بدون دوربین مقابل هیتلر؛ کارگردانی که برای «کَن» جنگید
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱ آبان ۹۵ 3۰20
[ad_1]
خبرگزاری تسنیم– مهدی مافی:
خیلی از عاشقان سینمای فرانسه، قبل از آن که با ژان پیر ژونه آشنا شوند یا با سیگاری گوشه لب از بازن، تروفو یا گودار به عنوان فیلمسازان مورد علاقه شان نام ببرند، عاشق آلن دلون در «سامورایی» شدند. چهره خشک دلون در نقش جف کاستلو، قاتل خونسرد فیلم، تا سال ها از پیش چشم هیچ مخاطبی کنار نرفت.
خیلی ها گفتند او در آن فیلم فقط ادای پدر خوانده اش «فرانسوا مارکانتونی» را در آورده است. فردی که زمان خودش، یکی از بزرگ ترین گانگسترهای جزیره کروسیکا در جنوب شرقی فرانسه به حساب می آمد. اما برای آنهایی که دیگر عاشق آلن دلون شده بودند، فرقی نمی کرد که پدر خوانده اش کیست یا ادای چه کسی را در آورده است.
همین قضیه آرام آرام در فیلم های «دایره سرخ» و «یک پلیس» هم تکرار شد تا عاشقان دلون، بدون این که خودشان متوجه شوند عاشق فیلم های فردی به نام ژان پیر ملویل شده باشند. اما ملویل یک سال بعد از «یک پلیس» درگذشت تا همکاری جدیدی با دلون نداشته باشد و سینمای نوآر فرانسه یکی از بزرگ ترین ستون های خودش را از دست دهد.
۲۰ اکتبر سال ۱۹۱۷ خانواده گرانباخ، از یهودیان اروپایی مقیم پاریس صاحب وارثی به نام ژان پیر شدند. مثل اکثر فوتبالیست ها که بازیشان را در سنین پایین از زمین های خاکی محلشان آغاز کرده اند، سینماگران هم عموما فیلمسازی را با دوربین های ۸ یا ۱۶ میلی متری در حیاط پشتی خانه شان شروع میکنند. ژان پیر هم از این قاعده مستثنی نبود و قبل از این که به ۱۱ سالگی برسد، فیلمسازی را با دوربینی ۱۶ میلی متری که پدرش برتی گرانباخ، برایش خریده بود آغاز کرد.
تلاش های او برای فیلمسازی اما در ۱۹۳۷ به پایان رسید. چرا که باید وارد ارتش فرانسه می شد. وقتی آلمان نازی به سرکردگی آدولف هیتلر در ۱۹۴۰ به فرانسه حمله کرد و خاک این کشور را به اشغال خود درآورد ژان پیر هنوز سرباز بود. به گروه مقاومت فرانسه پیوست و اسم مستعار ملویل را از روی نویسنده آمریکایی مورد علاقه اش، هرمن ملویل برای عملیات های مخفیانه مقاومت علیه نازی ها انتخاب کرد.
سال ۱۹۴۳ وقتی جوزف استالین در کنفرانس تهران از طرح ژنرال جورج مارشال آمریکایی برای بازپس گیری منطقه کوت دازور در جنوب فرانسه از چنگال سپاه هیتلر حمایت می کرد، احتمالا حتی به خاطرش هم خطور نمی کرد که با حمایت او، یکی از مهم ترین فیلمسازان آینده فرانسه در عملیات موسوم به اژدها برای باز پس گیری سواحل مشهور کن از دست آلمان به منطقه می رود. عملیاتی که البته موفق هم شد و تلفات زیادی از نازی ها گرفت. بعدها اما جشنواره کن هیچ وقت قدر این جان فشانی ملویل را ندانست و جایزه ای به او نداد.
ژان پیر ملویل از آنجایی که جان خودش را در خطر می دید، مجبور به مهاجرت به انگلستان شد. در آنجا به نیروهای آزاد فرانسه پیوست و مبارزه علیه نازی ها را تا پیروزی متفقین در جنگ ادامه داد. وقتی آتش جنگ، سرد شد به فرانسه بازگشت. می خواست دوباره نام خانوادگی گرانباخ را به شناسنامه اش بازگرداند اما حالا او دیگر یک قهرمان جنگی مشهور به نام ژان پیر ملویل بود. همه او را با این نام می شناختند و تغییر آن خنده دار به نظر می رسید.
علاقه اش به سینما دوباره از زیر خاکستر جنگ و نفرت برخاست. تلاش کرد عضو اتحادیه تکنسین های فرانسوی شود و فیلمسازی را در آنجا دنبال کند اما به خاطر قوانین حزبی از پذیرش وی خودداری کردند تا ملویل در ۱۹۴۶ کمپانی خودش را تاسیس کند و سراغ ساخت فیلم هایی با بودجه نزدیک به صفر برود. اولین فیلمش «۲۴ ساعت از زندگی یک دلقک» اثری کوتاه بر اساس علاقه دوران بچگیش به سیرک بود که به موفقیت دست پیدا کرد تا ملویل بعد از یک فیلم کوتاه دیگر، بالاخره نخستین فیلم بلندش، «سکوت دریا» را در سال ۱۹۴۹ بسازد. فیلمی اقتباسی بر اساس رمانی به همین نام نوشته ژان برولر که داستان اشغال خانه یک خانواده فرانسوی توسط یک افسر آلمانی در زمان اشغال فرانسه را روایت می کرد. بودجه فیلم آن قدر پایین بود که مجبور شدند بیشتر آن را در خانه خود ژان برولر بسازند اما «سکوت دریا» حرف خاص خودش را در سینمای فرانسه زد.
در ۱۲ سال بعد ملویل فیلم هایی را ساخت که هر کدام به شکل گیری بیشتر موج نوی فرانسه کمک کرد. به حدی که مورخان سینمای این کشور، از او به عنوان پدرخوانده موج نو نام می برند و حتی جامپ کات های استفاده شده در فیلم «از نفس افتاده» ژان لوک گدار را ابداع ملویل می دانند. کاری که در نوع خودش برای نخستین بار در آن فیلم اتفاق افتاد.
هر چند که به عادت دوران جنگ جهانیاش عاشق هم قطارهای آمریکایی و نوآر های هالیوودی باقی ماند. چرا که معتقد بود آمریکا باعث نجات فرانسه از اشغال نازی ها شده. او در خیابان های پاریس از اتومبیل کادیلاک استفاده می کرد. کلاه استتسون به سر می گذاشت و عینک هوانوردی داشت. معروف است که نوشیدنی مورد علاقه اش کوکاکولا بوده و رادیوی آمریکایی ها را گوش می کرده. شاید همین علاقه هم باعث شد کارهای هاوارد هاکس و جان فورد و قهرمان های بدون تاریخ مصرف آثار آنها، تاثیر عمیقی رویش بگذارند. بدون شک همین علاقه و تاثیرات، باعث ساخته شدن نوآر های او بر اساس آثار دهه ۳۰ هالیوود شد.
سال ۱۹۵۹ او «دو مرد در منهتن» را به سان نامه عاشقانه ای به نیویورک ساخت. اما این فیلم تبدیل به سومین شکست پیاپیاش در باکس آفیس شد و همین کافی بود تا پدرخوانده موج نو، با پسر عزلت نشینش فاصله گذاری کند. نتیجه، فیلم نسبتا پر خرج «لئون مورین» شد. بعد از آن ملویل چهار فیلم دزد و پلیسی پشت هم ساخت که «سامورایی» مهم ترین آنها است. در زمان ساخت این فیلم، استودیوی ژان پیر ملویل کاملا سوخت و او فیلمش را با امکانات اجاره ای کامل کرد. این آغازی به همکاری ملویل و دلون در سال های پایانی عمر کارگردان تاثیر گذار سینمای فرانسه بود. آثار این دو هم نظر منتقدان را جلب می کرد و هم با فروش خوب، نشان می داد مردم هم آنها را پسندیده اند. فیلم هایی قهرمان محور و داستان گو که با حضور سوپر استار وقت سینمای فرانسه ساخته شده بودند و در نوع خودشان شبیه آثار هالیوودی آمریکا خصوصا در دهه ۳۰ بودند.
سال ۱۹۷۳ ژان پیر ملویل در سن ۵۵ سالگی و در حالی که ۱۴ فیلم را کارگردانی کرده بود به دلیل سکته قلبی جان خودش را از دست داد. به جز گودار و تروفو که خودشان را وام دار ملویل می دانند چهره های مطرح هالیوودی نظیر جان وو، کوئنیتین تارانتینو، مارتین اسکورسیزی و مایکل مان هم از تاثیر پذیرفتگان او هستند.
چیزی که در مورد کارنامه کاری ملویل جالب توجه است، این است که با وجود تعداد قابل توجهی فیلم منتقد پسند، هیچگاه آن چنان مورد تحسین جشنواره های غربی قرار نگرفت به طوری که به جز یک جایزه افتخاری از جشنواره ونیز و دو نامزدی در جشنواره های مار دل پلاتا و شیکاگو، چیز دیگری در ویترین افتخارات این کارگردان سرشناس قرار ندارد.
ژان پیر ملویل که از نظر سیاسی خودش را یک راست آنارشیست می داند، با وجود علاقه اش به آمریکا هیچ گاه برای فیلمسازی به هالیوود مهاجرت نکرد و در نهایت هم در پاریس دار فانی را وداع گفت. همان شهری که در آن به دنیا آمد، برایش جنگید، فیلم ساخت و مرد.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع