرفت
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۶ خرداد ۹۶ 0۰17
[ad_1]
خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی از شاگردان امام خمینی در مقطع اقامت در نجف به شمار می رود. علاوه بر این، موانست با فرزندان ارجمند امام از جمله شهید آیت الله سید مصطفی خمینی و حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی موجب گشته بود که از نزدیک نیز با امام انس یابد و شاهد بسیاری از کنش ها و واکنشهای ایشان در عرصه های گوناگون باشد. گفت وشنودی که پیش روی دارید، شمه ای از خاطرات ایشان از منش علمی و عملی امام خمینی را در خود دارد. امید آنکه مقبول افتد.
*به عنوان آغازین سوال، لطفا بفرمایید که از چه مقطعی با حضرت امام آشنا شدید و این آشنایی چگونه توسعه یافت؟
حضرت امام در سن۲۲ سالگی، سفری به نجف داشتند و در منزل مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی ــ که بعدها نماینده ایشان در نجف شدند ــ با پدر من مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزاحسن بجنوردی آشنا شدند. پدرم هشت سال از امام بزرگتر بودند. ایشان غیر از فقه و اصول، به فلسفه و عرفان هم علاقه، داشتند و از این جنبه با امام هم مشرب بودند. دوستی آنها تا آخر عمر پدرم، ادامه پیدا کرد. خود من در تابستان سال۴۱ و در سن۲۱ سالگی از نجف به ایران آمدم و در مدت چند روزی که در قم بودم، در درس فقه و اصول حضرت امام شرکت کردم و بسیار به نگاه فقهی و اصولی و مشرب امام علاقه پیدا کردم.
بعد از قضیه۱۵ خرداد۴۲ و دستگیری و سپس آزادی امام، به قم آمدم و خدمت ایشان رسیدم و چون با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی هم دوست بودم، چند روزی مهمان او بودم. در سال۴۳ به ایران آمدم که ازدواج کنم که امام قضیه کاپیتولاسیون را مطرح کردند که منجر به تبعید ایشان به ترکیه شد. من به نجف برگشتم و در سال۴۴ فهمیدم که امام از ترکیه به عراق آمده و در کاظمین اقامت کردهاند، لذا خود را به کاظمین رساندم و همراه امام به سامرا و کربلا و سپس نجف رفتم. در نجف استقبال کمنظیری از امام صورت گرفت.
*حضرت امام در نجف، از چه زمانی تدریس را آغاز کردند و آیا شما در درس ایشان شرکت داشتید؟
حضرت امام از روز دومی که به وارد نجف شدند، درس را شروع کردند. درس خارج ایشان بر مبنای « کتاب الخیارات» و « کتاب البیع» مکاسب شیخ انصاری بود که دوازده سال طول کشید و دو سال آخر ان را به بحث « الخلل فی الصلوه» ــ که از پیچیدهترین مباحث فقهی است ــ اختصاص دادند. من در نجف به مدت ۱۴ سال، در درس امام شرکت کردم و بیشترین تمرکز را روی این درس داشتم، چون در آن نوآوری ها و موشکافیهائی وجود داشت که در سایر درسها نبود.
* چه ویژگیهائی را در منش حضرت امام بارز دیدید و چه خاطراتی از رفتار و سیره ایشان دارید؟
غیر از نوآوریهای اصولی و فقهی، به نظر من مکتب اخلاقی حضرت امام بسیار کار آمد و مؤثر بود. امام نکات اخلاقیای را که تدریس میکردند، با رفتار و سلوک خود میآموختند و انسان چند سالی که با امام معاشرت میکرد، به شکلی طبیعی از دروغ، غیبت، افترا و امثال اینها دوری میکرد. امام از دوران جوانی به این امور اهتمام میورزیدند و این فضائل در ایشان نهادینه شده بود، فضایلی که بعدها در جریان نهضت و انقلاب فوقالعاده تعیین کننده بودند.
ویژگی برجسته دیگر امام، شجاعت بینظیر ایشان در مقابله با دشمن بود. این شجاعت ریشه در باور عمیق ایشان به اراده و مشیت الهی بود و در مواقع دشوار مبارزه، مانع از یأس مبارزان میشد.
پدرم میگفتند: « من شنیده بودم که تبعیدگاه امام در ترکیه در جای جزیره مانندی بوده است. از ایشان پرسیدم: آیا از این بیم نداشتید که مأموران رژیم شاه شما را غرق کنند؟ امام فرموده بودند: این که چیزی نیست. روزی که مرا در قم دستگیر کردند تا به تهران بیاورند، در میانه راه ناگهان از جاده اصلی به جاده پرتی رفتند و من مطمئن شدم که قصد کشتن مرا دارند، ولی وقتی به قلب و ضمیر خود رجوع کردم دیدم ابداً نمیترسم!». امام در روزهای آغاز جنگ هم که دشمن دائماً محدوده جماران را میزد و همه مردم به زیرزمینها پناه میبردند، همیشه کنار پنجره بودند و در شب اول، حتی چراغ اتاق خود را هم خاموش نکردند!
* رفتار حوزه علمیه نجف با حضرت امام چگونه بود وگذشته ازآن، آیا ساواک در شیوه هایی که بر علیه ایشان به کار می برد، موفق شد؟
ساواک عناصر خود را به بیوت بعضی از مراجع نجف نفوذ داده بود و با آن که آن مراجع شخصاً با امام مشکلی نداشتند، اما اطرافیان آنها تلاش میکردند امام را هر چه بیشتر منزوی کنند، اما این توطئه تا حد زیادی توسط مقامات علمیای که امام را به درستی میشناختند، از جمله پدر خود من ــ که از مراجع بزرگ و از چهرههای برجسته علمی حوزه نجف بودند و با امام دوستی دیرینه داشتند ــ خنثی شد.
علاوه براین شاگردان امام از جمله خود من، در درس و بحثهایمان، مدام به نوآوریهای امام اشاره میکردیم و تا حدی توطئه ساواک را تونستیم خنثی کنیم.
در نتیجه این تلاشها، عده زیادی از طلاب مستعد و فارسی زبان جذب درس امام شدند. درس امام بسیار جدی بود و کسی به عنوان گذران وقت در آن شرکت نمیکرد، لذا با وجود همه موانعی که در امر تدریس و تألیف امام ایجاد میشدند، ایشان در هر دو زمینه بسیار موفق بودند.
* برنامه تدریس حضرت امام چگونه بود؟
امام صبحها درس میدادند و بعدازظهرها همان درس را مینوشتند و به همین دلیل نوشتههایشان کاملاً دقیق و حلاجی شده بود. کتابهای البیع، الخیارات و الخلل فی الصلوه مربوط به همان دوره است.
*قدری هم به منش سیاسی حضرت امام بپردازیم. پس از انقلاب و به ویژه در دو دهه اخیر، عدهای سعی کردند تصمیمگیریهای ایشان را ناشی از فضاسازی اطرافیان ایشان جلوه بدهند. تحلیل شما از این شبهه افکنیها چیست؟
من بیش از۲۵ سال در نجف، پاریس، قم و تهران ارتباط خانوادگی و نزدیک با امام داشتهام و لذا با کمال قاطعیت میگویم که امام در هیچ تصمیمی تحت تأثیر احدی نبودند و هیچ کسی نمیتوانست در تصمیم ایشان خلل یا تغییری ایجاد کند.
در این زمینه خاطرهای را نقل میکنم. زمانی رژیم عراق تصمیم گرفت ایرانیها را از عراق اخراج کند که اگر در این زمینه موفق میشد، حوزه نجف عملاً از هم میپاشید. مرحوم آقای خوئی به دلیل بیماری، در لندن بستری بودند. آقای شاهرودی هم به علت کهولت سن خانه نشین بودند. حضرت امام رسماً به حزب بعث اخطار کردند که: اگر در ظرف۲۴ ساعت اخراج ایرانیها را متوقف نکند، ایشان از عراق میروند! رژیم بعث قاطعیت امام را میشناخت و به همین دلیل با دستپاچگی برای پدرم پیغام فرستاد که: به امام توصیه کنند که دست از تهدید خود بردارند. تقریباً دو ساعت از غروب گذشته بود که من به حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتم و پیام پدرم را به ایشان دادم که چند روزی به رژیم بعث مهلت بدهند، چون با رفتن ایشان حوزه نجف از هم میپاشد. امام فرمودند:« از جانب من به آقا سلام برسانید و بفرمائید از شما میخوام که در این امر دخالت نکنید! اگر تا مهلتی که به آنها دادهام، دست از اخراج ایرانیها برداشتند که هیچ، والا بلائی برسرشان میآورم که تصورش را هم نکرده باشند!». فردای آن روز هم به نماینده حسن البکر، رئیسجمهور وقت عراق با صراحت تمام گفتند که: اگر دست از اخراج ایرانیها برندارید، به بیروت میروم و اگر مانع شوید، به همه دنیا اعلام خواهم کرد که در خانهام زندانی شدهام! با بیان این خاطره میخواهم گوشزد کنم که اگر قرار بود امام با توصیه کسی تصمیم خود را تغییر بدهند،قطعاً توصیه پدر مرا ــ که با ایشان سابقه دوستی طولانی داشتند و امام مراتب علمی و اخلاقی ایشان را قبول داشتند ــ میپذیرفتند. به هر حال با قاطعیت و پایمردی امام، اخراج ایرانیها از عراق متوقف شد.
*عدهای هم کانالیزه شدن امام و رسیدن اطلاعات از مجاری خاص را مطرح کردهاند. در این باره چه تحلیلی دارید؟
این هم ادعای باطلی است. امام با افراد گوناگون از طیفهای مختلف فکری و سیاسی و حتی با کسانی که با آرای ایشان موافق نبودند، ارتباط داشتند و اخبار را نیز از کانالها و افراد مختلفی از جمله خود من دریافت میکردند. ایشان با اینکه بسیار به من اعتماد داشتند، ولی همیشه با دقت و وسواس چندین بار میپرسیدند:« کاملاً مطمئن هستی؟ اشتباه نمیکنی؟»
ایشان همه روزنامهها و بولتنها و خبرنامهها را میخواندند و به رادیوهای خارجی گوش میدادند و حتی اگر فرض کنیم که اطرافیان امام هم گرایشات خاصی داشتند و اجازه نمیدادند اخبار خاصی به گوش ایشان برسد، آنها را از مجاری مختلف میشنیدند و میخواندند.
احتمالاً این شبهه را بیشتر در مورد مرحوم احمدآقا مطرح میکنند. یادم هست چند روزی از رحلت حاج آقا مصطفی گذشته بود که احمدآقا به من گفت:« آقا امروز مرا خواستند و گفتند: یک وقت تصور نکنی چون مصطفی فوت کرده، دیگر همه کاره بیت و دفتر شدهای و میتوانی هرکاری که دلت میخواهد بکنی. او با آن عظمتی که داشت بدون اجازه من آب همنمیخورد. تو هم حق نداری خودسرانه کاری بکنی. هر کاری که میکنی باید با اجازه من باشد»… و احمدآقا هم انصافاً همین کار را کرد. خود من بارها از امام شنیدم که میگفتند:« احمد هم عادل است، هم صادق». حاج احمدآقا حتی پیامهائی را هم که صددرصد به ضرر دوستان و همفکرانش هم بود، با نهایت امانت منتقل و منعکس میکرد. من حتی شنیدم که عدهای میگویند: بعضی از پیامهای سالهای آخر عمر امام را احمدآقا نوشته است! در حالی که یک مقایسه ساده بین نثر امام و نوشتههای مرحوم احمدآقا، تفاوت را کاملاً نشان میدهد. امام تا آخر عمر، کاملاً به موضوعات اشراف داشتند و ذهن ایشان فوقالعاده هوشمندانه کار میکرد. ایشان حتی اگر تب هم داشتند، پیامهایشان را خودشان مینوشتند. در وصیتنامهشان هم بر این امر تأکید کردهاند.
*به نظر شما هوشمندی و زیرکی خارقالعاده حضرت امام حاصل چه ویژگیهائی بود؟
تقوا، اخلاص و مراقبت دائمی اخلاقی. امام حقیقتاً آدمشناس بودند و واقعاً محال بود کسی بتواند با گفتن حرفی خلاف واقع، ایشان را به اشتباه بیندازد. گاهی که من از سوءنیت بعضی از افراد نگران میشدم و به ایشان عرض میکردم، میفرمودند:« خاطرت آسوده باشد. هر کسی نزد من میآید، کافی است دهان باز کند تا بفهمم راست میگوید یا دروغ میگوید».
برایتان خاطره ای نقل کنم.یک بار من و حاج آقامصطفی در محل درس امام در نجف، متوجه شدیم کسی هست که اول از همه میآید و آخر از همه میرود! به امام گفتیم که ما به این فرد مشکوک هستیم. امام فرمودند:« چند روز است که به او شک کردهاید؟» عرض کردیم که سه روز است. امام فرمودند:« من چهار ماه است که فهمیدهام، منتهی حرفی نزدم، چون اگر او را بردارند و کس دیگری را بفرستند، معلوم نیست بتوانیم به این راحتی او را شناسائی کنیم!»
در پاریس هم یک خانم هلندی به من گفت: همراه شوهرش که یک خاخام یهودی است سعی کردهاند به عنوان خبرنگار نزد امام بروند، ولی امام آنها را نپذیرفته است! میخواست بداند امام از کجا متوجه شدهاند که آنها خبرنگار نیستند؟ گفتم:« اگر مسئله امدادهای الهی را درک میکردید، جواب این سئوال را میدانستید» هر چند تقریباً مطمئن هستم که معنی حرف مرا نفهمید!
*برخی تلاش میکنند قاطعیت حضرت امام در صیانت از نظام اسلامی رانیز به خشونت معنی کنند. شما مدتی در شورای عالی قضائی بودید. سیره و نگاه امام را در امور قضائی چگونه تحلیل میکنید؟
امام سراپا عطوفت و مهر بودند و خشونت را جز در موارد معدودی، جایز نمیدانستند. روزهای اول بازگشت ایشان به ایران بود که مرا خواستند و فرمودند:« فلانی! برو برای عفو عمومی دلیل پیدا کن، می خواهم عفو عمومی اعلام کنم». عرض کردم،« شما ولایت فقیه را به نحواتم قبول دارید و میتوانید از این صلاحیت خود برای دادن عفو عمومی استفاده کنید». فردای آن روز امام جز در مورد کسانی که مرتکب قتل و شکنجه شده بودند، عفو عمومی دادند.
در پاریس که بودیم خبرنگار روزنامه «سفیر» از ایشان پرسید:« اگر پیروز شوید با شاه چه میکنید؟» امام پاسخ داده بودند:« حداقل مجازات او حبس ابد است!». من وقتی این مطلب را خواندم، بسیار تعجب کردم و آن شب بعد از نماز مغرب خدمت ایشان عرض کردم که: شما چطوری برای آدم فاسد و خیانتکاری مثل شاه، چنین مجازاتی را تعیین کردهاید؟ امام فرمودند:« ما او را فقط آمر به قتل میدانیم و مجازات چنین فردی همین است!».هیچ چیزی به اندازه عمل خلاف شرع در دستگاههای دولتی، امام را مضطرب نمیکرد. چند روز قبل از جراحی و بستری شدن در بیمارستان، به احمدآقا گفتند:« ببین آقای بجنوردی در مورد تخلفات برخی از محاکم چه میگوید و حتماً قضیه را پیگری کن».
* در نهضت و حرکت امام بیش از هر چیزی، جنبه فرهنگی غلبه دارد. از دیدگاه شما علت این امر چیست؟
امام شخصیت جامع الاطرافی داشتند. در عین حال که یک فقیه بزرگ، اصولی توانا، فیلسوف صاحبنظر، عارف کامل و اهل عبادت و سیرو سلوک بودند، یک مبارز سیاسی تمام عیار هم بودند. ایشان در عین حال که علیه رژیم شاه و امپریالیسم جهانی میجنگیدند، لحظهای از رهنمودهای فرهنگی و وظیفه تعلیم خود غافل نبودند. به همین دلیل هم با ترور و جنگ مسلحانه مخالف بودند و میگفتند:« تا فرهنگ مردم تغییر پیدا نکند، هیچ انقلاب ریشهای و عمیقی معنا پیدا نمیکند» و معتقد بودند: مبارزات مسلحانه، حکم ماده مخدر را دارد و مسائل را به شکل ریشهای حل نمیکند!
منبع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع