[ad_1]
به گزارش خبرگزاری تسنیم، چهاردهم آبانماه بهعنوان روز فرهنگ عمومى معرفى شده، در این روز فرصتى مناسب براى بازخوانى پرونده فرهنگ عمومى جامعه و رسالتى که از این بابت بهعهده مسؤولین قرارگرفته است، مىباشد تا از این طریق بتوانیم در تلاشى هماهنگ و هدفمند براى ارتقاء فرهنگ عمومى گامى برداشته، شکوفایى عادات و روشهاى نیکوى مردم مسلمان را پاس داریم و در جهت تعالى ارزشها، آنچه در توان داریم خالصانه نثار کنیم. فرهنگ عمومى شبکهاى قدرتمند و متأثر از دانشها، منشها، گرایشها و باورهایى است که در عین پیچیدگى، اقتدار و حضور خویش را با قدرت در همه زوایاى زندگى مردم تثبیت کرده و حول سه محور فرد، خانواده و جامعه، ایفاى نقش مىکند.
* فرهنگ عمومى درحال حاضر
اگر روزگارى پیش در عصر کشاورزى، منبع قدرت و حرکت، «زور بدنى و نیروى بازو» بود، و اگر در دوران اولیه صنعتى و مدرن، عامل تعیینکننده سرنوشت بشر، «پول و ثروت و قدرت اقتصادى و قدرت نظامى» بود، درجهان کنونى، دیگر نه از زور براى نقشآفرینى بنیادین کارى ساخته است و نه از زر، بلکه آنچه مىتواند منشأ و پایه تمام تحولات بشرى واقع بشود «فرهنگ» است.
* نامگذارى روز فرهنگ عمومى
شوراى فرهنگ عمومى ۱۴ آبانماه را در تقویم سال ۱۳۸۷ به نام «روز فرهنگ عمومى » نامگذارى کرد. روابط عمومى دبیرخانه شوراى فرهنگ عمومى اعلام کرد روز ۱۴ آبان که مصادف با تصویب آئیننامه شوراى فرهنگ عمومى است، به نام روز فرهنگ عمومى مصوب گردید.
* تعریف فرهنگ عمومى
فرهنگ عمومى عبارت است از «مجموعه منسجم و نظامیافتهاى از اهداف، ارزشها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهاى مردم متعلق به یک جامعه بزرگ، قوم یا ملت.» بنابراین فرهنگ عمومى، شامل تمامى فعالیتهاى مبتنى بر اندیشه و عادت است که در جهت برآوردن نیازهاى بشرى بسته به انواع جوامع از نظر تاریخى، سیاسى، اقتصادى، مذهبى، رفتارهاى عمومى مردم را شکل مىدهد. همه انسانهایى که از گذشتههاى دور تا کنون در اقصى نقاط دنیا زندگى کردهاند؛ داراى فرهنگ بودهاند. پس فرهنگ یک پدیده عام است و هیچ گروه یا فردى در جامعه انسانى نمیتوان یافت که فرهنگ نداشته باشد؛ فرهنگ عمومى فرهنگ تعیینکننده چگونگى تفکر و احساس اعضاى جامعه است. فرهنگ راهنماى اعمال انسانها و معرف جهانبینىهاى آنها در زندگى است.
* ویژگیها و شاخصهاى فرهنگ عمومى
هیچکس بهتر از مقام معظم رهبرى، امام خامنهاى، ابعاد فرهنگ عمومى را تبیین نکردهاند. از نظر ایشان فرهنگ عمومى دو بخش دارد: یک بخش آن ظاهرى و بارز مثل: شکل لباس و شکل معمارى است که تأثیر خاصى بر روى ذهنیات و خلقیات و منش و تربیت افراد دارد و بخش دیگرش مربوط به امور نامحسوس مثل اخلاقیات فردى و اجتماعى مردم، وقتشناسى، وجدان کارى، مهماندوستى و احترام به بزرگترهاست.
فرهنگ عمومى حوزهاى از نظام فرهنگى جامعه است که پشتوانه آن اجبار قانونى و رسمى نیست، بلکه تداوم آن در گرو اجبار اجتماعى اعمالشده از سوى آحاد جامعه و تشکلها و سازمانهاى غیردولتى (غیررسمى) است. برخلاف حوزه فرهنگ رسمى که در نهایت، اجبار فیزیکى از آن حمایت مىکند، حوزه فرهنگ عمومى عمدتاً بر پذیرش و اقناع استوار است و عدم پایبندى به آن مجازات، بهمعناى حقوقى کلمه را در پى ندارد.
فرهنگ عمومى مؤلفههایى از فرهنگ است که تأثیرات آن عام و فراگیر مىباشد و عامه مردم در کیفیت آن نقش دارند و از شیوه رفتارهاى عمومى مردم یا عرف و عادات و رسوم و زبان ساخته مىشود و یا تأثیر مشهود مىپذیرد و عموم جنبهها و عرصهها و زندگى مردم را تحت تأثیر قرار مىدهد و عموم مردم نسبت به آنها حساسیت و شناخت دارند.
فرهنگ عمومى، سازندگان و عاملان خاص خودش را دارد که بر بخشى از آنها دولت نظارت مىکند. نزدیک شدن به فرهنگ عمومى و اصلاح آن از طریق بخشنامه میسر نیست.
فرهنگ عمومى مانند کل نظام فرهنگى و فرهنگ، در چهار وجه ظاهر مىشود: درونى، روانى، نمادى، نهادى و آثار. ازاینرو مىتوان رگههاى فرهنگ عمومى را در همه این جلوهها یافت. فرهنگ عمومى، در کنار فرهنگ رسمى، در همه حوزههاى زندگى اجتماعى، خانواده، حکومت، اقتصاد و آموزش و پرورش و نظایر اینها حضور دارد. ازاینرو نمیتوان آنرا به حوزه مشخصى محدود ساخت.
* مفهوم اصلاح فرهنگ عمومى
سه مفهوم کلى از کلمه اصلاح به ذهن متبادر مىشود:
یکى تجدید شکل فرهنگ عمومى مدنظر است یعنى سامان جدید و نو به مواد فرهنگ دادن به گونهاى که فرهنگ عمومى شکل تازهاى پیدا کند و دیگرى منظور از اصلاح، رفع کژیها و انحرافات آن مىباشد که اینجا دو حالت پیش مىآید:
الف: بازگشت به اصل و منشأ فرهنگ عمومى و پیرایش آن از عناصرى که به مرور زمان وارد آن شده است.
ب: ارجاع فرهنگ عمومى به غایت و هدف مورد نظر و سعى در رفع موانع دستیابى به هدف.
سومین آن، جمع بین ایجاد شکل تازه و متناسب فرهنگ و اصلاح کژیها و انحرافات؛ شاید بهترین مفهوم باشد.
* ضرورت اصلاح فرهنگ عمومى
دستکم به سه دلیل اصلاح فرهنگ عمومى ضرورى است:
نخست آنکه: نسلهاى تازه هر ملت باید راه و رسم زندگى را فرا گیرند و این امر از طریق «انتقال» فرهنگ رخ مىدهد. انتقال فرهنگ جریانى است که طى آن نسل جدید با شیوه زندگى نسل قدیم آشنا مىشود و چگونگى زندگى کردن به شیوه آنان را مىآموزد.
دوم آنکه: انتظار پذیرش بىچون و چراى تجربه گذشتگان توسط نسلهاى جدید، خارج از طبیعت آدمى است و چون و چرا کردن، پدیدهاى را با خود دارد که نقد و بررسى یا «ارزیابى» نامیده مىشود. پس مىتوان گفت: که فرهنگ عمومى هر ملتى همواره در معرض ارزیابى نسلهاى تازه است و در این جریان نقد و بررسى، کاستىها و راستىها رخ مىنمایانند.
سوم آنکه: مسائل و نیازهاى زندگى، امورى متغیر هستند و پاسخگویى به آنها ضرورت دارد. تلاش براى پاسخگویى به نیازهاى تازه و در عین حال رفع کاستىهاى برملا شده در جریان ارزیابى فرهنگ، به ایجاد شیوههاى زندگى یا فرهنگ عمومى منجر مىشود. و جریان ایجاد یا توسعه فرهنگ زمانى مىتواند یک جریان اصلاحگرا یا کمالبخش باشد که شناخت درست و ارزیابى دقیق، بنیادهاى آنرا تشکیل داده باشند.
* اصول اصلاح فرهنگ عمومى
در اصلاح فرهنگ عمومى مىبایست نکات زیر را در نظر داشت و بهکار بست:
۱. تغییر در باورها و دیدگاههاى مردم و مسؤولان نسبت به اصلاح فرهنگى به این صورت که اصلاح فرهنگ عمومى امرى پیچیده، تدریجى، کمجلوه و پنهانى و همگانى است.
۲. دخالت دادن مردم براى تغییر.
۳. توجه و اهمیت به قدرت فرهنگ در جریان تحول و تکامل جامعه.
۴. ادراک و احساس ایجاد تغییر در فرهنگ عمومى جامعه به شکل سیستماتیک و منظم.
۵. در نظر گرفتن باورهاى اصیل مذهبى و ملى مردم جامعه بهعنوان پایههاى بنیادین براى تغییر.
* نقش فرهنگ عمومى در سبک زندگى انقلابى
فرهنگ عمومى بهعنوان یک بستر، در تعیین مصادیق زندگى روزمره و سبک زندگى افراد جامعه نقش مهمى را بازى مىکند و همانطور که در جریان شکلگیرى انقلاب اسلامى شاهد بودیم، فرهنگ عمومى توانست بر سبک زندگى مردم تأثیر بگذارد و یک نوع سبک زندگى انقلابى را صورتبندى کند.
* کارکردهاى فرهنگ بهطور عام و فرهنگ عمومى بهطور خاص
یکى از کارکردها، فردى و دیگرى جمعى است. کارکرد فردى فرهنگ معطوف به هویتبخشى است؛ بدینمعنا که فرهنگ، عامل هویتبخشى براى فرد است و او را از تعلق به دیگر فرهنگها متفاوت مىکند. بهعنوان نمونه، یک ژاپنى خود را از یک ایرانى اینگونه تمیز مىدهد که وى متعلق به فرهنگ ژاپنى، با همهى عناصر مادى و غیرمادى آن است و یک ایرانى متعلق به فرهنگ ایرانى است. بر همین اساس، دنیاى پیرامون این دو فرد به دو نحوهى متفاوت درک مىشود؛ چراکه مفاهیمى که این دو فرد با دو فرهنگ مختلف براى تفکر استفاده مىکنند، تحت تأثیر دو فرهنگ مختلف است. مثلاً یک ایرانى ممکن است خود را متعلق به فرهنگ چندهزارساله و تمدن ایران باستان بداند؛ در خود شجاعتها و دلیرىهاى هموطنانش در دفاع از کشورش را ببیند؛ به خود افتخار کند که زبانش پارسى است و یا هزاران عنصر فرهنگى دیگرى را مد نظر قرار دهد که باعث مىشود وى خود را متفاوت از فرد ژاپنى ببیند. پس کارکرد فردى فرهنگ، هویتبخشى است.
کارکرد جمعى و اجتماعى فرهنگ انسجامبخشى است؛ بدینمعنا که کنشهاى جمعى برآمده از ارزشها و باورها، بازتولیدکنندهى انسجام اجتماعى هستند. بهعنوان نمونه، سرود ملى کشور بهعنوان یک عنصر فرهنگى عامل انسجامبخش بین افراد جامعهى آن کشور بهحساب مىآید یا مثلاً موفقیتهاى ورزشى در عرصهى ملى، چون صعود تیم ملى فوتبال به جام جهانى یا قهرمانى یک ایرانى در مسابقات وزنهبردارى جهان را مىتوان مصادیقى از تعلق به عناصر فرهنگىاى دانست که کارکرد انسجامبخشى دارند. باورها، آیینها و مراسمهاى مذهبى از دیگر مواردى از فرهنگ هستند که نقش انسجامبخشى اجتماعى را بازى مىکنند. البته پُرواضح است که این کارکردها مىتوانند توأمان باشند؛ بهطورى که باورها، ارزشها، هنجارها، تولیدات و نمادهاى فرهنگى یک جامعه، هم در عرصهى فردى و هم در عرصهى اجتماعى، کاربرد داشته باشند. بهعنوان مثال، دیزى بهعنوان یک غذاى اصیل ایرانى و عنصرى از فرهنگ جامعهى ایرانى مىتواند در عین حال که نقشى در هویتبخشى فردى بازى مىکند، عهدهدار انسجامبخشى اجتماعى نیز باشد.
* استفاده بهینه ازوظایف شوراى فرهنگ عمومى
شوراى عالى انقلاب فرهنگى سه وظیفه عمده و محورى را بهعهده شوراى فرهنگ عمومى نهاده است که عبارت است از:
۱. سیاستگذارى، هدایت ونظارت برفرهنگ عمومى کشور.
۲. مطالعه دائمى وارزیابى وضع فرهنگ عمومى کشور.
۳. تهیه و تدوین طرحها براى هماهنگکردن کوششهاى فرهنگى، هنرى و تبلیغى درکشور.
شوراى فرهنگ عمومى پس از بررسىهاى کارشناسانه جهت انجام وظایف فوق، تشکیل شوراى فرهنگ عمومى استانها را امرى ضرورى و حتمى دانست و براى تسهیل در انجام وظایف خود، دو وظیفه از سه وظیفه فوق را به شوراى فرهنگ عمومى استانها محول نمود که عبارت است از:
۱. مطالعه وتجربه و تحلیل و ارزیابى وضعیت فرهنگ عمومى استان
۲. تهیه وتدوین طرحهایى براى فرهنگکردن کوششهاى فرهنگى، هنرى و تبلیغى درسطح استان
در این برهه اززمان اعضاى شوراى فرهنگ عمومى استانها با ترکیب بسیار عالى آن متولیانى هستند که مىتوانند بسترسازى مناسب، زمینههاى همکارى تمامى روشنفکران و اندیشمندان متعهد و معتقد به فرهنگ اصیل خودى که چیزى جز فرهنگ انسانساز و حیاتبخش اسلامى نیست، اعم ازدانشگاهیان و حوزوىها را گرد یک محمل پویا جمع نمایند و احکام و فرامین و قوانین الهى اسلام را با درک شرایط زمان و مکان تا به این عصر بکشاند و درحقیقت اسلام ۱۴۰۰ سال پیش راکه بدون زنگار و تخدیر و تحریف و خرافه و موهوم و تفسیر به رأى بود را شناسایى و به زبان روز و بدون دخالت ایدههاى شخصى یا موضعگیرىهاى گروهى، آنرا تحلیل، تدوین و ارائه نمایند.
ذکر این نکته لازم است که بحمدالله انگیزههاى مثبت و فراوانى درجهت احیاى روحیه مطالعه و تحقیق در استانها و مناطق مختلف وجود دارد که اگر زمینههاى بهرهبردارى از این استعدادهاى بالقوه با درایت وآگاهى همراه با مسیر و صبر و حوصله و شکیبایى فراهم آید، نهادى کردن تحقیق وپژوهش ودر نتیجه برنامهریزى وسیاستگذارى درعرصههاى گوناگون فرهنگ عمومى مناطق مختلف کشور امرى بدیهى و آسان مىنماید.
* عوامل تأثیرگذاردر فرهنگ عمومى
۱- طبیعى و جغرافیایى
این عوامل ممکن است جنبه طبیعى و جغرافیایى داشته باشد، چه اینکه در مناطقى از کشورمان که از جاذبههایى نظیر نعمت دریا، ساحل، جنگل و… برخوردار مىباشد، زمینه ارتکاب برخى رفتارهاى خلاف شرع و قانون هم بیشتر مهیا مىشود. یا مثلادر مناطق گرمسیرى آمادگى بیشترى جهت رواج فرهنگ برهنگى و همچنین واکنشهاى سریع وجود دارد. بهعکس در مناطق سردسیرى، خونسردى و ضرورت پوشش بیشتر محسوس مىباشد. یا مثلا فرهنگ شهرهاى زیارتى داراى خصوصیات مربوط به خود، آنهم در ابعاد مختلف مىباشد.
۲- تاریخ و حوادث گذشته
دستهاى از عوامل تأثیرگذار درفرهنگ عمومى، زاییده مسائل تاریخى و حوادث گذشته دور یا نزدیک است و این تأثیرات بهنوبه خود در سطحبندى کشورى، استانى و شهرستانى قابل تقسیم مىباشد، لذا مىبینیم در مناطق مختلف کشورمان در کنار تنوع لهجهها و گویشها، نوع پوشش و لباس و رفتار و عادتهاى باستانى و ملى و نیز مذهبى از ویژگىهاى اختصاصى برخوردارند. پیدایش انقلاب اسلامى و بهدنبال آن جنگ تحمیلى و دفاع مقدس و جانانه ملت رشید ما در مقابل استکبار جهانى، موجب تغییر و تحولات بنیادین در فرهنگ عمومى کشورمان و نیز درسطح منطقه و بینالملل گردید و جابجایى بسیارى از معادلات معمول را بهدنبال داشت. اینکه اهل فرهنگ و هنر ما به چه میزان در معرفى ارزشها و تأثیرات شدید این دو مقوله تأثیرگذار درفرهنگ عمومى بودهاند، خود نیاز به نقد و بررسىهاى دقیق و کارشناسانه دارد.
۳- عنصر زمان و مکان
از عوامل مؤثر در فرهنگ عمومى کشور دو عنصر زمان (مناسبتها) و مکان (مانند حوزه، دانشگاه، اماکن مقدسه و زیارتى، مساجد و…) مىباشد. در عرصه تأثیر عامل زمان و مناسبتهاى ملى، مذهبى و انقلابى در فرهنگ عمومى، باید گفت این ازجمله عواملى است که بسیارى از ملتها و کشورهاى مسلمان و غیرمسلمان از آن بىبهرهاند.
بسیار ضرورى است که با برنامهریزى و مهندسى بسیار دقیق و مدون و به دور از مدیریتهاى چندگانه و موازى و سلیقهاى، کم و کیف این عامل مهم و تأثیرگذار در فرهنگ عمومى، مورد کنکاش و دقت کارشناسانه قرار گیرد. متاسفانه اوقات فراغت در ایام تعطیلات فرزندان انقلاب در گروههاى سنى مختلف تبدیل به یک داستان غمانگیز تکرارى و ملالآورى شده که هر ساله سازمانها و ادارات مختلفى آنهم بهطور موازى، فعالیتهاى کلیشهاى و نوعا غیر جذاب را ادامه مىدهند.
۴- رسانههاى جمعى
از دیگر عوامل مهم تأثیرگذار در فرهنگ عمومى، نقشآفرینى رسانههاى جمعى شنیدارى، نوشتارى و دیدارى است که صدا و سیما و سینما نقش پررنگتر و مؤثرترى را ایفا مىکنند، که امیدواریم در مورد این مقوله مهم، افراد دلسوز و محققى بتوانند حق مطلب را ادا کنند. و انشاءالله افراط و تفریطها و نابسامانىها در این عرصه کمرنگ و حتى بىرنگ گردد.
۵- وسایل و تکنولوژى جدید
ازجمله عوامل تأثیرگذار در فرهنگ عمومى کشور، پیدایش وسایل و تکنولوژى جدید و بهروز، مانند کامپیوتر، تلفن همراه، ماهواره، اینترنت و… مىباشد، که متاسفانه نقش تخریبى اینگونه موارد در فرهنگ عمومى و وضعیت فعلى بیشتر است و دشمنان ما، بیشتر از این اهرم بسیار مؤثر آنهم در سطح وسیع و ارزان درحال بهرهبردارى هستند. که این مهم باید در کارگروههاى تخصصى مورد نقد و بررسى قرار گیرد تا ما از حالت انفعالى و تدافعى بتوانیم بیرون بیاییم و در یک هیأت فعال و مؤثر ایفاى نقش نماییم.
۶- روحانیون، ائمه محترم جمعه و جماعات و اساتید و معلمان
نقشآفرینى روحانیت در ایران اسلامى از دیرباز تاکنون در جهت اشاعه فرهنگ ناب اسلامى، ظلمستیزى و زدودن خرافات و بدعتها و… بسیار مهم و ارزشمند مىباشد و این نقشآفرینى در وقوع انقلاب اسلامى، دفاع مقدس و در سنگرهاى مختلف نظام مقدس جمهورى اسلامى جلوه بسیار روشن و بارزى پیدا نمود. روحانیت در ایران در سنگرهاى مهمى مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه، تدریس در حوزه، دانشگاه و مدارس وحضور در برخى نهادها و ادارات، تأثیرات بهسزایى در فرهنگ عمومى جامعه داشتهاند. همچنین اساتید دانشگاه و معلمین که نقش تعیینکننده آموزشى و تربیتى در شکلگیرى شخصیت و هویت فرزندان این مرز و بوم دارند، از دیگر اقشار فرهنگساز جامعه بهشمار مىآیند.
۷- ورزش، ورزشکاران و ورزشگاه
امروزه در کشور ما مثل بسیارى از کشورهاى دیگر، این مقوله بسیار جذاب و تأثیرگذار در فرهنگ عمومى مىباشد. جهت جلوگیرى از صحنههاى ضدارزش در عرصه ورزش، متولیان امر باید برنامهریزى دقیقترى انجام دهند تا شاهد آثار مثبت آن در میان جامعه خصوصا جوانان باشیم و نابسامانىهاى فعلى از بین برود.
۸- مراکز فرهنگى، بهداشتى و درمانى
مراکز فرهنگى، ادارى و غیر آن مانند حوزه و دانشگاه، آموزش و پرورش و مدارس در همه مقاطع، اداره تبلیغات و فرهنگ و ارشاد اسلامى و هیأتهاى مذهبى تأثیر بهسزایى در سالمسازى فرهنگ عمومى مردم دارند.
۹- قوه قضائیه و نیروى انتظامى
نظر به اینکه بسیارى از مفسدان اخلاقى و اقتصادى عالما و عامدا دست به کارهاى خلاف ضدشرع و قانون مىزنند و بالطبع فرهنگ عمومى را در ابعاد گوناگون دچار آسیبهاى جدى مىنمایند، این دو نهاد بسیار با ارزش با تعامل خوب مىتوانند نقش بازدارنده را در مقابل مجرمان داشته باشند.
اولاً برنامهریزى براى بهبود فرهنگ عمومى باید هم داراى سمت و سوى کلان و کشورى و هم داراى ویژگىهاى اختصاصى و منطقهاى باشد، تا بتوانند تأثیرگذارى لازم را بر مخاطبین داشته باشد.
و ثانیاً چگونگى تأثیرگذارى در فرهنگ عمومى باید در کارگروههاى تخصصى مورد نقد و بررسى افراد زبده و کارآمد مجرب حوزه و دانشگاه قرار گیرد تا نتایج آن مفید و مؤثر باشند.
* تغییرنظام فرهنگى در صورت رکود
اگر یک نظام فرهنگى قادر به تأمین نیازهاى انسانى نباشد، انسانها در پى ابداع عناصر فرهنگى جدید یا پذیرفتن فرهنگهاى دیگر برمیآیند تا نیازهاى اساسى خود را تأمین نمایند و این فرآیند منجر به دگرگونى فرهنگى خواهد شد و در نهایت، از قدرت فرهنگ کاسته مىشود. به عبارت دیگر، فرهنگ ملى یک جامعه براى اینکه بتواند حیات و بقا داشته باشد و در مقابل سایر فرهنگها قد برافرازد و پایدارى کند، باید توانایى آنرا داشته باشد که احتیاجات معنوى را طبق شرایط روز برآورد. در غیر این صورت، مردم کشور براى رفع نیازمندیهاى معنوى، به فرهنگهاى دیگر روى خواهند آورد و بهتدریج، فرهنگ ملى ضعیف مىشود.
از آنجا که فرهنگ وسیلهاى براى سازگار کردن انسان با محیط است تا بتواند نیازهایش را تأمین نماید، هرچه یک فرهنگ در دگرگونىهاى محیطى و اجتماعى بیشتر سازگار باشد، بر میزان قدرت فرهنگى آن افزوده مىشود. در صورت عدم سازگارى نظام فرهنگى با تغییرات محیطى گوناگون، تدریجاً نظام فرهنگى کارایى خود را از دست مىدهد و در نهایت، از میزان قدرت آن کاسته مىشود.
انحراف فرهنگى = پوکى و بىهویتى جامعه و پذیرش اسلام آمریکایى
حضرت امام خمینی(ره):
* فرهنگ؛ مبدأ خوشبختیها و بدبختیها
فرهنگْ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است. اگر فرهنگْ ناصالح شد، این جوانهایى که تربیت مىشوند به این تربیتهاى فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد مىکنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحویل مملکت مىدهد. فرهنگى که با نقشه دیگران درست مىشود و اجانب براى ما نقشهکشى مىکنند و با صورت فرهنگ مىخواهند تحویل جامعه ما بدهند، این فرهنگْ فرهنگ استعمارى و انگلى است و این فرهنگ از همهچیزها، حتى از این اسلحه این قلدرها بدتر است.(صحیفه امام، ج ۳، ص ۳۰۶)
* فرهنگ؛ هویت و موجودیت هرجامعه
فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است، اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کردهاند که فرهنگ ما را استعمارى کنند.(صحیفه امام، ج ۷، ص ۵۷) بىشک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آنجامعه است. اساساً فرهنگ هرجامعه، هویت و موجودیت آنجامعه را تشکیل مىدهد.(صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۴۳)
* راه اصلاح مملکت؛ اصلاح فرهنگ
آنچیزى که ملتها را مىسازد، فرهنگ صحیح است.(صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۱۵۳) راه اصلاح یک مملکتى، فرهنگ آن مملکت است؛ اصلاح باید از فرهنگ شروع بشود. اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح مىشود، براى اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانهها مىرود، از فرهنگ است که در مجلس مىرود.(صحیفه امام، ج ۱، ص ۳۹۰)
* انحراف فرهنگ = پوکى و پوچى جامعه
استقلال و موجودیت هرجامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مىگیرد و سادهاندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آنها امکانپذیر است. بىجهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلى استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است. با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میانتهى است.(صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۴۳)
* انحراف فرهنگى = پذیرش اسلام انحرافى
درباره فرهنگ هرچه گفته شود، کم است. مىدانید و مىدانیم (که) اگر انحرافى در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و همه ارگانها و مقامات آن رژیم به صراط مستقیم انسانى و الهى پایبند باشند و به استقلال و آزادى ملت از قیود شیطانى عقیده داشته باشند و آنرا تعقیب کنند و ملت نیز به تبعیت از اسلام و خواستههاى ارزنده آن پایبند باشد، دیرى نخواهد گذشت که انحراف فرهنگى بر همه غلبه کند و همه راخواهى نخواهى به انحراف کشاند و نسل آتیه را آن چنان کند که انحراف بهصورت زیبا و مستقیم را راه نجات بداند و اسلام انحرافى را به جاى اسلام حقیقى بپذیرد و بر سر خود و کشور خود، آن آورد که در طول ستمشاهى و خصوصاً پنجاه سال سیاه بر سر کشور آمده.(صحیفه امام، ج ۱۷، صص ۳۲۲ – ۳۲۳)
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع