امام فرمودند قطعنامه یک تاکتیک نیست/ مطیع امر ولایت هستیم/ اگر مبارزه از وجود ما گرفته شود، میمیریم
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۳۰ تیر ۹۶ 0۰22
[ad_1]
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان دادن به جنگ عراق و ایران، قطعنامه ۵۹۸ را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ صادر کرد. ایران یک سال بعد این قطعنامه را پذیرفت و جنگ در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ پایان یافت.
در پی پذیرش قطعنامه ۸۹۵ شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران و در آستانه توقف جنگ تحمیلی و برقراری آتشبس، سردار شهید احمد کاظمی فرمانده وقت لشکر ۸ نجف اشرف با ایراد سخنانی در جمع نیروهای این لشکر در پادگان انبیاء در نزدیکی شهر شوشتر در استان خوزستان، دلایل پذیرش قطعنامه مزبور و تکلیف شرعی آینده رزمندگان اسلام را به این شکل تشریح کرد:
* ماجرای تشکیل «تیپهای طلایی» عراق
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم…
ما عملیات والفجر هشت و آن حرکت بسیار بزرگ و خارج از انتظار دشمنان را انجام دادهایم. از اروندرود عبور کردیم و فاو را تصرف نمودیم. اینها (عراقیها) به یک نتیجه جدیدی رسیدند که بایست در ارتش و در تشکیلات نیروی زمینی خودشان هم تغییراتی ایجاد نمایند. صدام از همان روز به تشکیل لشکرهای بیشتری شروع کرد. نیروهای کیفی را از داخل ارتش جدا نمود و لشکر گارد را تشکیل داد. بعداً گارد را به سپاه تبدیل کرد، و شروع به برنامهریزی جدی نمود که هم جلوی ما را بگیرند و هم در زمان مناسبی به ما هجوم بیاورند. حال اگر بخواهیم در بحثهای تاکتیکی آن وارد شویم خیلی زمان میگیرد.
ولی اگر بخواهیم در یک جمعبندی خیلی کوچک به این مسئله برسیم باید بگویم دشمن در سال جاری در عرض چهار ماه فاو، شلمچه، جزیره و بقیه جاهایی را که ما داخل خاکشان بودیم از ما پس گرفتند! تغییراتی این شکلی در یک زمان کوتاه به وجود آوردند. در واقع برنامهای بود که از چند سال قبل روی آن کار کرده بودند، و این زمان را مناسب دیدند و شروع کردند. اگر جمعنیدی کنیم میبینیم که اینها بعد از عملیات والفجر هشت که در اواخر ۱۳۶۴ و اوایل ۱۳۶۵ بود شروع کردند. من یادم است از اسرا هم سؤال میکردیم میگفتند یک تیپهایی در عراق دارد تشکیل میشود، به نام «تیپهای طلایی». یعنی نیروهای وفادار به حکومت عراق و صدام را جدا میکنند که داوطلب بشوند و برای آموزش بفرستند و اینها را تحت تیپهای طلایی سازماندهی کنند.
همینطور که روزها پیش میرفت بعد از چند وقت گفتند که این تیپهای طلایی به لشکرهای طلایی تبدیل شدهاند. این سرعت خیلی زیاد بود. دشمنان صرفهجویی قوا را که یک اصل تاکتیکی در نظام ارتشهای تاکتیکی است شروع کردند. اینها تا قبل از عملیات والفجر هشت به قوای خودشان اهمیت زیادی نمیدادند. برای آنان تصرف سرزمین و پاتک در همان موضع و آن لحظه ضروریتر بود تا اینکه مثلا قوایشان را حفظ کنند. میدیدیم که اینها در عملیاتها چند تیپ پشتسرهم میگذاراند و پشت بیسیمهایشان میگفتند که وقتی تیپ اول عبور کرد و همه کشته شدند، تیپ دوم حرکت کند، و بعد تیپ سوم!… یعنی تا این حد پس گرفتن زمینها برایشان مهم بود.
شما حساب کنید اگر شما را توجیه کنند، شما را یک ماه یا دو ماه به یک منطقهای ببرند که میخواهد در آن عملیات بشود. از روی کالک و نقشه و در یک زمین مشابه مانور کنید. مثلا اگر عبور از رودخانه لازم باشد، بروید و آموزش غواصی ببینید، و شنا یاد بگیرید، سلاح مخصوص آن عملیات را بگیرید و به خوبی توجیه بشوید، چهقدر با سرعت میتوانید آن عملیات را انجام بدهید؟ ولی اگر غیر از این باشد، شما را جلوی این خط ببرند و بگویند که این خط است میخواهیم به آن حمله کنیم آن هم دشمن است! نه توجیه هستید نه میدانید چه کار باید بکنید. فرمانده گروهان یا دسته شما هم آگاه نیست و تلفات بسیار زیادی میدهید، و درصد موفقیتتان هم خیلی کم است. آنها به این شکل وارد میشدند. سربازهایشان را که در جبهه شمالی، در جبهه میانی و یا در پادگانها در حال احتیاط بودند سوار میکردند، میبردند، میگفتند که ایرانیها آمدهاند. فرماندهان از روی کالک و نقشه ایشان را توجیه میکردند و میگفتند که این زمین را ایرانیها تصرف کردهاند. این تیپ باید از آنجا حمله کند. این زرهی از اینجا حمله کند، و ماهم آتش فراوانی میریزیم. شما سریع بروید و این سرزمین را تصرف کنید!
* دشمن فقط در تمام پاتکها ناموفق بود، جز عملیات بدر
دشمن در تمام پاتکهایش ناموفق بود، الا در عملیات بدر که آن هم یک بحث عقبه و تاکتیکی دارد که نقطه ضعفهایی از جانب خودمان در امر عدم پشتیبانی بود. در ضمن جبهه آبی ما وسعت زیادی داشت و نمیتوانستیم با قایق پشتیبانی کنیم. غیر از عملیات بدر در تمام عملیاتهای دیگر پاتکهای دشمن ناموفق ماند. هرجا را که تصرف کردیم نتوانستند از ما پس بگیردند. ولی در بعضی از عملیاتها اصلا نگذاشتند که وارد خطشان بشویم. مثلا در عملیات والفجر مقدماتی نگذاشتند که خط را درست پاکسازی کنیم. در عملیات کربلای چهار نگذاشتند که به خوبی به خط مسلط بشویم. ولی در جاهایی که توانستیم به خوبی خط را بگیریم، نیروهای در خط دشمن را منهدم کنیم، و احتیاطهای محلی ایشان را از منطقه پاکسازی کنیم. اینها هرچه پاتک کردند پاتکهایشان ناموفق ماند. آنها این نکته را میدانستند چون کلاسیک بودند. ولی برای آنها سخت بود که قبول کنند. چون غرور نظامی داشتند.
اینها در اول جنگ هم اشتباهاتی داشتند. شاید اگر این اشتباهات را در اول جنگ نمیکردند میتوانستند خیلی بیشتر به ما ضربه بزنند. در دوران جنگ هم وقتی به اینها حمله میکردیم سریع میآمدند و پاتک میکردند. این پاتکها به جز مرگ خودشان بهره دیگری درپی نداشت. اینها این نکته را به فرماندهانشان گفتند و به یک جمعبندی رسیدند. یعنی به فرماندهی جنگ و به فرماندهی کل نیروهای مسلح که خود صدام باشد، فهماندند که یک اشتباه به این شکل در کار است، و باید زمان را از دست بدهیم و در بعضی از موقعیتها زمینها را هم از دست بدهیم تا یک زمان مناسبی دست بیاوریم. چون نیرویی که میخواهد حمله کند توجیه بشود و آموزش مشابه ببیند. اخبار و اطلاعاتی از وضعیت ما را هم منافقین برای آنها بردند. با وضعیتی که ما داشتیم اینها به یک جمعبندی رسیدند، و به نقطه ضعف ما پیبردند. در یک زمان خاصی جبهه ما مملو از آدم است، و حسابی نیرو داریم در یک وقتی هم همه میروند. این یک نقطه ضعف بسیار عمدهای بود که دشمن در جبهه ما میدید. جبهه ما در یک فصل خاصی که هوا مناسب بود و مدرسهها تعطیل بودند، کشاورزها نیز مسئله کشاورزی را حل کرده بودند، پر از نیرو بود. در غیر این فصل نیروهایمان در جبهه خیلی اندک بودند. همهچیز تعطیل میشد. یک دفعه میدیدیم یک آمار پنج شش هزار نفری یک لشکر در یک فصل از سال به دویست سیصد نفر تبدیل میشد.
