» اجتماعی » کسانی که برایشان همه وطن جبهه بود
اجتماعی

کسانی که برایشان همه وطن جبهه بود

۱۱ شهریور ۹۵ 3۰34

[ad_1]

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، کتاب «کاک مجید » نوشته‌ شمسی خسروی است که به زندگی نامه داستانی شهید مجید لشکریان می‌پردازد.

شهید مجید لشکریان در سال ۱۳۴۳ به دنیا آمد. دوران کودکی ونوجوانی را در دوران طاغوت در خانواده‌ای مذهبی و معتقد به مرجعیت امام خمینی‌(ره ) سپری نمود، در دوران انقلاب با وجود جثه کوچک به میان تظاهرات می‌رفت و بدین‌گونه خود را در مسیر جریان انقلاب قرار داد. پس از انقلاب به تحصیلات خود ادامه داد تا توانست دیپلم خود را از دبیرستان شهید بهشتی اخذ کند. در این مدت از فعالیت برای انقلاب دور نبود. با کمک هم سن و سال های خود انجمنی را تشکیل داده بودند و فعالیت های مختلفی را انجام می دادند. در این جمع به عنوان سرپرست جمع بود. در سال ۶۰ که برادرش عبدالرضا به شهادت رسید، این واقعه برای مجید یک نقطه عطف بود؛ یک شروع بزرگ. خودش صبح روزی که از شهادت برادر با خبر شد، می‌گوید: «… قبل از شنیدن خبر صبح در خواب عبدی(عبدالرضا) را دیدم در خیابان ولیعصر(عج) در درگیری با منافقین بود مرا صدا زد و گفت مجید بیا اسلحه ام را بگیر دیگر نوبت تو رسیده است…».

مشهد مقدس
شهید مجید لشکریان در نوجوانی

در مقدمه‌ کتاب که نوشته‌ای از انجمن پیشکسوتان سپاس است آمده: شهید مجید لشکریان، غیرت سبزپوشان را در جبهه خاکستری امنیت به رخ کشید. آنانی که برایشان همه وطن، جبهه بود. جبهه‌ای‌در وطن. سفرنامه لشکریان، سفرنامه هجرت مظلومانه و بی‌تکلف سربازی است که تکریم حریم والای انسان و تعبد امر ولایت، مشق مکتوب لوح محفوظ فطرت سربازیش بود. حیات  لاهوتی را هرگز به هیاهوی ناسوت دنی در بازار مکاره سیاست‌بازی و دغل‌بازیهای زمانه، برای اثبات خویش، به حراج و خراج نگذاشت.

این کتاب از دوران نوجوانی شهید و زمانی که به جبهه می رود آغاز شده و به شهادت اون ختم می‌شود که ۱۰ فصل را در برمی‌گیرد و بعد از فصل ها زندگی نامه ، وصیت‌نامه و تصاویر به آخر کتاب افزوده شده است کتابی ١۵۵ صفحه ای را تشکیل می دهند.

در هر فصل چند ویژگی اخلاقی خاص شهید در قالب متن داستان خود نمایی می کند تا شناختی همه جانبه از کاک مجید را برای مخاطبان فراهم آورد.

در فصل سوم حساسیت شهید بر حفظ آبروی دیگران به خوبی برجسته شده است به طوریکه در لابه لای داستان آمده است : چرا این را بردی تو کوچه؟ چرا این کار را کردی؟ حمیدرضا بود که رگ گردنش برآمده و اخمها در هم غر می‌زد. مجید دست او را گرفت و کشیدش آن سوی جوی آب باریکی که از وسط کوچه می‌گذشت. – بنشین برویم. به پنجره‌ها که هنوز روشن از نور چراغ بودند اشاره کرد. – نمی‌بینی مردم بیدارند. من از طرف پرسیدم بچه این محلی؟ گفت: بله.میدانی اگر همسایه‌ها این آدم را ببینند که داریم تفتیشاش می‌کنیم و لباسهایش را می گردیم باعث آبروریزیاش می‌شود. این نوع رفتارها تو ذهن مردم بد جلوه می‌کند.

 

اهواز – سال ۶۳
ردیف عقب سمت چپ: محسن صیرفیان- شهید مجید لشکریان- محسن کاشی
ردیف جلو از سمت چپ: حسین ابراهیمی- محسن پیرانیان

در فصل آخر کتاب  که به داستان شهادت کاک مجید می‌پردازد  نویسنده توانسته شخصیت پردازی خوبی ارائه کند تا مخاطب با شخصیت اصلی کتاب ارتباط برقرار کند، نویسنده آورده است که : ابراهیم،که کرد عراقی بود، می‌دانست که خیلی ازسّنی‌ها درهمین منطقه با مجید دوست شده‌اند و شیعه شده‌اند. به خاطر نوحه خواندن‌های روحنوازش و به واسطه صدای حزن آلودش که وقتی ذکرمصیبت میگفت و واقعه عاشورا را بیان می‌کرد از ته دل می‌خواند و خود چون شمع آب می شد و به پهنای صورت می‌گریست.

قسمتی از وصیت نامه شهید

و پیامی که قرآن به شما (برادر و خواهرم و دوستان) می دهد، این است که «فرض بما اتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون » قرآن و نماز را فراموش نکنید، سخنان امام را فراموش نکنید. در تک تک آنها تفکر کنید وقتی آنها را با آیات قرآن ربط دهید چه چیزها کشف نمی کنید.اولین خواهشی که به عنوان وصیت دارم این است که پدر و مادرم و بعد بقیه دوستان و آشنایان مرا اگرچه بدی دیدند ببخشند.
وصیت دیگرم این است که قرآن و نماز را فراموش نکنید. در بعضی اوقات که قرآن را تلاوت می کردم هر چیزی در آن زمان به مشکل خورده بودم، جوابش را در قرآن می یافتم.

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

قالب وردپرس پوسته وردپرس پلاگین وردپرس وردپرس سئو وردپرس

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید