ماجرای عیادت شهید رجایی از مهندس بازرگان + عکس دیدهنشده
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس
16 بهمن 95
11۰216
[ad_1]
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، در شانزدهم بهمن ۱۳۵۷، با پیشنهاد شورای انقلاب، حضرت امام(ره) طی فرمانی مهندس مهدی بازرگان را به عنوان رئیس دولت موقت تعیین کردند. امام در حکم خود تأکید کردند: «به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جنابعالی را بدون در نظرگرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی جدید را بدهید.»
بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را چنین بیان کرد: «از وظایف عمده دولت موقت این است که یک همهپرسی برپا کند تا نظر مردم را درباره تغییر رژیم و تحول آن به جمهوری دموکراتیک اسلامی بپرسد. سپس این وظیفه را خواهد داشت که انتخابات مجلس مؤسسان را برگزار کند، مجلسی که قانون اساسی آینده را تدوین خواهد کرد و وظیفه سوم نیز انتخابات برای مجلس خواهد بود که به موجب قانون اساسی جدید تشکیل میشود و پس از تشکیل این مجلس، دولت رسمی تعیین خواهد شد.»
۱۰ ماه بعد، او که مؤسس حزب نهضت آزادی ایران بود در مواردی مانند مجلس خبرگان سر به ناسازگاری گذارد و پس از مخالفت حضرت امام(ره)، از مقام نخست وزیری استعفا کرد.
بازرگان یکی از آن چهارده نفری بود که در مجلس به نخستوزیری شهید رجایی رأی منفی داده بود. با این حال، شهید رجایی از اولین کسانی بود که درگذشت برادر بازرگان را به او تسلیت گفت. اما پس از شهادت دردناک شهید رجایی، دریغ از پیام تسلیتی که از سوی بازرگان صادر شده باشد!
مرحوم کیومرث صابری (گل آقا) که در برههای مشاور شهید رجایی بود، خاطره جالبی از نحوه برخورد این شهید بزرگوار با مهندس بازرگان نقل کرده است:
روابط عمومی، خبر بستری شدن بازرگان را به شهید رجایی داد. به محض اطلاع، آماده شد که به عیادتش برود. جوانترها، از اینکه در چنان موقعیتی به عیادت او میرود، ناراحت بودند. اعتقادشان بر این بود که خط بازرگان، مخالف خط دولت است و کارشکنیهایی هم از سوی جناح وابسته به او، در کار دولت میشود. نام بازرگان را از فهرست دوستان انقلاب حذف کرده بودند و میرفت که در سیاهه مخالفان ثبت کنند. مرا واسطه کردند. به اطاقش رفتم و جریان را به او گفتم. لبخندی زد و گفت: سالهای سلام و علیک من با بازرگان از سن این بچهها بیشتر است. عیادت از بیمار، شرط جوانمردی است. او عوض شده است، من که عوض نشدهام.
و به عیادتش رفت. بازرگان در بیمارستان آیتالله طالقانی اوین بستری بود و چنین نشان میداد که قدرت حرف زدن زیاد را ندارد. اطرافیانش تذکر دادند که با او زیاد صحبت نشود!
رجایی به طرفش رفت و او را در بستر بیماری بوسید. از جمله حرفهایی که به او زد، یکی این بود که گفت: حالا با ماشین از اتوبان که میآمدم، یاد روزهای تشکیل نهضت آزادی افتادم. یاد روزهایی که مخفیانه به دیدار هم میآمدیم. یاد مبارزات گذشته برای اسلام.
بازرگان با صدای گرفته و آرام، رو کرد به رجایی و گفت: انحصارطلبی بهشتی کار را به اینجا کشاند! کاش بهشتی دست از انحصارطلبی بر میداشت!
از بیمارستان که خارج شدیم، رجایی، همان رجایی موقع ورود به بیمارستان بود. بدون هر گونه تغییر. نگاهش کردم و فهمید که چه میخواهم بگویم. گفت: تقصیری ندارد. به او هم این طور القا کردهاند که بهشتی انحصارطلب است. او یک روز به خاطر این توهمی که برایش ایجاد شده باید به درگاه خدا استغفار کند!
یاد حرف امام میافتم که پس از شهادت بهشتی، در همین زمینه، چنین گفت: «خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و امثال آنها را از صحنه خارج کنند.»
انتهای پیام/ک
[ad_2]
لینک منبع