دشمنان این دو جمعبندی کنار هم گذاشتند یک وضعیتی هم در سازمان رزم خودشان به وجود آوردند. نیرویی جدا از نیروی دفاعی خودشان به وجود آوردند، و در ارتش خودشان تشکیل دادند. این دو جمعبندی به همراه تجدید قوا و ورود نیروهای جدید به نیروی زمینی عراق و استفاده وسیع از شیمیایی و آتشهای خیلی فراوان را کنار هم گذاشتند، و شروع به کار کردند. حالا نیاز به یک زمان داشتند که این زمان مناسب را آزاد گذاشتند.
* جنگ ما در فاو، یک به ۳۰ بود!
تعداد نیروهای ما هم در سال ۶۶ خیلی کم بود ما در عملیات حلبچه که با آن وسعت و با آن عظمت حمله کردیم، و به منطقه رفتیم بیش از شصت ـ هفتاد گردان نداشتیم. یعنی یک پنجم گردانهای فعلی! مجبور هم بودیم که به آنجا برویم و عملیات کنیم وضعیت ما خیلی نامناسب بود. مجبور بودیم زمینه یک عملیات پیدا کنیم که هم به نیروی خودماان بخورد، یعنی بتوانیم با آن نیرو عملیات را انجام بدهیم.
ارتش عراق در عرض چهار ـ پنج سال برنامهریزی کرد، و در عرض چهار تا پنج ماه اقدام نمود که تا این حد به نتیجه رسید. ما بعد از جریان فاو این وضعیت را از عراق دیدیم، با این حجم نیرویی که در فاو وارد کرد. میدانید که مثلا اگر ما در جبهه فاو یک نفر در خط داشتیم، دستکم سی نفر عراقی به آن یک نفر حمله میکردند. در جبهه شلمچه به یک نفر ما دستکم چهل نفر حمله میکردند. همینطور که جلو میرفتیم، یک تحرکی هم در ارتش عراق به وجود آمده بود. نیروهای جیش الشعبی، تیپهای سه رقمی ژاندارمری و شورتهها پشت این حرکتهای خودشان میگذاشتند و میخواستند اینها هم مانوری کنند. میگفتند که این گارد خط را میشکند. شما پشتسرش عملیات را ادامه بدهید و نیروی خیلی وسیعی در عملیاتهای خودشان پشتسر هم وارد میکردند.
* بعد از قطعنامه جبهه را خالی کردیم و عراق حمله کرد
بعد از این جمهوری اسلامی قطعنامه ۸۹۵ را قبول کرد. وقتی دیدند که ما قطعنامه را قبول کردیم و در وضعیتی هستیم که اکثر جبهههایمان سقوط کردهاند و یا خودمان آنها را تخلیه کردهایم دستور هجوم سراسری دادند. مثلا ما جبهه شلمچه، ماووت، سلیمانیه و حاج عمران را به اختیار خودمان تخلیه کرده بودیم. حتی همین منطقه عملیات رمضان را به اختیار خودمان تخلیه کرده بودیم. اینها که چنین وضعیتی را دیدند به همه ارتشها و تیپهایی که در سرتاسر مرز داشتند دستور هجوم سراسری دادند.
ظاهرا از پذیرش قطعنامه سه چهار روز گذشته بود که اینها شروع به حمله کردند. در جنوب سپاه سوم یک حمله گستردهای را شروع کرد. در غرب حمله بزرگی شد که ارتش عراق تا نزدیک سرپل ذهاب جلو آمد. در ضمن از منافقین هم استفاده کردند، و این طرح را داشتند که به تهران بیایند! به خیال اینکه ما سلاحهایمان را از دست دادهایم و نیروهایمان هم روحیه خودشان را از دست دادهاند و توان نداریم.
ولی خداوند کمک کرد و قبل از اینکه در غرب آن اتفاقات به آن شکل بیفتد، دشمن در جنوب با آن تهاجم گستردهای که کرده بود شکست خورد!
من خودم به یقین رسیدم. روز اول عراقیها حمله کردند با حجم نیرویی که از عراقیها میدیدم تصور نمیکردم که قصد اینها خرمشهر باشد. به حسینیه سر زدم. یک افسری را به اسارت گرفته بودند با او صحبت کردم و پرسیدم که هدف شما چیست؟
گفت: یک گردان ما دیروز منهدم شده و امروز چند تیپ دیگر به ما اضافه شده و در نهایت قصد تصرف خرمشهر است.
اگر الحمدالله رزمندگان اسلام محکم ایستادند و دشمن شکست خیلی خوبی خورد، و تعداد زیادی تانک و نفربرش را از دست داد و به مرز خودش عقبنشینی کرد. این خود نقطه جدیدی شد. چون اینها میخواستند سه چهار روز ببینند که چه کار باید بکنند. بایستی دنبال قطعنامه و آتشبس بروند، یا اینکه در این وضعیت مناسب یکجاپایی، یک سرپلی، یک خرمشهری، یکآبادانی یک منطقه استراتژیک مهمی از ما بگیرند، و بگویند که ما سه چهار شرط هم داریم. اگر شما دیگر حال جنگیدن ندارید و میخواهید صلح کنید و به نتیجه رسیدهاید که قطعنامه ۵۹۸ به اجرا در بیاید، ما به چند امتیاز نیاز داریم که باید به ما بدهید! ولی الحمدالله خداوند کمک کرد و در آن وضعیت رزمندگان اسلام به پیروزی رسیدند.
* ما مطیع امر ولایت هستیم
الان وضعیت نامعلومی در جبهه خودمان داریم. مسایل زیاد است. انقلاب اسلامی تصمیم گرفته است و چون امر ولایت است ما مطیع آن هستیم. اگر به ما امر کنند که بجنگید، میجنگیم. اگر امر کنند که نجنگید، نمیجنگیم. اگر امر کنند که در جبهه بمانید میمانیم. هرچه امام بفرمایند انجام میدهیم. الان ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم که در اطاعت از اماممان یک وقت خدای نکرده سستی و کوتاهی نکنیم. خط مشی انقلاب که روشن است. امام در صحبتهای صریح فرمودهاند که: پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای ما یک تاکتیک نیست که دنیا و دشمنان بنشینند و بگویند که اینها یک تاکیتک است. میخواهند سازمان خودشان را تجهیز کنند، اسلحه بخرند و دوباره حمله کنند. ما فقط میخواهیم قطعنامه ۵۹۸ به اجرا در بیاید و آتشبس بشود.
اینروزها من با بعضی از برادرها مواجه شدهام که میگویند دیگر صلح شده ما میرویم، خداحافظ! این خیلی اشتباه است. برادرها! ما امروز باید محکم در جبهههامان بمانیم. ببینید الان چهقدر دارند مسئله آتشبس را کش میدهند! مگر یکی از شرایط این بود؟ میگویند دو هفته دیگر مینشینند زمانش را مشخص میکنند. گویا یک سری مسایلی است که ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم. اگر الان در خودمان این زمینه به وجود بیاید و بگوییم که دیگر خلاص شدیم، دیگر کاری نیست ما رفتیم، و خداحافظ. اگر افرادی که در جبهه حضور دارند، جبهه را خالی کنند، آنوقت خدای نکرده ضربهای میخوریم که شاید دیگر نتوانیم جبران کنیم. الان باید خیلی حواسمان را جمع کنیم. تا وقتی که به ما امر نشده به نیرو نیاز نیست و در این حد و اندازه بس است، باید همه ما بندهای پوتینهایمان را محکم بسته باشیم. کمربندهایمان را محکم کرده و آماده دفاع از اسلام باشیم.
* برنامهریزی طوری باشد که همیشه گردانها و جبهه پر باشد
در صحبت قبلی، بعضی از برادرها تشریف داشتند و عرض کردیم ما یک برنامهریزی کردهایم که هم به برادرها فشار نیاید و هم جبهه با کمبود نیرو مواجه نشود. یک سری از برادران هستند که یک ضمانت ۴۵ روز دادهاند که در جبهه باشند. یک تعداد از برادران هم هستند که مال جبهه هستند. یعنی برنامه و کارشان طوری است که استخوانبندی گردانها هستند، و دنبال گردانشان میباشند. اگر به آنها بگویند که به مرخصی بروید، میروند. و اگر بگویند که بمانید میمانند. از اول بودهاند و انشاءالله تا آخر هم هستند. الان در این برنامهریزی جدید که حتما به فرمانده گردانهایتان ابلاغ کردهاند و یا ابلاغ میکنند باید انشاءالله دقت کافی بشود که بتوانیم این مطلب را به خوبی انجام بدهیم.
الان فشار مضاعفی از نظر گرما در پادگان هست. شاید وضعیت تدارکاتی مناسب نباشد بههرحال یک مدت زمانی هست که برادران آمدهاند و نیاز هست که برای چند روز استراحت بروند و استراحت کنند. تا هم وضعیت اینجا بهتر بشود و هم نیرو در جبهه داشته باشیم. در این سازماندهی جدید آن برادرانی که در کوتاهمدت تعهد دارند میمانند اینها را به شکلی سازماندهی میکنند آن برادرانی هم که ماندگار هستند و همیشه هستند و یا مثلا بیش از ۴۵ روز تعهد دارند به گونهای دیگر سازماندهی میکنند. به یک شکلی هم برنامهریزی شده که فعلا برای پنج تا هفت روز به مرخصی بروند و در نوبت بعدی کس دیگری برود که همیشه گردانها و جبهه پر باشد، در ضمن نیرو هم برای دفاع داشته باشیم. وضعیتی هم که الان در پادگان حاکم است لازم به گفتن نیست که یک وقت خدای نکرده برادران احساس کنند که ما حالا به زبان میآوریم ولی در عمل اینطور نیست! خودمان هم خیلی ناراحت هستیم. الان وضعیت بهداشت در پادگانها به خصوص در این هوای گرم مناسب نیست. گرما زیاد است، برادرها سرپوشی برای حفاظت از گرما ندارند. کمبود یخ هم هست ولی ما واقعا چارهای نداریم. دعا کنید که خداوند توفیق بدهد تا بتوانیم وضع را بهتر کنیم ولی این مشکلی است که از اول تا حالا مشکل ما بوده و یکی از مسایل مهم جنگ است.
* حفظ جبهه از هر نظر به عهده رزمندگان است
نکته دیگری که میخواستم به برادرها سفارش کنم که حتما الان اجرا هم میشود. لازم دانستم باز هم به برادرها سفارش کنم مسئله پراکندگی در پادگان است. برادرانی که ماسک دارند از ماسک خودشان باید مراقبت کنند و همیشه دنبالشان داشته باشند. آن عدهای هم که ماسک ندارند اگر در توان لشکر هست باید تهیه کنند و در اختیارشان بگذارند. و اگر هم نیست سعی کنند که هوشیار باشید یک وقت خدای نکرده در اینروزها دشمن دست به یک جنایتی میزند و شاید بمباران کند. شیمیایی بزند یا مطلبی به وجود بیاورد که اگر پراکندگی نباشد، و برادران دور هم جمع باشند مشکلی پیش نمیآید. چون یک وقت خدای نکرده تلفاتی میدهیم که نادرست است و مقصر خودمان هستیم. به همه برادرها سفارش میشود که انشاءالله در این امر توجه خاص کنند که یک وقت اگر اقدامی صورت گرفت به ما آسیبی نرسد.
مسئله بعد که خیلی مهم است این است که حفظ جبهه از هر نظر به عهده رزمندگان است. آبروی جبهه، عظمت جبهه، تعریف کردن از خوبیهای جبهه، همهچیز صفاست، صمیمیت و دوستی برقرار است، مردم خوشحال میشوند و به طرف جبهه رو میآورند. اگر تعریف کردند و گفتند که ما باید در جبهه حضور داشته باشیم دو ماه رفتیم ما را آموزش دادند، و همه مسایل را با زبانی خوب و مثبت بیان کنند، کیفیت همیشه حفظ میشود. ما باید برای حفظ انقلاب اسلامی مبارزه کنیم. در قانون هیچ حکومتی غیر از اسلام و دفاع از اسلام وجود ندارد. امروز جنگ ما با صدام است و فردا معلوم نیست چه توطئه دیگری در میان باشد.
ای برادر عزیز، مؤمن، مسلمان، خداپرست و زیر پرچم ولایت… ما باید همیشه آماده مبارزه باشیم. اگر مبارزه از وجود ما گرفته بشود میمیریم… اگر مبارزه در چارچوب ما نباشد ما دیگر نمیتوانیم به خودمان بگوییم که جوانهای این مملکت هستیم… در واقع جسمی بیروح میشویم یک چیزی که فقط حرکت میکند.
* مبارزه هیچگاه تمام نمیشود
مبارزه جزء کارهای ماست حالا هر روز به یک گونهای. یک روز باید آر پی جی زد… یک روز باید جای پرتاب، آر پی جی را ساخت… یک روز باید با روشی دیگر در جای دیگر مبارزه کرد. باید همیشه این در ذهن ما باشد که ما در چارچوب انقلاب اسلامی قرار گرفتهایم. ما فریاد کشیده و گفتهایم که ما خدا را میخواهیم، ما با ضد خدا سر سازش نداریم. دست از این شعار و این عقیده که اساس حرکت ما بوده نمیتوانیم برداریم. ما باید همیشه برای مبارزه آماده باشیم و هیچگاه نباید نامید بشویم که دیگر مبارزهای در کار نیست.
مبارزه همیشه هست ما نباید از مبارزه دور شویم چون ما خیلی دشمن داریم. شما فقط این موج رادیو را تاب بدهید! ببینید چهقدر دشمن در گوشه و کنار دنیا برای مبارزه با ما خوابیده است! مگر اینها میتواند دست از کفر و عنادشان بردارند؟ مگر اینها میتوانند یک روز به ما بگویند که آسوده باشید؟ مگر اینها میتوانند یک روز ما را ببینند که در مملکت خودمان به مارزین فلسطینی کمک میکنیم، تا علیه آمریکا و اسرائیل قیام کنند؟ هرگز!… لذا باید همیشه در وجودمان، در خونمان، در خانوادههایمان، در گفتارمان، در اعمالمان، در شغلمان، در برنامهریزیمان چهره مبارزه، مقاومت، ایثار و فداکاری باشد. نگوییم که امروز جنگ تمام شده و دیگر نیاز به نیروی داوطلب ندارند، و دیگر گردانی در کار نیست، پس ما به دنبال کسبوکارمان برویم. اگر چهرهای خشکیده و ستم زده از کار برای دنیا در ما به وجود بیاید و روح پر معنویت مبارزه از ما گرفته بشود آنوقت زندگی کردن خیلی سخت میشود.
من از همه شما میخواهم که همیشه در چهرهتان در وجودتان در برنامه و گفتارتان مسایل مبارزاتی را حفظ کنید. انشاءالله که این انسجام و این بسیجشدنها و این گردانها میماند و دور هم جمعشدن، راهپیمایی کردن، تیراندازی کردن، سلاح به دست گرفتن، پرچم محمد رسول الله (ص) را روی شانه گذاشتن، حرکت کردن، و مهیا شدن برای رزم همیشه ادامه مییابد. ما باید همیشه این را در محلهمان و در کوچهمان پیاده کنیم.
* دقت کنید تجمع با لباس رزم اثر منفی نداشته باشد
در آن زمان هم که برادران را برای عملیات آماده میکردیم به آنها میگفتیم که حفظ تشکیلات در یک محله یکی از مسایل مهم انقلاب است. باید یک فردی که در جبهه شهرت، شجاعت و تدبیر بیشتر داشته و به عنوان فرمانده گردان یا فرمانده گروهان مشخص شده در محله هم بقیه برادرها دور او را بگیرند، و حفظش کنند. هم برای دنیا و هم برای آخرت تا همیشه عظمت رزم حفظ شود. گفته ما هم در آن روز روی دانشکده یک اصل بود. میگفتیم ما که نمیتوانیم به برادرها بگوییم که اصلا دانشگاه یا مدرسه نروید، و فقط در جبهه حاضر باشید. ممکن است نزدیک عملیات به یک عدهای نیاز داشته باشیم. ولی قبل از عملیات که نیاز نیست. باید در آن زمان به کارشان برسند، و نزدیک عملیات به جبهه بیایند که الحمدالله در خیلی از جاها این اتفاق افتاده و خیلی هم ثمربخش بوده و اثرات مثبتی هم داشته است.
الان هم باید همین شکل باشد. برادرهای روحانی که در هر اجتماعی بوده و در جبهه سابقه و مسئولیت داشتهاند، یا برادران دیگری که در جبهه بودهاند، مثل برادران بسیجی که فرمانده گروهان یا فرمانده دسته بودهاند، الان باید آن حالت را حفظ کنند. البته حالتی که خداپسندانه باشد. یک وقت خدای نکرده به گونهای عمل نشود که اثر منفی به جا بگذارد. باید به گونهای عمل نشود که تمام مسایل اسلامی مراعات شود. برادران اگر یک وقتی در یک محلهای پنج نفر رزمنده با لباس رزم دور هم جمع شوند، و این کار اثر منفی برای جبهه میگذارد مقصر هستند، و باید از این کار پرهیز کنند. تجربه هم نشان داده در بعضی جاها حساسیت و یا بدبینی هست در یک مسجد یا یک زیرگذر وقتی پنجاه نفر دور هم جمع میشوند، یک عدهای که مثلا با یک فرد یا یک تشکیلاتی مخالف هستند، میگویند که اینها افرادی هستند که میگویند ما به جبهه رفتهایم و حالا میخواهند خودشان را در اینجا به نمایش بگذارند. ما باید به سرعت از این کارها پرهیز کنیم که همه جذب اسلام شوند.
* ما باید پرچمدار شهیدان باشیم
نگاه کنید! هنوز افرادی با سن چهارده سال به جبهه نیامدهاند. یا اگر آمدهاند اندک شمار هستند. سنهای دوازده سال به بعد در انتظار هستند. ما نمیتوانیم این چارچوبی را که از خط شهادت گرفتهایم رها کنیم. ما نمیتوانیم این تعریفهایی را که از شهیدانمان به دست آوردهایم و در شبهای عملیات برایمان تعریف کردهاند، از یاد ببریم… ما باید پرچمدار شهیدان باشیم… ما باید تعریف کنیم که فرمانده گرانمان و آن همرزمان و یا آن آرپیجی زن وقتی که داشت آرپیجی را شلیک میکرد و همان لحظه شهید شد، چه پیامی به ما داد. باید به وصیت نامهها بیشتر رجوع کنیم. سراغ وصیتنامهها برویم و ارزش بیشتری برای آنها قایل بشویم. اینها ارزشهایی است که ما در انقلاب و در نبردمان به دست آوردهایم و باید اینها را برای نگهداری خودمان و سازندگی نسل بعد حفظ کنیم. انشاء الله به این خط و به این روش طبق رضایت خداوند ادامه بدهیم تا بتوانیم یک ارتش خیلی عظیمی برای آقا امام زمان (عج) تشکیل بدهیم.
مطلبی که ما قبلا هم در دیدارهایی که با برادرها داشتهایم، حالا یا در صحبتهای عمومی و یا خصوصی گفتهایم، و باز هم سفارش میکنیم این است که ما به وجود افراد لایق در هر زمینه که میتوانند کار و کمک کنند نیاز داریم. وظیفه فردی ما این است که خدمت برادران عرض کنیم و وظیفه بقیه افراد هم هست که بیایند کمک کنند. انشاءالله ما باید از این سلاحهایی که در دست داریم استفاده کنیم. افرادی را برای فرماندهی تربیت کنیم و از این امکاناتی که داریم برای فرماندهی در کارهای پیاده بهره ببریم. خیلی خوب است که از این وسائل استفاده بشود. آمادگی آن را هم داریم ولی به این شرط که بها بدهید، هم برای خودتان و هم برای آینده خوب است. حالا اگر هم برادرهایی هستند که نمیتوانند پشتسرهم بایستند و بازدهی آن آموزش در جهت عملی بهره بگیرند. باید همگی از این تجهیزات که در دستمان هست و میتوانیم با آنها آموزش بدهیم بهرهبرداری و استفاده کنیم تا انشاءالله بهرهای برده باشیم.
* در دوران مرخصی حتما به خانواده شهدا سر بزنیم
مسئله بعدی که خواستم بگویم مسئله احترام به همدیگر است که الحمدالله هست. اگر در بین ما احترام وجود نداشته باشد گویا هیچی نداریم. باید همیشه توجه کنیم که احترام به همدیگر در تمام موارد جزو واجبات است. گاهی اوقات یک چیزهایی را برادران تعریف میکنند که عدهای مثلا از کاشان آمدهاند در خمینیشهر و یا در جاهای دیگر رفتهاند.
این کارها بسیار عالی و خوب است. این پیوند خیلی خوب است. برادرها باید با هم ارتباط داشته باشند، بههم دیگر نامه بنویسند به دیدار یکدیگر بروند. در ایام مرخصی رفتوآمد داشته باشند. باید به خانواده شهدا حتما سر بزنید. تنها کاری که از دست ما برمیآید این است که در دوران مرخصی حتما به خانواده شهدا سر بزنیم. من که نمیرسم. ولی جاهایی که لیاقت پیدا کردهام و به خانه شهید رفتهام دیدهام که واقعا یک مادر شهید یا یک پدر شهید وقتی که مرا میبیند، احساس میکند که دوباره بچه خودش را دیده است. بعضی از خانوادهها هم هستند که چهار نفر شهید و مفقود دادهاند. ما روسیاه و شرمنده و تابع امر خداوند هستیم و هرچه که خداوند صلاح و مصلحت بداند انشاءالله راضی به آن هستیم. هرچه که خداوند برایمان مقرر بفرماید ما تابع هستیم. انشاءالله خداوند به ما قدرت بدهد که از او به خوبی اطاعت کنیم.
بیش از این مزاحم برادرها نمیشوم خیلی تشکر میکنم از اینکه جمع شدید و دیدارها تازه شد. از همه شما التماس دعا داریم. همینطور که نشستهاید نظم جلسه را حفظ کنید و برای شادی ارواح شهدا صلوات بفرستید. هرکس که رفت و جزء یاران امام حسین (ع) شد سلام بقیه را هم به سرور شهدا برساند.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع