بیضایی: تنظیم نخستین سرود ملی ایران متعلق به من است / ماجرای سمفونیهای ۱۰۰ دلاری
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۶ تیر ۹۸ 1۰24
[ad_1]
خبرگزاری تسنیم – روایت هست که نخستین سرود ملی ایران را یک آهنگساز فرانسوی به نام «لومر» ساخته است. سرودی که امروز شاید کمتر کسی باشد که آن را نشنیده باشد و این همان قطعهی «ایران جوان»(نام جاوید وطن / صبح امید وطن) است. چندی پیش دعوایی میان دو آهنگساز در گرفت که هر کدام ادعا داشتند که این قطعهی مهم را خودشان تنظیم و آهنگسازی کردهاند. مدعی اصلی پیمان سلطانی است که ادعا میکند در دهه هشتاد با تشکیل ارکستر ملل و رهبری این ارکستر نخستین سرود ملی ایران را هم تنظیم و اجرا کرده است. اما سیاوش بیضایی آهنگساز و تنظیم کنندهای که در آلمان در رشته موسیقی تحصیل کرده، ادعاهای جالبی دارد و برای حرفهایش هم مدارکی ارائه کرده است. بیضایی میگوید که این «نخستین سرود ملی ایران» را او براساس همان ملودیِ لومر تنظیم کرده و آن را برای نخستین بار در اختیار ارکستر ملل قرار داده تا با رهبری پیمان سلطانی اجرا شود.
دعوای بین این دو هنرمند به دادگاه هم کشیده شده و نتایجی هم به دست آمده اما هنوز دعوا تمام نشده است.
سیاوش بیضایی هفتهی گذشته همراه با کولهباری از مدارک به خبرگزاری تسنیم آمد تا ادعاهایش را برایمان بیان و اثبات کند. پیش از برگزاری این جلسه خبرنگار تسنیم با پیمان سلطانی تماس گرفت و او را برای حضور در این جلسه دعوت کرد، اما سلطانی این دعوت را نپذیرفت و ترجیح داد در این جلسه حاضر نباشد. به هر روی خبرگزاری تسنیم در این مطلب، صحبتهای سیاوش بیضایی را منتشر میکند و آمادگی کامل دارد تا در روزهای آینده توضیحها و حرفهای پیمان سلطانی را هم منتشر کند.
جلسهی گفتوگو با سیاوش بیضایی با حضور این آهنگساز، یاسر یگانه خبرنگار تسنیم و سجاد پورقناد سردبیر سایت گفتگوی هارمونیک برگزار شد.
در ادامه متن گفتوگو با سیاوش بیضایی را همراه با مدارکی که ارائه داده، میخوانید.
یگانه: در ابتدا برایمان بگویید که قطعه «ایران جوان» به عنوان در موسیقی ایرانی چه جایگاهی و از نظر موسیقایی چقدر اهمیت دارد.
بیضایی: از نظر مادی که هیچوقت اهمیتی برای من نداشته است. از نظر هنری هم چندان اهمیتی ندارد؛ چرا که در کنسرت ۱۳۸۴ این سادهترین قطعهای بود که برای ارکستر نوشتم. در آن اجرا هیچ آهنگسازی حاضر به همکاری با ارکستر ملل نشد، چون که هیچ بودجهای برای پرداخت به به آهنگساز وجود نداشت.
برای تنظیم قطعهی «ایران جوان» در کنسرت ارکستر ملل در سال ۱۳۸۴، من حدود دو روز وقت گذاشتم. در حالی که قطعههایی مانند «مرغ سحر» شش ماه وقت من را گرفته بود.
اهمیت این سرود بیشتر به دلیل جنبه میهنی آن بوده است. وقتی این سرود را در کنسرت ارکستر ملل اجرا کردیم، همان شب در تمام ایران پخش شد.
یگانه: فکر میکردید این سرود تا این حد معروف شود.
بیضایی: نه. اولین بار که قرار بود تنظیمش کنم، به آقای سلطانی گفتم این قطعه خیلی پیشوپا افتاده است، سرود را در «دو مینور» نوشته است، در حالی که معمولا سرودهای ملی را در ماژور مینویسند.
به هر حال به خاطر اهمیت تاریخیاش تنظیم این قطعه را پذیرفتم. چیدمان نخستین کنسرت ارکستر ملل را من انجام دادم؛ چه جای قرارگرفتن سازها و نوازندهها و چه چیدمان قطعهها را؛ چرا که آقای سلطانی در این باره هیچ تجربهای نداشت.
یگانه: انتخاب این قطعه (نخستین سرود ملی ایران) برای آن کنسرت برعهده شما بود؟
بیضایی: چند ماه پیش از نخستین کنسرت ارکستر ملل، در مجله ماهور مقالهای درباره هارمونی نوشته بودم که در آن مقاله قدیمیترین سرود یونان با نام «سرود دلفی» را معرفی کرده بودم. نُتنویسی سرود «دِلفی» بر روی درهای سنگی معبد دلفی ثبت شده است. این قطعه در واقع قدیمیترین اثری است که بشر نُت نویسیاش را بدین شکل انجام داده است. برهمین اساس تصمیم گرفتم که «سرود دلفی» را در کنسرت ارکستر ملل به عنوان نخستین قطعه اجرا کنیم. این قرار بود با گروه کُر و به زبان یونانی اجرا شود.
تصویر ۱ – سرود دلفی
در همین باره آقای سلطانی پیشنهاد داد که وقتی قرار است قدیمیترین سرود نُتنویسی شدهی جهان را اجرا کنیم، نخستین «سرود ملی ایران» را هم اجرا کنیم.
بخشی از نُت این سرود قبلاً در سال ۱۳۷۲ در کتابِ «نگاه به غرب» نوشته آقای محمدرضا درویشی ثبت شده بود.
پورقناد: منوچهر صهبایی ادعا میکند که نُتِ «نخستین سرود ملی ایران» را او پیدا کرده است.
بیضایی: نُت این قطعه سال ۱۲۵۱ در فرانسه چاپ شده است. چندی پس از اینکه آقای لومر این قطعه را با عنوان «سرود ملی ایرانی» میسازد، با هزینه دولت ایران، نُت این قطعه را در فرانسه چاپ میکند.
پورقناد: اینکه نُتش در فرانسه چاپ شده است را میدانستم اما اینکه نُت در دست آقای صهبایی بوده یا دست آقای درویشی، جای سوال است.
نُت این قطعه در آرشیوهای ایران موجود است و آقای درویشی آن را در کتابش چاپ کرده است. اما نکته اینجاست که این نُتِ چاپ شده ناقص است و بعدها نُت کاملش از آرشیو فرانسه به دست من رسید.
تصویر ۲ – نت چاپ شده نخستین سرود ملی ایران در فرانسه
نام این قطعه به روشنی «سرود ملی ایرانی» Hymn National Persan است و نیازی هم نیست که حتما کلام هم داشته باشد.
– فایل (پخش صوت؛ اصل قطعه اجرا شده در زمان لومِر) –
پس از این که گفتم من نت کامل این قطعه را ندارم، آقای سلطانی گفت که اجرای پیانویی کُل قطعه را روی یک سیدی دارد.
یگانه: سیدی که آقای سلطانی به شما داد، از کجا آمده بود.
این همان سی.دی بود که آقای صهبایی ادعا کرده بود که سلطانی به همراه قطعات دیگری که او گردآوری کرده بود با ترفندی از او گرفته است. در دیدار بعد آقای سلطانی این سی.دی را به من داد که یکی از قطعات آن همان قطعه پیانویی لومر یعنی «سرود ملی ایرانی» بود.
– تصویر ۳: شکوائیه آقای صهبایی –
در این قطعه یک بخش ابتدایی وجود دارد که همه (از جمله آقای سلطانی) فکر میکنند مقدمهای برای نخستین سرود ملی ایران است، در حالی که اینگونه نیست. این بخش ابتدایی در واقع یکی از چندین «سلام شاهی» است که لومر نوشته بود و از نظر موسیقایی هیچ ربطی به اصل قطعه که در تُنالیتۀ دیگری است ندارد.
در این قطعه یک بخش ابتدایی وجود دارد که همه (از جمله آقای سلطانی) فکر میکنند مقدمهای برای نخستین سرود ملی ایران است، در حالی که اینگونه نیست. این بخش ابتدایی در واقع یکی از چندین «سلام شاهی» است که لومر نوشته بود و از نظر موسیقایی هیچ ربطی به اصل قطعه که در تُنالیتۀ دیگری است ندارد.
آقای سلطانی در مصاحبههای بسیاری عنوان کرده بودند که کل این قطعه اصلا سرود ملی ایران نبوده و من به اشتباه این عنوان را گفتهام. در حالی که بر روی اصل نتهایی که در فرانسه چاپ شده به روشنی عنوان «سرود ملی ایران» نوشته شده است. [تصویر شماره * را ببینید] و چون این قطعه نخستین قطعهای است که چنین عنوانی را دارد، میتوان و باید آن را «نخستین سرود ملی ایران» نامید، همانطور که من هم از همان آغاز چنین کردهام.
یگانه:یعنی شما این قطعه را با عنوان «نخستین سرود ملی ایران» معرفی کردهاید؟
من در ابتدا به هنگام نتنویسی اسمش را گذاشته بودم،«مارش لومر» چون این قطعه حالت مارش داشت و هنوز شعری هم برای آن نداشتیم.
مدارک کاملا نشان میدهد که نام قطعه «سرود ملی ایرانی» است. اما روی صفحهای که منتشر شده از این عنوان استفاده نشده است؛ چرا که در آن زمان هنوز چنین اصطلاحی وجود نداشته است و در ضمن روی صفحۀ ضبط شده علاوه بر این قطعه، چند قطعهی دیگر هم هست.
مدارک کاملا نشان میدهد که نام قطعه «سرود ملی ایرانی» است. اما روی صفحهای که منتشر شده از این عنوان استفاده نشده است؛ چرا که در آن زمان هنوز چنین اصطلاحی وجود نداشته است و در ضمن روی صفحۀ ضبط شده علاوه بر این قطعه، چند قطعهی دیگر هم هست.
پورقناد: آقای سلطانی ادعا میکند که فیلمِ تمرینهای ارکستر ملل را دارد که با حضور منوچهر صهبایی مشغول تمرین همین قطعهی «ایران جوان» هستند.
من آقای صهبایی در تمرینها را ندیدم. احتمالاً روزی که صهبایی سرتمرین آمده است که من آنجا نبودهام. چون من در برخی از جلسات تمرین حضور نداشتم. و احتمال دارد که آقای صهبایی تازه پس از دیدن تمرینها متوجه شده که سرود لومر را که سلطانی از او گرفته است هم جزو برنامه است.
نوشتن نُت قطعهی «ایران جوان» چیز پیشپا افتادهای است و هر کسی که آشنایی حداقلی با موسیقی و آهنگسازی داشته باشد میتواند این نُت را بنویسد و نیازی به داشتن سیدیِ اجرا نیست. اما سلطانی توان نوشتن نُتِ چنین قطعهی سادهای را هم ندارد که به سادگی قابل اثبات است.
نکته مهمتر اینجاست که آقای سلطانی در پاسخ به شکوائیۀ اقای صهبایی بالاجبار «اعتراف» میکند که او تازه در سال ۱۳۸۳ از طریق ایشان با سرود لومر آشنا شده است.
– تصویر ۴: پاسخ سلطانی به صهبایی –
حال ایشان چگونه این اثر را یک سال پیش از این در محل کار خود (ایکوم) به ثبت رسانده است حقیقت را آشکار میسازد.
البته ایشان خود در مصاحبههای مطبوعاتی صریحاً اعلام کرده بودند که آهنگسازی و تنظیم تمامی قطعات کنسرت از من بوده است.
– تصویر ۴ ب: گزارش روزنامهها –
یگانه: شما برخوردتان با این قطعهی ساده در هنگام تنظیم چگونه بود. چه کردید که قطعه از حالت ساده و پیشپا افتادهاش به قطعهای شنیدنی تبدیل شود.
چون قطعه در مینور بود، من یک مقدمه «ماژور» برای این قطعه نوشتم که حالت حماسیتری داشته باشد. بعدها همین مقدمه را آقای سلطانی با کمی دستکاری به نام خودش اجرا کرد. یک بخش «ماهور» هم در میانههای قطعه گذاشتم؛ که قطعه از سوی دیگر حالت ایرانی هم داشته باشد.
چون قطعه در مینور بود، من یک مقدمه «ماژور» برای این قطعه نوشتم که حالت حماسیتری داشته باشد. بعدها همین مقدمه را آقای سلطانی با کمی دستکاری به نام خودش اجرا کرد. یک بخش «ماهور» هم در میانههای قطعه گذاشتم؛ که قطعه از سوی دیگر حالت ایرانی هم داشته باشد.
در ادامه من پیشنهاد دادم که چون سرود «دلفی» که در ابتدای کنسرت قرار بود اجرا کنیم، با کلام است؛ روی این قطعه هم که قرار بود در نیمه دوم کنسرت اجرا شود، شعر بگذاریم. آقای خضرایی که مدیر ارکستر بود با من موافق بود. اما آقای سلطانی درباره داشتن کلام برای این قطعه مخالفت میکرد.
در نهایت با اصرار من به این نتیجه رسیدیم که بر روی این قطعه هم شعر بگذاریم. شاهد این ماجرا هم آقای خضرایی مدیر اجرایی ارکستر است که از آغاز در جریان تمامی این رویدادها بوده است.
چون آن زمان من تمام وقت به شدت مشغول آهنگسازی، تنظیم و نوشتن پارتیتورها برای کل کنسرت بودم و شب و روز مشغول نوشتن نُتها بودم وظیفۀ یافتن یک شاعر به عهده آقای سلطانی گذاشته شد.
همه اعضای ارکستر ملل هم در جریان هستند که نام من به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده روی تمام پارتیتورها ثبت شده بود و من نتها را همیشه برای توزیع بین نوازندگان به آقای خضرایی مدیر ارکستر تحویل میدادم.
بدین ترتیب «نخستین سرود ملی ایران» به روی صحنه رفت و یک شبه در سراسر ایران مشهور شد. ما سه بار این قطعه را در سه کنسرت اجرا کردیم که نخستین اجرایش در سال ۱۳۸۴ در تالار رودکی بود.
اولین باری که «ایران جوان» را اجرا کردیم این سرود را با نام «اولین سرود ملی ایران» اجرا کردیم. همان بار اول نام مرا به عنوان آهنگساز و تنظیمکننده از جلوی «نخستین سرود ملی ایران» در بروشور حذف کردند.
یگانه: چرا به حذف نامتان از بروشور کنسرت به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده «نخستین سرود ملی ایران» «ایران جوان» اعتراض نکردید. چرا سعی نکردید از این اتفاق جلوگیری کنید.
من طبیعتاً در کارِ چاپ بروشور دخالت نمیکردم. این کار برعهدهی آقای سلطانی بود و در همان اجرای اول با نیات سوئی که داشتند نام من را به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده این سرود و حتا چند قطعه دیگر حذف کردند. البته ایشان طبیعتاً در آن زمان با حضور من و این همه شاهد نمیتوانست نام خودش را هم جلوی آن قطعهها بنویسد! با این که من اصرار داشتم که متن بروشور را به خاطر توضیحاتی که برای قطعههای خودم نوشته بودم کنترل کنم، او تا روز کنسرت به بهانه این که خانمش در حال نوشتن بروشور است و یا چاپگر ایشان خراب است، بروشور را به من نشان نداد. خرابی چاپگر ایشان را در گزارش آقای صهبایی نیز میبینیم.
من طبیعتاً در کارِ چاپ بروشور دخالت نمیکردم. این کار برعهدهی آقای سلطانی بود و در همان اجرای اول با نیات سوئی که داشتند نام من را به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده این سرود و حتا چند قطعه دیگر حذف کردند. البته ایشان طبیعتاً در آن زمان با حضور من و این همه شاهد نمیتوانست نام خودش را هم جلوی آن قطعهها بنویسد! با این که من اصرار داشتم که متن بروشور را به خاطر توضیحاتی که برای قطعههای خودم نوشته بودم کنترل کنم، او تا روز کنسرت به بهانه این که خانمش در حال نوشتن بروشور است و یا چاپگر ایشان خراب است، بروشور را به من نشان نداد. خرابی چاپگر ایشان را در گزارش آقای صهبایی نیز میبینیم.
– تصویر ۵: بروشور کنسرت ۱۳۸۴ –
اعتراض من به این کار اینگونه بود که برای اجرای سال بعد، یعنی ۱۳۸۵ تصمیم گرفتم که دیگر با ارکستر همکاری نکنم. این تصمیم من باعث شد که آقای سلطانی به تکاپو برای راضی کردن من بیافتد. چون تمام آبرو و شهرت ارکستر ملل و همچنین سلطانی به همین «سرود ملی» و کارهای دیگر من بود و اگر همکاری نمیکردم، امکان برگزاری کنسرت وجود نداشت.
آقای سلطانی برای این کار بهمن رجبی را واسطه کرد. آن زمان من در آلمان بودم. سلطانی در آن زمان بهمن رجبی را به خانهاش دعوت میکند و از آنجا با من تماس گرفتند. بهمن رجبی به من گفت که به خاطر او با ارکستر همکاری کنم، چون بهمن رجبی هم قرار بود هم با تنبکنوازیاش ارکستر را همراهی کند.
به هر حال در دوستی و رودربایستی تصمیم به همکاری مشروط با ارکستر گرفتم.
پورقناد: آقای سلطانی ادعایش این است که در کنسرت اول هیچ اسمی گفته نشده است اما در کنسرت دوم شما اعمال نفوذ کردهاید و بدون اطلاع آقای سلطانی، نوشته داخل بروشور را عوض کردهاید.
آقای سلطانی چرا در کنسرت دوم با امضای خودش نوشته که من سمفونی نفت و «مارش» را تنظیم و آهنگسازی کردهام و پارتیتورها را تحویل دادهام. این مطلب را با دستخت خودش نوشته و امضا کرده است.
– تصویر ۸: مدرک تحویل پارتیتورها به سلطانی –
در ضمن ایشان «نخستین سرود ملی ایران» و «مرغ سحر» را دو سال بعد (۱۳۹۷) در غیاب من و بدون اجازه من در کنسرت ارکستر ملل در باغ ملی دوباره با نام من اجرا میکند. آن زمان که من اصلا ایران نبودم. چرا اصلا تنظیم خودش را اجرا نکرد؟البته پاسخ روشن است، چون اصولا هیچگاه تنظیم دیگری به جز تنظیم من وجود نداشته است. چرا تا سال ۱۳۹۸ که ایشان به طور خلقالساعه آهنگساز میشوند، اصولا هیچ قطعهای از ایشان با ارکستری که زیر دستشان بوده است اجرا نشده است؟ همه میدانیم که هر کسی که ارکستری در اختیار داشته باشد و از کمی استعداد تنظیم یا آهنگسازی هم برخوردار باشد، اولین کاری که میکند برای آن ارکستر قطعهای مینویسد، مگر این که کاملاً در این کار ناتوان باشد.
– تصویر ۹: بروشور باغ ملی –
یک سال بعدش به جریان اتفاقهای سال ۱۳۸۸ برمیخوریم و ماجراهای سلطانی و میرحسین موسوی و پیدایش خلقالساعۀ یک آهنگساز.
یگانه: آقای صهبایی که سیدیِ صوتیِ اجرای «نخستین سرود ملی ایران» را به آقای سلطانی داده بود، چرا همان زمان که متوجه این اتفاق شد، از او شکایت نکرد؟
همانطور که گفتم من خیلی در جریان ارتباط آقای صهبایی و سلطانی نبودهام. ولی میدانیم که او از سلطانی به عنوان خیانت در امانت اعتراض کرده است.
پس از کنسرت ۱۳۸۵ جلسهی نقدی با حضور آقای جواهری و مختاباد برگزار میشود. در آن جلسه هم من به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده آثار معرفی شدهام.
– تصویر ۱۰: نقد ارکستر ملل –
یگانه: اگر توانِ آقای پیمان سلطانی در نوشتن پارتیتور و نُتِ قطعهها و تنظیم و آهنگسازی تا این حد پایین است، پس چطور میتواند ارکستر را رهبری کند؟
رهبری سلطانی خودش ماجرای جدایی است و به بحث ما خیلی مربوط نیست. اما اگر سلطانی توان بالایی در تنظیم و آهنگسازی داشت، الان در این جلسه حضور داشت تا از خودش دفاع کند. در ضمن همانطور که همه شاهد بودند، ایشان ارکستر را رهبری نمیکرد، بلکه ارکستر ایشان را رهبری میکرد!
یگانه: یعنی برای اجرای سال ۱۳۸۴ هیچ پولی شما از ارکستر ملل به عنوان دستمزد نگرفتید؟
بعد از اجرا از محل درآمد بلیتفروشی، مبلغی به من دادند. آن زمان فکر کنم حدود ۴۰۰ هزار تومان بود. این رقم برای کاری که من انجام داده بودم بسیار ناچیز بود و بیشتر خرج کاغذ و خرید مانیتورِ کامپیوتر کردم.
در نهایت هم هیچ قراردادی با هم نداشتیم. هم سلطانی و هم ناظمپور مدیر دوم ارکستر ملل، ادعا میکنند که با من طبق قرارداد رفتار کردهاند و دستمزد من را طبق قرارداد پرداخت کردهاند.اگر قراردادی در میان بود، تا الان منتشر کرده بودند. تازه اگر قراردادی هم میبود باز هم سازندۀ این قطعه من میبودم و ایشان حق این که این قطعه را به نام خودش جا بزند را نداشت.
یگانه: برای کنسرت دوم هم قرارداد نداشتید؟
برای کنسرت دوم قرارداد داشتیم چون این بار یک اسپانسر داشتیم و براساس آن برای هر قطعه من ۷۰۰ هزار تومان دریافت میکردم.
نه تنها برای آن کنسرت که برای کنسرتهای بعدی هم باید به من مبلغی پرداخت میشد. در واقع من این آثار را به کسی واگذار نکردهام. یکی از همین قطعهها هم «نخستین سرود ملی ایران» بود. [نام «ایران جوان» یا «وطنم» را بعدها آقای سلطانی به این اثر داد که در حقیقت خود را به شکلی مالک آن بداند!]
– تصویر ۱۱: مدارک ارائه قطعات به سلطانی –
زمانی که آقای سلطانی با شما آشنا شده بودند مدرک آهنگسازی از ارمنستان داشتند یا نه؟
به من میگفتند که سلطانی گرافیک خوانده است. تا جایی که من دیدهام و میدانم، سلطانی تحصیل موسیقی نداشت. در تمرینهایی که داشتیم تقریباً همیشه حاضر بودم. سلطانی حتا اصطلاحات موسیقی را هم به درستی نمیدانست. اصول رهبریش هم ایرادهای بسیاری داشت. البته این مسائل را باید از زبان نوازندگان ارکستر بشنوید که همگی موزیسینهایی تحصیلکرده بودند.
او در خبرگزاری مهر در سال ۱۳۸۵ مصاحبهای دارد که صراحتا میگوید که من تحصیلات موسیقی ندارم، اما حاضرم درباره سرفصلهای موسیقی با حضور بزرگان موسیقی آزمون بدهم.
البته اگر این ادعا درست بود آقای سلطانی الان اینجا بود و با ما مشغول بحث میشد.
سلطانی در سال ۱۳۸۴ در سایت شخصیاش با زبان انگلیسی رزومۀ بلندبالایی برای خودش نوشته است که برای تحصیلات تکمیلی به ارمنستان سفر کردهام و در رشتهی آهنگسازی در ارکستر کنسرواتوار ایالتی ارمنستان.
مگر کسی در ارکستر تحصیل میکند؟
– تصویر ۱۲: صحبت سلطانی در نداشتن مدرک موسیقی و تحصیل در ارمنستان –
من بیش از این درباره تحصیلات سلطانی صحبت نمیکنم چون به بحث من خیلی مربوط نیست. ممکن است کسی تحصیلات نداشته باشد و از بهترین موزیسینهای دنیا هم باشد، که البته در این مورد صادق نیست!
چیزی که در ابتدای صحبت هایم می خواستم بگویم این بود؛ من پارسال بخشی از مدارکم را در فیس بوک گذاشتم، من در آنجا گفته بودم به جز جامعه موسیقی هیچ دادگاهی ندارم، آقای سلطانی که آنها را دید به خشم آمد و در همان زمانی که از من شکایت کرده بود در پاسخ به من چنین نوشت:
– تصویر ۱۳: پاسخ فیسوک –
خوب حالا دادگاه ما تمام شده، ایشان هم می گوید که من در دادگاه محکوم شدهام! خوب این اسناد کجاست؟ چرا اسناد را منتشر نمی کنند؟ چون اصلاً چنین سندی در کار نیست! این اسناد بیشتر برای خود ایشان دردسر ساز است. این که ایشان با توجه به شواهد موجود به دروغ ادعا میکند مرا در دادگاه محکوم کرده است جرم ایشان را باز هم سنگینتر میکند.
خب حالا دادگاه ما تمام شده، ایشان هم می گوید که من در دادگاه محکوم شدهام! خوب این اسناد کجاست؟ چرا اسناد را منتشر نمی کنند؟ چون اصلاً چنین سندی در کار نیست! این اسناد بیشتر برای خود ایشان دردسر ساز است. این که ایشان با توجه به شواهد موجود به دروغ ادعا میکند مرا در دادگاه محکوم کرده است جرم ایشان را باز هم سنگینتر میکند.
پورقناد: ببینید آقای بیضایی، آقای سلطانی تعداد زیادی کار دارند و اگر حتی فرض بگیریم که آهنگسازی این اثر مربوط به ایشان نباشد باید توجه داشته باشیم که آثار سمفونیک زیادی از ایشان در بازار موسیقی است … این آثار هم کارهای ساده و دم دستی نیستند که بگوییم از یک آهنگساز متوسط بر می آید، و بسیاری از این کارها ظاهراً کار یک آدم کار کشته و ماهر است…
البته باز هم باید اینجا بگویم که اگر ایشان کار کشته و ماهر بودند الان اینجا نشسته بودند!
پورقناد: حالا به هر علتی ممکن است ایشان نخواهند اینجا بیایند …
ایشان به اینجا دعوت شده بودند و اگر اینجا بودند میتوانستند به ایرادهایی که من میگیرم پاسخ بدهند.
پورقناد: خود آثاری که ایشان نوشته اند مدرک نیست؟
شما جریان سمفونی های صد دلاری را شنیدهاید؟
شما الان می توانید با دادن صد دلار در اروپای شرقی در کشورهایی مثل مجارستان، اکراین و حتی ارمنستان به افراد تحصیل کرده، برایتان سمفونی بنویسند! آنجا افراد تحصیل کرده و با استعداد خیلی زیاد هستند که کاری ندارند و به راحتی سفارش می گیرند.در این کشورها این امکان وجود دارد که مثلا صد دلار به طرف می دهید و او می گوید چه می خواهی؟ می گویید یک سمفونی، می پرسد تم اش چه باشد؟ یک ملودی را با سوت برای او می زنید، لازم هم نیست نت بلد باشید، مثلا آهنگ «ربابه جان» را برایش می زنید و میگویید من می خواهم روی این کار کنی، او هم می گوید سمفونی اقلا باید دو تا تم داشته باشد! شما هم با سوت یک ملودی مثلا لری هم می زنید بعد میگوید چند وقت دیگر سمفونی تان را تحویل بگیرید! این اتفاقات در دنیا می افتد. من حتی شنیدهام که در ارمنستان هم آهنگسازی هست به نام “داویت پوقوسیان” که چنین کاری را برای انجام میدهد.
پورقناد: نه!
شما الان می توانید با دادن صد دلار در اروپای شرقی در کشورهایی مثل مجارستان، اکراین و حتی ارمنستان به افراد تحصیل کرده، برایتان سمفونی بنویسند! آنجا افراد تحصیل کرده و با استعداد خیلی زیاد هستند که کاری ندارند و به راحتی سفارش می گیرند.در این کشورها این امکان وجود دارد که مثلا صد دلار به طرف می دهید و او می گوید چه می خواهی؟ می گویید یک سمفونی، می پرسد تم اش چه باشد؟ یک ملودی را با سوت برای او می زنید، لازم هم نیست نت بلد باشید، مثلا آهنگ «ربابه جان» را برایش می زنید و میگویید من می خواهم روی این کار کنی، او هم می گوید سمفونی اقلا باید دو تا تم داشته باشد! شما هم با سوت یک ملودی مثلا لری هم می زنید بعد میگوید چند وقت دیگر سمفونی تان را تحویل بگیرید! این اتفاقات در دنیا می افتد. من حتی شنیدهام که در ارمنستان هم آهنگسازی هست به نام “داویت پوقوسیان” که چنین کاری را برای انجام میدهد.
پورقناد: یعنی ایشان دارد برای آقای سلطانی قطعه می سازد؟
نه من چنین حرفی نمی زنم و نمی توانم هم چنین ادعایی بکنم ولی منظور من این است که الان در تمام دنیا یک چنین چیزهایی وجود دارد. امکان دیگر استفادۀ پنهانی از آثار دیگران است که به آن می گویند “پلاگیات” Plagiat، مثلاً چند وقت پیش در کشور آلمان یکی از وزیران را که دکترای رونویسیشده داشت افشاء کردند و چند نفر دیگر. البته امروزه با آرشیوها و امکانات جستجوی پیشرفته اینترنتی خیلی راحت می شود این گونه تقلب ها را پیدا کرد که کی چه چیزی را از کجا آورده است. البته امروزه همه دنیا از نظر وضع هنری بسیار آشفته است. البته نتیجه گیری من این است که ما امروز نمی توانیم کسی را که چند سی دی در شامورتیبازیهای تبلیغاتی نمایشی به اصطلاح «رونمایی!» کرده است را یک آهنگساز واقعی بدانیم.
پورقناد: خوب، چطوری می توانیم بدانیم که کسی یک آهنگساز واقعی است بگوییم؟!
نوشتن سمفونی و کوارتت کار ساده ای نیست. سمفونی و به ویژه کوارتت را آهنگسازان معمولاً در اوج خلاقیت خود مینویسند. البته این سمفونیهای سفارشی صد دلاری ارزش هنری ندارد و عملاً بیش از صد دلار هم نمیارزند، شاید تنها برای شرایط وانفسای کنونی و در جستجوی جاه و مقام کاذب خوب باشد.
یگانه: شما آثاری که آقای سلطانی در بازار داده اند را شنیده اید؟
بله، طبیعتاً بعضیهایش را شنیدهام.ولی من دست کم میدانم که تک تک نتهای «نخستین سرود ملی ایران» را خودم نوشتهام و هیچکدام به ایشان تعلق ندارد.
یگانه: به عنوان یک موسیقیدان، ارزش هنری این آثار را چگونه می بینید؟
اگر کسی بتواند این آثار را بنویسید، می شود گفت از نظر فنی کارش با ارزش است ولی از نظر هنری نمی شود به راحتی یک اثر را با ارزش دانست چون آهنگسازی یعنی خلق یک ساختار و محتوای جدید یعنی اگر شما امروز بیایید و یک سمفونی مانند بتهوون بسازید می گویند عالی است و نمره تئوری شما بیست، ولی ایده و خلاقیت خودت کو؟
یگانه: این آثار خلاقیت ندارد؟
در این شرایط نمیتوانم قضاوت کنم. باید خودشان حضور میداشتند و توضیحات ایشان را می شنیدیم.
یگانه: یعنی از نظر تئوری این آثار قابل قبول است؟
بله، مشخص است کسی که آنها را نوشته اطلاعات خوبی داشته است ولی شناختی که من از ایشان دارم به شکلی دیگر است. من در جلسات دادگاه یک بار با ایشان روبرو شدهام که نتیجهاش را میدانید. ایشان از سادهترین مسائل آهنگسازی اطلاعی ندارند که در رویارویی با چند موسیقیدان و آهنگساز به سادگی و به سرعت روشن میشود. برای همین است که ایشان ترجیح میدهند مسائل خود را در دادگاه و با گروهی از کارشناسان رشته صنایع و کتابداری حل کنند تا در جمع چند موسیقیدان!
پورقناد: سندی دارید که نشان دهد ایشان در دادگاه اطلاعات موسیقی نداشتند؟
این سند را قبلا منتشر کردهام که در اینجا ارائه میدهم. البته توضیحات دیگری هم در این گزارش دوصفحهای هست که بیشتر جنبه تکمیلی دارد.
– تصویر ۱۴: بخشی از سند کارشناسی سه نفری –
پورقناد: در آن سند فقط گفته شده تنظیم این اثر از ایشان نیست.
خب از کجا فهمیدند که از ایشان نیست؟! من از او سئوال کردم و ایشان هاج و واج نشسته بودند و نمی توانستند جواب بدهند و تهدید میکردند که اگر به ایشان توهین کنم جلسه را ترک خواهند کرد! البته این سند سه صفحه است و من تنها یک صفحه آن را منتشر کرده ام. در این سند نوشته شده که هر کسی می تواند یک اثر را ثبت کند و این به معنی مالکیت او نیست. من می توانم اثر شما را در کانادا به نام خودم ثبت کنم. حالا آقای سلطانی گفته است من بعد از اتمام دادگاه اسنادم را منتشر می کنم، ولی الان میگوید منتظر اجازه دادگاه برای انتشار اسنادش است. البته هر سندی از طرف دادگاه منتشر شده باشد در اختیار من هم هست و تنها سندی که ایشان مبنی بر مالکیت «نخستین سرود ملی ایران» یا «ایران جوان» دارند همان مدرک ساختگی است که ایشان در محل کار خودشان (ایکوم) به ثبت! رسانده است ولی مدارک من بسیارند.
پورقناد: در مورد کارشناسان بعدی هم صحبت کنید چراکه آقای سلطانی اعتقاد داشتند شما فقط آن کارشناسی را منتشر کردید که به نفع خودتان بوده و نه کارشناسی بعدی.
من به کارشناسی بعدی اعتراض کردم چون این کارشناسی از اساس غیر قانونی بود! چرا آن کارشناسی را خودشان منتشر نمی کنند؟!
پورقناد: گفتند ممکن است منع قانونی داشته باشد.
چرا؟ حکم دادگاه که خود قانون است.
پورقناد: نمیدانم!
یگانه: در آن رای چه چیزی نوشته شده؟
در مورد کارشناسی پنج نفره صحبت خواهم کرد چون موضوع مهم و مفصلی است.
پورقناد: آقای سلطانی در میراث کار نمی کردند، ایشان عضو ایکوم بودند که یکی از NGO های وابسته به میراث فرهنگی بوده است.
بله ولی فراموش نکنید که ایشان می گویند این اثر را در همین سازمان ایکوم در سال ۱۳۸۲ ثبت کردهاند.
پورقناد: بله ولی ایشان در آن تاریخ در ایکوم نبودند و می گویند من در سال ۸۲ این کار را ثبت کرده ام.
نکته مهم این است که این سند در تاریخ ۱۳۸۹ با تاریخ ساختگی ۱۳۸۲ به ثبت رسیده است و در آن زمان یعنی سال ۱۳۸۹ ایشان ظاهراً در آنجا کار میکردهاند.
یگانه: خب پس ایشان ادعای آقای صهبایی را که در سال ۸۳ با این اثر لومر آشنا شده اند را تایید کردهاند.
پورقناد: آقای بیضایی ممکن نیست این یک اشتباه یا تپق باشد و سال ها را اشتباه گفته باشند؟
نه! این یک مصاحبه رسمی مطبوعاتی با سایت خبری میراث فرهنگی است و سند ثبت شدههم تاریخ مشخص ۱۳۸۲ را دارد.
یگانه: چیزی که ثبت شده چه سندی است؟
یک پارتیتور با مهر و امضا و تاریخ است که در ایکوم ثبت شده است. توضیح تیتر دستنویس و …
یگانه: اگر پارتیتوری موجود بوده چرا این کار را برای تنظیم به شما داده اند؟
ایشان که ادعا دارند من از روی دست ایشان نوشته ام! چون پارتیتور پر از غلطهای فنی و موسیقایی ایشان خیلی پیچیده بوده است!البته اگر ایشان همان پارتیتور را هم نوشته بود الان در حضور شما نشسته بود!
در یک نوشته دیگر آقای سلطانی می نویسد: «چند سال قبل در پی فعالیتی که در زمینه ی سرود ها و تصنیف های ملی میهنی انجام می دادم، دوستی ملودی ای از «لومر» را به نام «سلام شاهی» در اختیارم گذاشت. من این اثر را برای ارکستر سمفونیک و سازهای ایرانی تنظیم کردم (دوست دیگرم آقای بیضایی نیز هم زمان این کار را انجام دادند).» ایشان می گوید «دوستی» ملودی لومر را در اختیارم گذاشت، در حالی که قبلا گفته بود ۱۲ سال تحقیق کردم و دوباره می گوید: «دوست دیگرم»، «همزمان» یعنی در سال ۱۳۸۴ (چون من این قطعه را در سال ۸۴ تنظیم کردم) این قطعه را تنظیم کرد!
تناقضات را می بینید؟ وقتی آب گل آلود شد و حافظه هم به دلایلی که میدانیم یاری نکرد این اتفاقات پیش میآید،
پورقناد: این نوشته در کجا منتشر شده است؟
در سایت خود شما (گفتگوی هارمونیک)، شما چنین چیزی منتشر کرده اید بدون اینکه از من بپرسید که چرا و با چه مدارکی آقای سلطانی به من چنین تهمتی زده است!
پورقناد: البته اینجا که آقای سلطانی گفته اند شما هم تنظیم کردید!
همزمانی را در این مقاله گفتهاند ولی در نامه سرگشاده به دریا دادور آقای سلطانی گفته است که آقای بیضایی این کار را از روی دست من نوشته است و بعد از من خواهش کرده است این را اجرا کنم تا بفهمد چه صدایی می دهد! این نوشته هنوز هم روی سایت شما هست.
پورقناد: بله، ما از روی سایت هیچ نوشته ای را حذف نمی کنیم مگر در حد ویرایش و تنها در صورتی که اشتباه بودن آن محرز شود به صورت زیر نویس یادآوری می کنیم که این متن تغییر کرده، همانطور که تغییر این نشست از ایلنا به تسنیم را با زیر نویس روی سایت اعلام کردیم.
ایشان می خواهد وانمود کند من پس از این همه تحصیلات و تجربه مثل یک بچه نوآموز که تجربهای ندارد و میخواهد کارش را با یک ارکستر درجه چندم بشنود از او خواهش کردهام که کارم را ارکستر بزند … این توهینهایی است که به من شده است.
یگانه: آقای بیضایی از سال ۸۴ تا ۸۹ پنج سال فاصله است، بر فرض اینکه فرمایش شما درست باشد که ایشان آشنا به این کار نبودهاند آیا امکان ندارد که آقای سلطانی در این فاصله با مطالعه و تحقیق و پژوهش، روند آهنگسازی را یاد بگیرد؟ پنج سال زمان کمی نیست.
بله اگر کسی واقعا با استعداد باشد و تمام وقت اش را روی این کار بگذارد میتواند به جایی برسد ولی می دانیم که ایشان درگیر کارهای دیگری بوده، سالهای تحصیلات ایشان را که دیدید، هیچکدام با واقعیت مطابقت ندارد. اینها چیزهایی نیست که آدم کسی در سن بالا یاد بگیرد. اگر ایشان توانایی یادگیری موسیقی را در سطوح بالاتر داشت تا بحال یادگرفته بود. این کار استعداد هنری بالایی می خواهد. استعداد ایشان ظاهراً در زمینههای دیگری است. اگر ایشان استعداد موسیقی داشتند نیازی به این کارها نداشتند.
پورقناد: آقای بیضایی بالاخره قبول دارید که ایشان استعداد هنری دارد، بالاخره ایشان پوستر های کنسرت ها و جلد های آلبوم های موسیقی را هم طراحی کرده است و استعداد هنری پایینی ندارد کسی که گرافیست حرفهای است. اینها را که قبول دارید؟
راستاش با توجه به شواهد و مدارک اینها را هم نمیتوانم قبول داشته باشم! با اینکه این موضوع چندان به بحث من ما مربوط نمی شود ولی باید بگویم که بر طبق اطلاعات موثقی که از شخصی به دستم رسید و قابل ردگیری است بسیاری از پوسترهایی که ایشان هم به دیگران تعلق دارند! این فایل ها را برای من فرستاد که می بینید. اینها طراحی هایی است که ایشان به نام خودش بیرون داده است. شما حتما این سی.دی ها را می شناسید، آدرسهای تصاویر را هم در زیر هر عکس نوشته است که اینها از کجا گرفته شدهاند.
– تصویر ۱۵: گرافیکها-
اواخر سال ۱۳۸۸ ایشان قطعۀ مرا تقدیم میکند به آقای میرحسین موسوی. ماجرا هم از آنجا شروع می شود که میبیند اینها دارند از این سرود به عنوان سرود تبلیغاتی استفاده میکنند و در رادیو تلویزیون هم این کار بدون اجازه پخش میشود. ایشان وقتی دید این کار را می کنند به این نتیجه رسید که الان وقت بهرهبرداری است و شروع میکند به مدرک سازی؛ اول در همان سازمان ایکوم که کار می کرده می رود و این کار را با یک تاریخ ساختگی پیش از تنظیم من ثبت می کند که اثبات کند این اثر را قبلا نوشته و همه جا پر میکند که من از روی دست ایشان نوشته ام، بعد به این اثر را به آقای موسوی تقدیم میکند به این امید که بشود مدیر موسیقی کشور و من هم دستم به هیچ جایی نرسد؛ در موفقیت این نقشه ایشان ظاهراً شکی نداشته، چون ریسک بسیار بزرگی بوده این کار.
بعدا ایشان در سال ۱۳۸۹ این اثر را در کانادا ثبت می کند. اینجا هم این سئوال پیش می آید که چرا ثبت این اثر در سال ۱۳۸۲ نیست، و یا حتا ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۴ ؟ ضمن اینکه هیچ ایرانی قانوناً نمیتواند اثری را شخصاً در کانادا ثبت کند و به همین دلیل به کمک و با آدرس یکی از ساکنین آنجا این اثر را به ثبت میرساند.
در همان سال (۱۳۸۹) ایشان این اثر را هم برای محکم کاری در روزنامههای رسمی ایران هم ثبت میکند که تاریخ آن هم ۱۳۸۹ است چون تاریخ روزنامهها را هم متاسفانه نمیتوانست تغییر دهد! حتی فایل نتنویسی کامپیوتری که ایشان برای کارشناسی این اثر به دادگاه ارائه داده است هم مربوط به سال ۱۳۸۹ بود! در جلسۀ کارشناسی دادگاه از او پرسیدم گفتم آقای سلطانی چرا فایل کامپیوتری اثری که در سال ۱۳۸۲ به ثبت رساندهاید را ارائه ندادهاید؟ گفت فایل آن را گم کردهام بودم، گفتم چه کسی نوشته؟ گفت نمی گویم! گفتم این که عیبی ندارد که کسی آن را برای شما نوشته باشد، در نهایت گفت در سال ۱۳۸۲ دادم آن را کسی در ارمنستان برایم نوشته است. البته این نکته که این فایلِ کامپیوتری با ورژنهای جدید فیناله در حوالی سال ۱۳۸۸ نوشته شده است را میتوان ثابت کرد.
این که ایشان برای گلآلود کردن واقعیت فضای اینترنت را با این گونه اکاذیب پر کرده است یک خوبی هم دارد. چون کمحافظگی این گونه افراد تناقضاتی را بروز میدهد که همانطور که چند نمونه از آن را دیدیم و خواهیم دید دست آنها را رو میکند.
پورقناد: پارتیتور دست نویس آقای سلطانی کجاست؟
هیچ گونه دستنویسی از ایشان ارائه نشده است. چون پارتیتور ثبت شده ایشان به روشنی از روی پارتیتور سال ۱۳۸۴ من نوشته شده است. حتا تیتر آن را هم به طور ناشیانهای از تیتری که من دادهام کپی کردهاند، یعنی «مارش». اگر الان هم دستنویسی کشف! شود حتما مربوط به سال ۱۳۸۹ به بعد است و شاید هم ۱۳۹۸ ! حتا تیتر و نام آهنگساز هم به هنگام ثبت ساختگی در محل کارشان با عجله با دست وارد شده است. چون در بالای آن مطابق با همه پارتیتورهای دیگرِ من در حقیقت نام خود من بوده است.
ایشان اگر به همین ترتیب پیش برود احتمالا چندی دیگر ادعا میکند که این پارتیتور را در زمان قاجار و پیش از لومر نوشته و لومر از او رونویسی کرده است.
پورقناد: پس پارتیتور دست نویسی الان وجود ندارد؟
همانطور که گفتم، نه. واقعیت این بوده که اصولاً دست نویسی در کار نبوده! ایشان پارتیتور من را در حوالی سال ۱۳۸۹ برای رونویسی ظاهراً به کسی در ارمنستان داده است. در غیر اینصورت این موضوع در ایران خیلی زود افشا میشد. این که ایشان ادعا میکنند که فایل اصلی سال ۱۳۸۲ گم شده است خیلی عجیب است چون کسی که یک کار سمفونیک مینویسد دائم از فایل هایش چندین بار در مراحل مختلف بکآپ می گیرد چون نتنویسی کاری بسیار سنگین، وقتگیر و حساس است و اگر یک فایل پاک شود تمام زحمات نویسنده از بین می رود.
پورقناد: خب این فایل باید دستنویس ارمنی باشد نه آقای سلطانی.
بله، ولی ایشان حتما فایل را برای ایشان هم فرستاده است به ایران.
یگانه: چه کسانی پارتیتور را امضا کرده اند؟
من نمی خواهم اسم ببرم. این افراد از مسئولین ایکوم هستند و من مطمئنم آنها چنین کاری نمی کنند و اگر کرده باشند قطعا فریب خوردهاند چون چنین افرادی نیازی به انجام چنین کاری ندارند، و اصلا برای من باور کردنی نیست که افراد شاخصی به چنین کاری دست بزنند. به همین دلیل من وارد این قضیه نمیشوم چون اصلا نمیدانم که این تاریخها و امضاها درست.
– تصویر ۱۶: بخشی از پارتیتور ثبت شده در ایکوم –
پورقناد: ولی بالای این نت «ایران جوان» هم نوشته شده!
بله! این یکی از جالبترین نکات این قضیه است. شعر ایران جوان در سال ۱۳۸۴ سروده شده است! آیا عنوان یک مارش را که صد و پنجاه سال پیش نوشته شده کسی می نویسد «ایران جوان» و همچنین «وطنم»؟! نکته اینجاست که تیتر «ایران جوان» با دست در بالای نت وارد شده است! ایشان ظاهراً از حول حلیم فراموش کرده بوده است که این تیترها تازه در سال ۱۳۸۴ به وسیله بیژن ترقی به «شعر» این سرود داده شده است.
پورقناد: شاید نت نویس ارمنی فونت فارسی نداشته.
نوشته نام پیمان سلطانی که لاتین است! ضمن اینکه می توانست ایران جوان را هم به لاتین بنویسد (مانند تصویر ۱۳)
حالا ببینید آقای بیژن ترقی درباره این اثر چه نوشته است. این را آقای سلطانی در سایت فیسبوک خود و چند سایت دیگر انتشار داده است و احتمال دارد امروز آنها را برداشته باشد ولی در سایت archive.org همه سایتهای پاکشده به سادگی پیدا میشود.
– تصویر ۱۷: نوشته ترقی از فیسبوک سلطانی –
اینجا به روشنی نوشته: «نمونه ای از کار ارکستر ملل را کمی قبل از کنسرت شنیدم، با اینکه به لحاظ جسمی در شرایط بد و بیماری حادی قرار داشتم، آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که تصمیم گرفتم ترانه این سرود را بگویم.» ارکستر در آن سال تنظیم من را میزده و بیژن ترقی شعر را روی تنظیم و فرمی که من با آن داده بودم نوشته است. در حالی که سلطانی ادعا می کند این قطعه را با تار برایش زدم! این تناقضات خورده خورده خیلی زیاد است و انسان را گیج می کند و شما نمی توانید در ترافیک کاری دادگاه این ها را مطرح کنید و تنها کسی که مانند من که به خاطر اعادۀ حیثیتاش مجبور است با چنین شخصی روبرو شود میتواند از روی اجبار این جزئیات را کشف کند. آقای ترقی که این نوشته را در سال ۱۳۸۴ نوشتهاند در شرایطِ « بیماری حاد» قرار داشتند و وقتی به کنسرت آمدند با کمک واکر وارد سالن شدند، فیلم این رویداد هم موجود است. حال چگونه آقای سلطانی در سال ۱۳۸۲ تیتر و محتوای این شعر را میدانسته، آن هم برای یک مارش بدون کلام زمان قاجار بسیار آموزنده است.
در ضمن آقای بیژن ترقی نوشته اند: «البته این سرود برای من تنها جنبه وطنی، ملی و میهنی داشت، بنا براین نه سیاسی بود نه چیز دیگری»، آقای ترقی دو بار اکیدا گفته است که این سرود سیاسی نیست و اینکه شما این اثر را وقتی که هنوز چهلم درگذشت آقای ترقی هم تمام نشده تقدیم کنید به آقای میرحسین موسوی و بعدا اهدا کنید به شهدای مدافع حرم …
در ضمن آقای بیژن ترقی نوشته اند: «البته این سرود برای من تنها جنبه وطنی، ملی و میهنی داشت، بنا براین نه سیاسی بود نه چیز دیگری»، آقای ترقی دو بار اکیدا گفته است که این سرود سیاسی نیست و اینکه شما این اثر را وقتی که هنوز چهلم درگذشت آقای ترقی هم تمام نشده تقدیم کنید به آقای میرحسین موسوی و بعدا اهدا کنید به شهدای مدافع حرم …
پورقناد: البته آقای سلطانی بعدا اهدای این کار را به شهدای مدافع حرم تکذیب کردند و گفتند مجری برنامه بوده که خودش این را گفته است البته من در این مورد با ایشان صحبت کردم و گفتم قبل از کنسرت هم در خبرگزاری ها گفته شده بود که این اثر تقدیم به شهدای مدافع حرم شده است و بهتر بود قبل از کنسرت عکس العمل نشان داده می شد؛ شاید قبل از کنسرت درگیر کارهای برگزاری بوده اند…
در هر صورت عکس و فیلم از حضور ایشان وجود دارد. موضوع اصلی اینجاست که وقتی شاعر یک اثر می گوید این شعر سیاسی نیست، حداقل به احترام او هم که شده این اثر را وارد کارهای سیاسی نکنیم.
سایت موسیقی ما در ارتباط با تقدیم «نخستین سرود ملی ایران» به میرحسین موسوی نوشته است:
– تصویر ۱۸: تقدیم سرود لومر به میرحسین موسوی –
یگانه: تقدیم این اثر به آقای موسوی هم تکذیب کردهاند؟
ایشان با تخصصی بیمانندی هر چیزی را که به نفعش نباشد به سادگی تکذیب میکند. جالب است که من الان حداقل سه سند دارم که بعضی از آنها هنوز هم روی سایت ها وجود دارد. مهمترین منبع آن «کلمه سبز» است که آقای سلطانی به خوبی از آن اطلاع دارند.
آقای بیژن ترقی به روشنی می گوید که خودش در سال ۱۳۸۴ نام این سرود را «ایران جوان گذاشته»، حال چگونه این عنوان به همراه عنوان دیگر یعنی «وطنم» به طور دستنویس وارد در بالای پارتیتور ثبت شده وارد میشوند!
پورقناد: البته آقای سلطانی میگویند که خط اصلی شعر این اثر را خودم به ایشان دادهام.
بله ایشان می گوید که من به آقای ترقی گفتم وطنم و ایران جوان را به شعر اضافه کن. فکرش را بکنید به شاعری مثل آقای بیژن ترقی در اوج پختگی خود بگویید چگونه شعر بنویسد و ایشان هم به دروغ بگویند که به خاطر جوان بودن ارکستر و … نام این اثر را ایران جوان گذاشته اند؟ بعد هم آقای سلطانی هم این را عینا بگذارد توی سایت خودش؟! آن هم کسی که هنوز نمیداند «منسوب» را با «ص» مینویسند یا با «س»! (تصویر شماره ۱۳ را ببینید).
یگانه: پس اگر آقای سلطانی این گفته را قبول نداشت روی سایتاش نمیگذاشت!
دقیقا! البته به تاریخ آن اگر توجه کنید باز هم به همان تاریخ کلیدیِ ۱۳۸۹ روبرو میشوید. البته عکس متعلق به سال ۱۳۸۴ یعنی زمان سرودن شعر است و الان حتما از روی صفحهشان برداشتهاند. اگر آقای ترقی پیشنهاد عنوان و محتوای ایران جوان را از آقای سلطانی گرفته بودند چنین چیزی را نمی گفتند.
یگانه: یک سئوال. آقای سلطانی تا سالهای ۱۳۸۹ هیچ اثر آهنگسازی شده ای را منتشر نکرده بودند؟
پورقناد: اولین سی دی که از ایشان منتشر شده راپسودی بختیاری بوده است البته هر زمان که یک اثر منتشر می شود دقیقا به این معنی نیست که آن اثر در همان سال آهنگسازی شده است…
فاصله زمانی زیادی نباید وجود داشته باشد، در هر صورت پی گیری این ماجرا خیلی سخت نیست، اگر ایشان بنشینند اینجا به راحتی میتوان فهمید که آهنگساز هستند یا نیستند.
من یک سند بسیار مهم دیگر هم دارم که در شورای کارشناسی نیز ارائه دادم و کاملا نشان می دهد که آهنگسازی ایران جوان از من بوده است؛ من در سال ۱۳۸۱ با کُر و ارکستر دانشگاه هنر که خود پایهگذار آن بودم یک قطعه محلی به نام «شیری بگو دوتا» را تمرین کردم و در اوایل سال ۱۳۸۲ روی صحنه بردهام که در بخش میانی این قطعه ملودی بخش میانی «نخستین سرود ملی ایران» را که در ماهور است هم میشنوید!
http://www.youtube.com/watch?v=Gs9Gr6PG-98
این کروکی فرم «نخستین سرود ملی ایران» است:
– تصویر ۱۹: کروکی ساختاری سرود لومر-
۱۲ میزان مقدمه دارد، ۳۲ میزان ملودی لومر است (بخش های با کلام ساخته لومر است و بخش های بدون کلام ساخته من)، ۲۲ میزان بخش میانی است که در ماهور است (این بخش همانی است که گفتم در سال ۱۳۸۱ آن را ساخته بودم، یعنی باز هم یک سال قبل از سالی که آقای سلطانی ادعا می کند این اثر را ساخته و ثبت کرده است)، یک بخش پایانی هم هست که کودای قطعه محسوب می شود؛ اگر میزان هایی که من به این قطعه اضافه کردم جمع بزنید متوجه می شوید که از ملودی های لومر بیشتر است، این تازه غیر از هارمونی و کنترپوان، بخشهای همراهیکننده، ارکستراسیون و فرم است.
یعنی سهم من در این قطعه فقط تنظیم کننده نیست یک اثر از پیش ساختهشده نیست بلکه آهنگسازی است در سطحی بسیار فراتر از کار اصلی لومر.
موضوع مهمتر این که آقای بیژن ترقی شعر خود را بر روی فرمی که من به این اثر داده بودم سروده است، نه روی مارش یکنواخت و تکراری لومر.
آقایان سلطانی و پیروز ارجمند در این ارتباط به تقلید از من از اصطلاحات اورتور و اپیزود و کادانس استفاده میکنند که نشان میدهد اطلاع درستی از این اصطلاحات ندارند. آقای دکتر پیروز ارجمند حتا یک گام فراتر میرود و در تنها واژه انگلیسی که در گزارش عالمانه خود ظاهراً به منظور اظهار فضل مینویسند دو غلط املایی وجود دارد، توجه کنید، دو غلط املائی در یک واژه!
پورقناد: به طور خلاصه اگر بخواهیم بگوییم ادعای اصلی شما چیست می شود این دو مورد را عنوان کرد که اولا حتی اگر این قطعه چندصدایی نداشت هم به این دلیل که ملودی بخش میانی آن در یک کار دیگر از شما در سال ۱۳۸۱ شنیده می شود، شما ابتدا این قطعه را ساخته اید، دوم اینکه آقای صهبایی ادعا میکنند که این قطعه لومر در سال ۱۳۸۳ به دست آقای سلطانی رسیده است که خود ایشان نیز این گفته را تایید کردهاند. پس اینها مهمترین ادعای شما این دو سند مهم هستند، درست است؟
اگر این دو سند هم نبود من سندهای دیگر هم دارم که این ادعای آقای سلطانی را رد میکند! در نهایت اگر آقای سلطانی در این جلسه حضور مییافت در برابر شما در مدت کوتاهی ثابت میکردم که ایشان هنوز هم هیچ اطلاعی از این پارتیتور ندارد. چون فقط خالق یک اثر است که به آن اشراف دارد.
یگانه: نتیجه دادگاه چه شد؟
پس از گروه سه نفره(آقایان سریر، آرزم و طلوعی) که به کلی تنظیم اثر را متعلق به من دانستند یک گروه کارشناس ۵ نفره به تقاضای آقای سلطانی به دادگاه آمدند که به طور غیرقانونی تنها با چهار نفر تشکیل شد و به این دلیل که هیچکدام موسیقیدان یا آهنگساز نبودند، به طرز عجیبی آقای «پیروز ارجمند» دوست صمیمی و همشهری آقای سلطانی را به عنوان «مشاور موسیقی » به کار گرفتند. آقای ارجمند هم با یک مقدمه و تحلیل «فاضلانه» و پر از غلطهای فاحش موسیقایی و مغرضانه اعلام کردند که این دو تنظیم (یعنی تنظیم ۱۳۸۴ من و تنظیم ساختگیِ ۱۳۸۲ آقای سلطانی) دو قطعۀ «کاملاً» متفاوتند! در صورتی که هر هنرجوی مبتدی موسیقی هم میداند که تفاوت این دو تنظیم چند درصد بیش نیست (سلطانی برای اثبات ادعای خود فقط چند میزان آن را تغییر داده بود.). من هم طبیعتاً به رای ایشان اعتراض و تقاضای یک کارشناسی موسیقی را کردم که قبل از انجام آن دادگاه به طور ناگهانی به پایان رسید و شکایت آقای سلطانی پس از سه سال بدون نتیجه ماند! و در نهایت به دلیل حضور دو سند دیگر که در باره آنها نیز سخن خواهم گفت تنها حق مالکیت شعر «ایران جوان» اثر بیژن ترقی را برای سلطانی تاکید کرد.
حالا می رسیم به سندی که از آقای بیژن ترقی وجود دارد که در آن اعلام میشود که تمامی حقوق این اثر متعلق به آقای سلطانی است؛ آقای سلطانی در چند ماه گذشته با این ادعا که بیژن ترقی طی «دستخطی» کلیه حقوق این شعر را به او تفویض کرده است تحت فشار افکار عمومی بالاخره برای اولین بار این سند را به صورت ناقص منتشر کرد و تنها بخشی را که میتوان دستخط بیژن ترقی دانست به دلایل که به دنبال خواهد آمد حذف کرد:
– تصویر ۲۰: سند ترقی پی.دی.اف –
پورقناد: اینجا هم عنوان مارش نوشته شده.
بله گفته شده چه مارش باشد چه سرود ملی چه وطنم و… همه راه ها را بسته است! آقای سلطانی گفته اند این دست نوشته است در صورتی که این دست نوشته نیست و متنی تایپ شده است! زیر آن نوشته شده است بیژن ترقی و یک بخش مهم در این سند حذف شده است! چرا؟ چون بیژن ترقی زیر آن نوشته است: «با این پیشنهاد موافقم» ولی چیزی که آن بالا نوشته شده پیشنهاد نیست، بلکه با اینجانب شروع شده و یک قرارداد سفت و سخت است! که از شخصی مانند بیژن ترقی در سالهای آخر عمرش بعید است که به شهادت خانوادهاش هیچگاه هیچیک از آثارش اثرش را به کسی نفروخته است و اصلا از این قرارداد هم اطلاعی هم نداشتند. او به شهادت یکی از مصاحبههایش حتا در سالهای کهولت و کسالت خود نیاز مالی نداشت که اوج آثار هنری خودش را به مبلغ ۵۰۰.۰۰۰ تومان به کسی بفروشد، بدون این که خانوادهاش از آن خبر داشته باشند.
یگانه: اصل این سند را دیدهاید؟
بله! من در خواست کردم که ایشان اصل سند را به شورای کارشناسی نشان بدهند. اصل سند روی یک کاغذ زرد رنگ نسبتاً ضخیم نوشته شده که وقتی من با چند نفر صحبت کردم گفتند احتمالا روی این کاغذ چیز دیگری نوشته شده بوده که بعدا پاک شده و اینها روی آن تایپ شده است. اینها باید کارشناسی بشود و من به تنهایی نمیتوانم ادعای دقیقی بکنم ولی مشخص است که اگر کسی بخواهد یک قرارداد بنویسید عموما روی یک کاغذ A4 سفید این کار را میکنند نه روی یک کاغذ مخصوص، ضمن اینکه این متن تایپشده پیشنهاد هم نیست.
– تصویر ۲۱: قرارداد بیژن ترقی –
پورقناد: چرا روی تاریخ خط کشیده شده؟
این هم نکته جالبی است! فرزند آقای ترقی وقتی این سند را دید گفتند این سند چرا سه امضا دارد؟ همچنین گفت این امضای پدرم نیست! آقای سلطانی در جلسه کارشناسی ادعا میکند که تاریخ دومین امضای این سند مربوط به تیرماه ۱۳۸۷ است (یعنی نزدیک به هفت ما پیش از درگذشت بیژن ترقی پس از سه بار سکته قلبی و مغزی!!!). اینجا امضای یکی از دختران دیگر آقای ترقی را می بینید. ایشان ظاهراً در حوالی زمان رونمایی سی.دی آقای شهرام ناظری سعی میکند از دختر دیگر آقای ترقی هم امضاء بگیرد که با اعتراض ایشان روبرو میشود چون او به نیت سلطانی پی میبرد.
یگانه: این همه امضا را برای چه کاری می خواسته؟
به گمان من امضا اول ارتباطی با متن بالا نداشته و سلطانی از طریق امضا فرزندانش می خواسته به آن رسمیت بیشتری ببخشید. مشکل دیگر این بوده که امضای اول اصلاً تاریخ ندارد و همچنین پیش از آن نوشته است: «با این پیشنهاد موافقم» در حالی که در این متن تایپ شده اصلاً پیشنهادی در کار نیست!
حالا فرض بگیریم که بنا بر ادعای آقای سلطانی که این امضای آقای ترقی درست بوده و مربوط به تیرماه ۱۳۸۷ بوده باشد؛ سال ۱۳۸۷ یعنی ۷ ماه پیش از درگذشت آقای ترقی؛ یعنی در زمانی که ایشان سه بار سکته قلبی و مغزی کرده است و می دانید کسی که در این سن حتا یک بار سکته قلبی و مغزی بکند به چه وضعی دچار می شود. آقای ترقی حتا در مصحاحبه رادیوئیاش میگوید که در سال ۱۳۸۴ که شعر ایران جوان را میسراید به سختی بیمار بوده است، حالا حساب کنید ۷ ماه قبل از فوت و پس از سه بار سکته در چه وضعی بودهاند؟ قطعا در بستر بوده و بسیار بیمار، به همین دلیل کنترل دست خود را نداشته است. حالا شما حساب کنید چه گونه انسانی به خود اجازه میدهد در چنین شرایطی برای مقاصد سوء خود از بیژن ترقی امضاء بگیرد! در شورای کارشناسی از او پرسیدم چرا امضاء و تاریخ خط خوردگی دارد؟ آقای سلطانی هم گفت امضای او همینطوری است. البته من آن موقع هنوز امضای اصلی بیژن ترقی را برای مقایسه در اختیار نداشتم. ضمنا در سند نوشته شده است که آقای ترقی برای این کار پول گرفته که وقتی این را دختر آقای ترقی شنید به شدت عصبانی شد و گفت پدر من هیچوقت در تمام عمرش شعرهایش را به کسی نفروخته است؛ شما حساب کنید یک ترانه سرای معروف، آخرین شعرش را که سرمایه زندگی و خانوادهاش است و بالاترین محبوبیت یک ملت را برایش آورده است، با تمام حقوق مادی و معنوی آن به مبلغ ۵۰۰.۰۰۰ تومان به کسی بفروشد! آن هم بدون این که خانواده اش هم از این ماجرا خبر داشته باشند؛ حالا تجسم کنید آقای ترقی با آن حال و وضع چگونه میتواند برود چک را از بانک بگیرد!؟ خانوادهاش هم که اصلاً از این موضوع خبر ندارد!
برگردیم به سند؛ آقای ترقی ظاهرا در اینجا گفته اند که آقای سلطانی آهنگساز و خالق این اثر هستند در صورتی که آقای ترقی شعر را روی کار من و کنسرتی که با تنظیم من در سال ۱۳۸۴ انجام شد گفتهاند که در مورد آن قبلا صحبت شد و در متن تایپشده هم به آن اشاره شده است. یعنی در این سند در کنار مطالب گفته شده یک دروغ بزرگ هم وجود دارد که کل آن را از نظر قانونی زیر سوال میبرد.
پورقناد: البته آقای سلطانی در آخرین نامه شان گفتند این تنظیم شما (همان که آقای سالار عقیلی خوانده) تفاوت زیادی با تنظیم خودشان (که آقای شهرام ناظری خوانده) دارد …
این حرف را آقای پیروز ارجمند با تحلیل عالمانهشان در دادگاه جور کرد تا سروته پرونده را هم بیاورد و امکان شکایت متقابل را از من بگیرد. متأسفانه ایشان نیز مانند دوست عزیزشان آقای سلطانی برای پاسخگویی در اینجا حاضر نشدند. ولی من تحلیل دقیق ایشان را در جایی دیگر نقد خواهم کرد که برای هنرجویان موسیقی بسیار آموزنده خواهد بود.
یگانه: پس بالاخره ایشان یک جور تنظیم شما را قبول کردهاند؟
بله، دیگر نمی توانستند رد کنند، چون شورای سه نفره گفته بودند این تنظیم از من است. اینها دیدند که در شورایی متشکل از موسیقدانان و آهنگسازان کاری نمی توانند از پیش ببرند، درخواست کارشناسی ۵ نفره را کردند و چند نفر را آوردند که کارشان صنایع استانداردو کتابداری بود و ظاهراً آشنا به قوانین کپی رایت، در صورتی که ما کارشناس موسیقی لازم داشتیم چون دعوای ما سر موسیقی بود و این که چه کسی این قطعه را نوشته است! شکایت کپی رایت را در حقیقت من باید از آقای سلطانی بکنم که کار مرا به طور غیرقانونی به صورت سی.دی انتشار داده است.
ضمنا یک سند مهم دیگر هم از آقای ترقی وجود دارد که دستنویس شعر «ایران جوان» است:
– تصویر ۲۲: دستنویس شعر ترقی –
در بالای صفحه میبینید که دو کلمۀ «آهنگساز و» در کنار به رهبری «جعل» شده است که حتا با چشم غیرمصلح هم قابل تشخیص است. چون هم از کادر زده بیرون، هم جمله از نظر انشائی غلط است که از ادیبی چون بیژن ترقی بعید است، هم فاصلههای آن بسیار فشردهتر شده است که مثلاً به چشم نخورد و نظام سطرهای مرکزی شده را به هم نریزد، و هم ضخامت آن نشان میدهد که با قلم دیگری نوشته شده است.
یعنی آقای بیژن ترقی نمی دانسته که باید بنویسید «به آهنگسازی و رهبریِ» سلطانی نه «آهنگسازی و به رهبریِ» سلطانی؟!
اسناد دیگری هم در این زمینه دارم که در صورت لزوم ارائه خواهم داد ولی گمان می کنم تا همین جا برای این بحث کافی باشد.
——————————————
تهیه و تنظیم: یاسر یگانه و سجاد پورقناد
——————————————
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع