حقانی: رمز پیوند عمیق فراماسونری در ایران با جریان روشنفکری چیست؟
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس
2 مهر 97
3۰32
[ad_1]
به گزارش خبرنگار تارخ خبرگزاری فارس: اولین جلسه از نشست «نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه» با حضور علاقهمندان زیر نظر استاد موسی حقانی در حوزه هنری برگزار شد. در این نشست جریانهای روشنفکری در ایران و جهان، فراماسونرها و تشکلهای آنان مورد بررسی دقیق قرار گرفت.
جریان روشنفکری در ایران؛ جریان تاثیرگذار تاریخی از زمان قاجار تا به امروز
موسی حقانی در ابتدای سخنان خود به جریان روشنفکری اشاره کرد و گفت: جریان روشنفکری از جمله جریانهای تاثیرگذار در تاریخ ایران است و تقریبا از ابتدای دوره قاجار، با این جریان مواجه هستیم. تقریبا از اواخر دوره زندیه، بحثهایی در ایران شروع میشود که بیشتر برآمده از آشفتگیهای امنیتی، سیاسی و اجتماعی در ایران است.
در آن مقطع درگیری بین قاجارها و زندیه، کشور را برهم ریخته بود و در بعضی منابع آن دوره، قاجارها نگرانی خود را از عملکرد زندیه اعلام داشتند و تاسف امنیت در غرب کشور را میخوردند. در نهایت، با استقرار قاجار در کشور، آرامش نسبی ایجاد میشود که البته هر چه قدر که میگذرد، شرایط نیز بهتر میشود و آقامحمدخان موفق میشود که شرایط کشور را تحت کنترل خود دربیاورد.
او در اوج فعالیتهای خود کشته میشود و کاری که آغاز کرده بود، ناتمام میماند. متاسفانه از این مقطع، در تاریخ ما به بدی یاد میکنند. دلیل این موضوع هم خشونت آقامحمدخان برای ایجاد آن امنیت است. بالاخره ناامنی بوده است و او مجبور بوده است که با خشونت وارد کار شود و بر اوضاع غلبه کند. البته خود من بسیاری از تاریخنگاریهای مربوط به خشونت آقامحمدخان را قبول ندارم چرا که اسنادی وجود دارد که خلاف این موضوع را نشان میدهد.
رویکار آمدن قاجار، کلید خوردن ارتباط دوباره بین روحانیت و حاکمیت
وی ادامه داد: بعضیها بر روی نکتهای تاکید میکنند که قابل تامل است. آن هم این است که بعد از روی کارآمدن قاجار، مجددا ارتباط بین روحانیت و حاکمیت برقرار میشود. کسانی که این تحلیل را دارند، اعتقاد دارند که در دوران صفویه یک اتفاق بد در ایران رخ داد و آن هم بازشدن پای روحانیت شیعه به مسائل سیاسی و به دست گرفتن قدرت است. آنها میگویند که این اتفاق باعث شد که ایران نتواند مسیر پیشرفت را طی بکند. حال این که مسیر پیشرفت چیست و چه تعریفی دارد، خود جای سوال است.
در غرب نیز، ۴۰-۵۰ سال قبل از این اتفاق چنین حرکتی با عنوان جدایی دین از سیاست آغاز میشود و مسیر دیگری را انتخاب میکنند. شاید هم به همین دلیل است که چنین اتحادی را در ایران نمیپذیرند و سعی میکنند تا آن را خدشهدار کنند. اتحاد دین و سیاست در این مقطع باعث شد تا از ایران از پراکندگی نجات پیدا کند. اتفاقی که در اینجا رخ میدهد، برقراری ارتباط تشیع با تمامیت ارضی ایران است.
باید دقت داشت که در زمان قبل از صفویان این موضوع وجود نداشت و به همین دلیل احتمال تجزیه ایران بسیار زیاد بود اما صفویان این موضوع را حل کردند. نکته اصلی اینجا است که با آمدن قاجارها و آقامحمدخان، ارتباطی که در زمان نادرخان گسیخته شده بود و در زمان زندیه نیز عمیق نبود، دوباره برقرار شد. در زمان قاجار، درست در مقطعی که ما درگیر استعمار هستیم، این ارتباط برقرار میشود.
حقانی بیان داشت: جنگهای روسیه علیه ایران تلنگری است که باعث شد تا تعداد بیشتری از افراد به این فکر بیفتند که چگونه باید از این شرایط خلاص شویم و دلیل عقبماندگیهای ایران چیست. در همین زمان است که جریان روشنفکری در ایران، زمینه بسیاری پیدا میکند و تلاش میکند تا انسجام بیشتر را در کشور به وجود بیاورد. در مقابل آن، جریان روحانیت شیعه قرار دارد که نگاه آن، نگاه دیگری است. به نظر میرسد که قبل از این که بخواهیم وارد مشروطه بشویم، باید تعریفی از روشنفکری ارائه بدهیم و گونههای مختلف آن را معرفی کنیم.
تعریف دقیق و عامیانه از جریان روشنفکری چیست؟ / ۳ اصل اساسی یک روشنفکر
این کارشناس مسائل تاریخی، تعریف دقیق روشنفکری در ایران را ارائه کرد و گفت: تعریف روشنفکری به کسانی اطلاق میشود که کارهای فکری انجام می دهند. البته در این زمینه بحثهای جدی وجود دارد. برای مثال، آل احمد و شریعتی در دورههای مختلفی تلاش کردند تا تعاریفی از این موضوع ارائه بدهند. همچنین بعد از انقلاب اسلامی، جریان انقلابی تلاش کرد تا این واژه را مصادره بکند و در آن تصرف بکند. البته برای مردم عامه، زمانی که از لفظ روشنفکر استفاده میکنید، نگاه کاملا مثبتی وجود دارد و فکر میکنند که روشنفکر کسی است که مسائل اجتماعی را به خوبی میبینید و از جامعه خود جلوتر است.
به همین دلیل، چنین شخصی میتواند برای حل مشکلات و معضلات جامعه، راهحل ارائه بدهد. البته این تعریف بسیار عامی است و آن چیزی که ما میخواهیم در این جلسات به آن بپردازیم، تعریف خاص خود را دارد. تعریف کلیتر روشنفکری، تفکیک دو چیز از یکدیگر با تفکر و روحیه انتقادی و سنجشگر است.
همچنین در تعریف دیگر، روشنفکر کسی است که به فلسفه اصالت هوش و قریحه اعتقاد دارد. در این دسته، تعریف عقل با آن چیزی که ما فکر میکنیم، کمی تفاوت دارد. به طور خلاصه گفته میشود که روشنفکری مکتبی است که به ۳ اصل استوار است؛ یکی از آنان روش علمی است که بیکن و دکارت آن را پایهگذاری کردند، دیگری رفاه و خوشبختی است که توماس مور آن را بنا کرده است و در نهایت، سومی فایدهانگاری است که بنتان آن را بیان کرده است.
تاریخچه روشنفکری در جهان؛ از اعتراض به کلیسا تا هدف قرار دادن دینداری مردم ایران
حقانی تاریخچه این جریان در جهان را بیان کرد و گفت: در تاریخچه این جریان باید گفت که قرن ۱۵ و ۱۶، آغاز تکاپوی جریان روشنفکری است. جریانی در غرب، در اعتراض به کلیسا و فئودالیسم دست به کار شدند و کارهایی را انجام دادند. با این نکته میتوان گفت که روشنفکر کسی است که پیرو آموزههای عقلی و علمی عصر روشنگری اروپا است.
این جریان خواهان تغییر، تحول و گذار از سنتها است. آنان میگویند که خود من مینشینم، تجربه میکنم، مشاهده میکنم و نظامات را تعریف میکنم و کاری به جای دیگر ندارم. منظور از جای دیگر، آسمان و وحی است. به همین دلیل است که وقتی این جریان وارد ایران میشود، اولین چیزی که راجع به آن موضع میگیرد، موضوع دینداری مردم است.
ویژگیهای آنان خردگرایی، رهایی از سنت و مرجعیت کلیسا، نقد اندیشه، شکاکیت، علمگرایی افراطی، بیاعتنایی به ماورا الطبیعه و …. است. جالب است که این جریان در اروپا، قبل از رنسانس آغاز میشود، در رنسانس، بال و پر میگیرد و در قرون ۱۷ و ۱۸ کاملا گسترده میشود و عصر روشنفکری را رقم میزند. بعضی از شاخههای آن، رواج بیدینی را به همراه دارد. آنان بیخدا و ملحد نیستند بلکه بیدین هستند. آنان به خدا اعتقاد دارند ولی اعتقاد آنان به خدایی است که هیچ ارادهای ندارد. حال جالب است که پیشرفتهایی که در این عصر در علوم و فنون به وجود آمد، نگاه روشنفکری را تقویت کرد و به آن بال و پر داد.
اصول اصلی حاکم بر اندیشه روشنفکری، اومانیست و محوریت انسان است/ آیا روشنفکری دینی معنی دارد؟
او به دستهبندی گونههای جریان روشنفکری در ایران پرداخت و گفت: از لحاظ گونههای این جریان باید گفت که اولین جریان، جریان لیبرال است. بعدا تفکرات سوسیالیستی و مارکسیستی نیز در این بین پیدا میشود و دو جریان دیگر از روشنفکری را ایجاد میکند. نوع دیگر از روشنفکری نیز وجود دارد که به آن روشنفکری دینی گفته میشود. البته در مورد روشنفکری دینی این سوال وجود دارد که آیا میتوانیم چنین چیزی داشته باشیم؟ آیا دین و روشنفکری باهم تضاد دارد یا خیر؟ عدهای معتقدند که هیچ نسبتی بین این دو وجود ندارد و نمیتوان آن را در یک قالب جمع کرد. آنان اعتقاد دارند که دین براساس یک سری اصول ثابت تعریف میشود در حالی که برای یک روشنفکر، هیچ اصول ثابتی وجود ندارد بنابراین این دو نمیتواند با هم جور دربیاید. جالب است که روشنفکران دینی ما نیز برای این که بتوانند به این تناقض پاسخ بدهند، مکررا در دین تجدیدنظر میکنند و گاهی تا موضوع وحی نیز پیش میرود. اصول اصلی حاکم بر اندیشه روشنفکری این است که آنان اومانیست و انسان محور هستند. وقتی انسان محور میشود و نگاهش به آسمان نیست، سکولار نیز میشود و نسبیانگار نیز هست. برای چنین شخصی، اندیشه ترقی بسیار مهم است که البته آن را فقط در چارچوب غرب و تحولات آن میبینند.
تفاوت روش ملکمخان و میرزا آخوندزاده برای ایجاد روشنفکری در ایران
وی تاکید کرد: همچنین اصول حاکم بر رفتار جریان روشنفکری این است که آنان با ادیان و به ویژه اسلام مقابله میکنند. این مقابله، به دو شکل و با ابزارهای مختلف صورت میگیرد. برای مثال، کسی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده معتقد است که تمام بدبختیهای ایران و عقبماندگیهای آن به دلیل اسلام است و راهکار او از بین بردن اسلام و بازگشت به آیین قبل است. بنابراین او با بسیاری از چهرههای زرشتی مرتبط است و نامههای فراوانی بینشان رد و بدل شده است. برای مثال، آقای آخوند زاده نامهنگاریهای بسیاری با آقای مانکجی دارد و به او یادآوری میکند که باید در ایران به سمت زرتشتگرایی و نابودی اسلام حرکت کنیم. نفر دوم، میرزا ملکم خان است که روش متفاوتی دارد. او معتقد است که باید به جای حرکت به سمت نابود کردن اسلام، باید برویم و از ظرفیت اسلام و روحانیت شیعه برای پیشبردن اهداف خودمان استفاده کنیم. به همین دلیل او به این سمت رفت که دیدگاههای خود را که دیدگاه روشنفکران غربی است، در قالب واژههای اسلامی ارائه بدهد. البته به غیر از او کسان دیگری نیز بودند که چنین اعتقادی داشتند. برای مثال، سید جمالالدین اسدآبادی بود که غرب را دیده بود و قائل به اقتباس جزئی از آن بود. باید گفت که روش ملکم با روش آخوندزاده تفاوت داشت و راه دیگری را در پیش گرفت. البته هر دو به دنبال از بین بردن اسلام هستند ولی روشهایشان متفاوت است. یکی معتقد است که باید به صورت خیلی سریع، زرتشت را رواج بدهیم و اسلام را نابود کنیم در حالی که دیگری میداند که این کار شدنی نیست و به دنبال تغییر واژهها و تقلیل مفاهیم میرود تا از این راه، کار خود را پیش ببرد. جالب است که ملکم معتقد است که در گفتگو با روحانیت شیعه، میتوان تغییرات مدنظر را در ایران به وجود آورد چرا که به قدرت روحانیت در ایران واقف است.
مشکلات روشنفکران با جریان تشیع بیش از مشکل آنان با مسلمانان غیر شیعی است
موسی حقانی به دشمنی جریان ازلی با مردم شیعه ایران اشاره کرد و گفت: باید اشاره کرد که علاوه بر این دو نفر، نفر سومی نیز وجود دارد که دیدگاههای او نیز قابل توجه است. او حاج سیاح محلاتی است. او معتقد است که باید با تقویت حاکمیت قاجار، روحانیت را بزنیم چرا که او منبع تمام عقبماندگیهای ما است. دقت کنید که حاج سیاح ازلی است و همین موضوع میتواند ریشه اختلافات او با ملکم باشد. نکتهای که برای هر ۳ نفر روشن است، این است که هیچ کدام از آنان هیچ دغدغهای نسبت به جامعه اسلام ندارند و مردم برایشان مهم نیست. همچنین تمام آنان یک ویژگی مشترک دارند و آن هم این است که تشیع را منحطترین لایه اسلام میدانند. برای مثال، آخوند زاده در این موضوع بسیار جدی است و بسیاری از شعائر شیعه را مسخره میکند. علت آن به موضوع ولایت در تشیع برمیگردد چرا که وقتی شما پذیرفتید که اومانیست باشید، دیگر زیر ولایت هیچکس دیگری نمیروید. مثلا امامان را فقط علمای ابرار خطاب میکنند و ولایت آنان را نمیپذیرد. همچنین مابقی نیز معتقدند که نه خداوند و نه پیامبر ولایت ندارند و بنابراین هیچ ولایتی به امام منتقل نشده است. در حقیقت، مشکل آنان با شیعه بسیار بیشتر از تضاد آنان با اسلام است. علاوه بر اینها، ادغام در نظام بینالملل نیز یکی دیگر از اصول حاکم بر رفتار اینها است. آنان معتقدند که همه باید در نظام بینالملل ادغام بشوند و در این موج ترقی که در غرب به وجود آمده است، حل بشوند. جالب است که بسیاری از مسئولین ما نیز چنین حرفهایی را میزنند. با توجه به توضیح بالا، مقولهای به نام استعمار، برای آنان معنی ندارد و حتی آن را توجیح نیز میکنند. این موضوع به صورت عینی در صحبتهای ملکمخان وجود دارد. اصل دیگری که بر رفتار آنان حاکم است این است که آنان با استبداد فردی مخالف هستند. البته در نقطه مقابل، از استبداد جمعی (منور) حمایت میکنند.
تاسیس فراموشخانه اولین قدم جریان روشنفکری در ایران / کتابخانه ملی دومین پایگاه مخفی فراماسونرها
این کارشناس تاریخ، تعدادی از تشکلهای روشنفکری در ایران را برشمرد و گفت: مهمترین تشکلی که در ایران مباحث روشنفکری را دنبال میکرد، فراموشخانه است که اکنون به آن فراماسونری میگویند. به همین دلیل است که آخوندزاده میگوید که اگر میخواهید به آزادی برسید، باید فراموشخانه تاسیس کنید.
نگاه ما به فراماسونری و فراموشخانه، نگاه ناقصی است. به این معنا که این تشکلی است که صرفا برای جاسوسی تشکیل شده است و وقتی هم میخواهیم آنان را در تلویزیون نشان بدهیم، افرادی را نشان میدهیم که در یک جای تاریک هستند، ماسک بر صورت خود زدهاند و یک سری حرفها را میزنند.
این موضوع در حالی است که یکی از کانونها و مراکز قوی روشنفکری در غرب، چنین مراکزی بود و بسیاری از عقاید و حرفهای خود را به واسطه آنان پیش میبردند. باید گفت که از جمله اصول حاکم بر فراماسونری، حاکمیت انسان و اومانیست است.
همچنین مباحثی مثل سکولاریسم، پلورالیسم و … در بین آنان مطرح است. نکته مهم در فراماسونرها این است که آنان میگویند ما به خدا اعتقاد داریم اما دین نداریم. بنابراین، یک نهاد روشنفکری که نگاه دیگری به انسان و جهان دارد، فعالیت خود را در ایران آغاز میکند و سعی میکند این مفاهیم را در بین اعضای خود ترویج نماید. نهاد روشنفکری دیگری که در آن مقطع در ایران احداث میشود، کتابخانه ملی است. این نهاد قبل از مشروطه تاسیس میشود و تا پس از آن نیز ادامه دارد. باید دقت داشت که در دوران ناصری، فراموشخانه در ایران تاسیس میشود اما بعد از مدت کوتاهی، ناصرالدین شاه متوجه فعالیت این نهاد میشود و درب فراموشخانه را میبندد.
جالب است که ناصرالدین شاه به این نوع از کارها و تحرکات بسیار سخت میگرفته است چرا که فعالیت آنان منجر به نابودی سلطنتی قاجار میشده است و او برای دفاع از خود و حکومتش این روند را در پیش گرفت. با بسته شدن فراموشخانه، آنان به سمت تاسیس نهاد دیگری رفتند که خیلی حساسیتبرانگیز نباشد و این روند منجر به تاسیس کتابخانه ملی شد. از آنجا که بنای این مرکز در ایران از ابتدا بد گذاشته شد، هنوز هم مشکلات زیادی دارد و قبل از آن که مسئولیت خود را انجام بدهد، بیشتر سیاسی است و کارهایی در آن صورت میگیرد که خیلی متناسب با هدف این مرکز نیست.
نهاد دیگری که خیلی حساسیتبرانگیز نبود، انجمن اخوت بود. این مرکز، یک تشکل صوفیگری و درویش گونه بود که در آن عدهای مینشستند و ذکر میگفتند. در ظاهر، فضا اینچنین بود اما در خلوت مباحث مختلفی در تغییر سیاستهای کشور و ساختار آن مطرح بود. وقتی که فراموشخانه تعطیل شد، این مرکز تاسیس شد و در زیرزمین آن جلسات فراماسونری برگزار میشد.
جالب است بدانید که در برگزاری جلسات ماسونی، بسیاری از کلیساها نیز مشارکت میکردند و نقش داشتند. در کنار این مراکز، انجمنهای دیگری نیز وجود داشت که از آن به عنوان انجمنهای مخفی یاد میشود. برای مثال، انجمن ستار یکی از این مراکز است که فعالیت خود را به صورت محرمانه انجام میدهد. این مراکز، عمدتا توسط اعضای فرق ضاله اداره میشد.
نگاه متفاوت به تشکل بابیه؛ جنبش بابیه، حرکت اعتراضی به روحانیت شیعه
وی اضافه کرد: از جمله تشکلهای مهمی که در این دوران تشکیل شد و باید به صورت دقیق مورد بررسی قرار گیرد، بابیهای ازلی است. این که آنان چگونه روشنفکر شدند و چگونه کار کردند، بحث دیگری است که باید مورد بررسی قرار گیرد. شاخصترین چهره این تشکل، آقامیرزاخان بردسیری است که با ادبیات روشنفکری صحبت میکند. در مورد تعریف بابیها باید گفت که جنبش بابیه، نوعی جنبش پروتستانی در ایران بوده است. بدین معنی که عدهای در اعتراض به روحانیت شیعه، پروتست کردند چرا که اعتقاد داشتند آنان دین را مورد خرافه قرار دادهاند. جالب است بدانید که میرزاآقاخان کرمانی به همراه هوادارن خود، در زمانی با پرچم بابیه و شمشیر علیه دولت مرکزی قیام کردند و ۵-۶ شهر بزرگ ایران را اشغال کردند و البته ماجرای ترور اول ناصرالدین شاه را رقم زدند. آنان در این جنگها شکست خوردند و هنگامی که متوجه شدند که دیگر کاری نمیتوانند انجام بدهند، به سمت روشنفکری الحادی رفتند. گویی که شما با یک ملحد روبهرو هستید. آنان در نهایت به سمت روشنفکری دینی رفتند که بسیار خطرناک بود و عواقب بسیار بدی را به همراه داشت. برای مثال، آنان در مقطعی با آقای سیدجمالالدین اسدآبادی مشارکت دارند و از این منظر، نوعی ژست روشنفکری دینی گرفتهاند. البته باید اشاره داشت که آقای اسدآبادی بسیاری از خط قرمزهایی که آنان رد کرده بودند را رد نکرده بود اما به نوعی جز جریان تجدد را به حساب میآمد. در اینجا است که شناخت چنین فردی بسیار سخت میشود چرا که یک نفر با ادبیات دینی با شما صحبت میکند و کمکم به این سمت میرود که مباحث جدی مثل مهدویت را دستکاری بکند. باب کسی است که آمد و با آوردن شبهاتی، موضوع مهدویت را زیر سوال برد و تلاش کرد تا نگاه مردم را نسبت به این اصل مهم تغییر بدهد. یکی از خطاهای بزرگ سیدجمال این است که وقتی به او میگویند که باب، مهدی دروغین است، در پاسخ میگوید که خیلی روی او مانور ندهید چرا که فعلا در حال جنگیدن با انگلیس است و … اینها اتفاقات خطرناکی است که در شخصیت افراد دینی ما به دلیل نفوذ بابیها پیش میآید. باید بیان کرد که شما نمیتوانید مشروطه را بفهمید مگر آنکه بابیه و تکاپوی آن را بشناسید. البته مرجعیت شیعی نیز نقش بسیار مهمی دارد و باید آن را هم مورد توجه قرار داد.
تشکل بعدی که در کنار فراموشخانه قرار میگیرد، جامعه آدمیت است. این تشکل از سال ۱۳۱۷ به بعد و همزمان با انجمن اخوت فعال میشود. در درون این جامعه و قبل از تاسیس مشروطه، اختلافاتی بین آنان رخ میدهد و پس از رخ دادن مشروطه، انشعاباتی بین آنان ایجاد میشود و دچار انحطاط میشود. در مورد این جریان، سوالات زیادی چه قبل از مشروطه و چه بعد از آن وجود دارد که در کنار نقش بسیار مهم آن، در جلسات آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
این استاد تاریخ معاصر در پاسخ به سوالی مبنی بر نقش بابیها در جریان مشروطه گفت: بابیها در جریان مشروطه فعال هستند، ترور میکنند و به نوعی بدتر از منافقین و شاید شبیه به داعش عمل میکنند. بهاییها در این جریان حضور کمرنگی دارند و هیچ حمایتی از آن نمیکنند در حالی که بابیها به وسط میدان میآیند و قبل و بعد از مشروطه میجنگند. حال جالب است که بابیها بعد از تشکیل مشروطه نیز ضربات بسیار زیادی میبینند و بسیاری از نفراتشان در جریان درگیریها کشته میشوند. بنابراین در جریان مشروطه بیشتر با بابیها طرف هستیم و بهاییها نقش زیادی ندارند.
وی همچنین در پاسخ به سوالی در مورد فراماسونری در اروپا گفت: زمانی که فراماسونری در اروپا تشکیل شد، مورد غضب کلیسا و پادشاه قرار گرفت و از این جهت یک جریان مخفی بود. حتی برخوردهای حاکمیت با این جریان به اندازه بسیار زیادی بد بود اگرچه در مواردی هم مجبور بودند تا آنان را تحمل کنند.
در بین این دشمنان، کلیسای کاتولیک، دشمنی بسیار پررنگ و خونینی با فراماسونریها داشت اگرچه پروتستانها به نوعی با آنان همسو هستند. انجمنهای ماسونی قبل از آنکه فلسفی و آموزنده باشند، بیشتر یک انجمن یهودی هستند و بسیاری از آموزههای یهودی را آموزش میدهند. حتی اگر دقت کنید، میبینید که بسیاری از علائم فراماسونری در نمادهای یهودی وجود دارد و از این جهت شباهت زیادی بینشان است. در جمعبندی باید بگویم که در ابتدا فراماسونری در اروپا ممنوع بود اما بعدا تب آن فروکش کرد و به سمت حمایت از آن رفت. جالب است بدانید که در آمریکا، زمانی که قرار بود شهر نیویورک ساخته شود، اولین سنگ بنایی که گذاشته شد، سنگبنای فراماسونری است که در ابتدای شهر قرار داده میشود.
فراموشخانهها کانون جمعآوری فراماسونرهای دشمن؛ بابیها و بهائیها چگونه با هم آشتی کردند؟
موسی حقانی در بخش دیگر صحبتهای خود گفت: در مورد فراموشخانهها باید دقت بیشتری کرد چرا که این تشکل فراتر از دیگر تشکلها عمل میکند. این مراکز، همانند یک چتر است که تمام تشکلهای دیگر را در زیر خود جمع میکند. باید توجه داشت که بابیها و بهاییها با همدیگر جنگ دارند و کشت و کشتارهای عجیب و غریبی را رقم میزنند اما ناگهان میبینید که در جریان مشروطه، این دو دشمن قدیمی در زیر چتر فراموشخانه با هم دوست میشوند و با یکدیگر همکاری میکنند.
در این مورد، بابی و بهایی بودن کنار گذاشته میشود و هر دو در زیر یک چتر قرار میگیرند. این موضوع به اعتقاد من بسیار مهم است و پژوهشهای فراوانی را میطلبد. حال جالب است بدانید که افراد مختلف از تشکلهای مختلف که عمدتا دیدگاههای مختلفی نیز دارند، در زیر این چتر قرار میگیرند و به نوعی همفکری دارند. در انگلیس نیز چنین اتفاقی را شاهد هستیم. جایی که چتر فراماسونری باز شد و همه معارضین ذیل آن جمع شدند و اهداف مشترک خود را پیش بردند.
معرفی میرزا ملکمخان قاجار؛ از جلب اعتماد ناصرالدین شاه تا خیانت او به قاجار در مدرسه دارالفنون
موسی حقانی در بخش پایانی صحبتهای خود به معرفی میرزا ملکمخان به عنوان یکی از چهرههای تاثیرگذار جریان روشنفکری در ایران پرداخت و گفت: یکی از چهرههای مشهور روشنفکری ایران آقای میرزاملکمخان ناظمالدوله است که در سال ۱۲۴۹ قمری در جلفا ارمنستان به دنیا میآید. پدر او از ارمنیهای جلفا است و خود او نیز ادعا میکند که از نوادگان ژانژاکروسو است.
او میگفت که مسلمان شده است اما در مورد این موضوع صحبتهای زیادی وجود دارد. عدهای اعتقاد دارند که او از جمله جدیدالاسلامهایی است که هیچ اعتقادی به آن ندارد و فقط برای این که از پوشش اسلام استفاده کند و بر حاکمیت قرار گیرد، ادعای مسلمانی کرده است. این افراد بیشتر در حد مترجم هستند. باید دقت داشت که افراد زیادی در این جریانات بودند که ادعای اسلام کردند اما هنوز هم بر آیین قبلی خود پافشاری کردهاند.
میرزاملکمخان ۱۰ ساله بوده است که برای تحصیلات به پاریس میرود و به مدت ۷ سال در آنجا درس میخواند و بعد از این مدت به ایران برمیگردد و در وزارت خارجه به عنوان مترجم استخدام میشود. حضور در وزارت خارجه برای ملکم و افراد همتیپ او بسیار مهم است چرا که یکی از مجاریهای غربگرایی در ایران وزارت خارجه است.
در این میان باید اشاره کرد که در میان تشکلهایی که به نوعی روشنفکر بودند، عده ای از کارمندان وزارت خارجه را نیز باید اضافه کرد. در حقیقت در دولت و حاکمیت افرادی هستند که گرایش روشنفکری دارند. در ادامه، ملکمخان، به مدرسه دارالفنون وارد میشود و در آنجا به درس دادن مشغول میشود.
او از این ظرفیت استفاده میکند و کار به جایی میرسد که ناصرالدین شاه متوجه میشود که عمده دانشجویان این مدرسه، ماسون شدهاند. او در سال ۱۳۲۶ قمری در سوئیس میمیرد. بنابر وصیت او، جنازهاش را میسوزانند آن را تحویل خانوادهاش میدهند. نکته جالب اینجا است که او ادعای مسلمانی میکند در حالی که هیچ کدام از فعالیتهای زندگی او مثل مرگ، ازدواج، دفن و … او هیچ نسبتی با اسلام، مسیح و یهودیت ندارد.
ملکمخان را باید یکی از چهرههای شاخص روشنفکران دانست. او در حوزه فکری آدم فعالی بوده است و آثار زیادی را در طول عمر خود نوشته است که اکنون نیز بعضی از آنان وجود دارد. او یک سری رساله دارد که مربوط به قانونبندی، سازماندهی حکومتی و … است.
جالب است که وقتی این رسالهها به دست ناصرالدین شاه میرسد، بسیاری از آنان را تایید میکند و اعتماد زیادی را خرج ملکمخان میکند. باید اشاره کرد که در پشت تمام حرفها و کتابهای ملکمخان، موضوع مهم تفکیک قوا وجود دارد که در آینده بیشتر مورد بحث قرار میگیرد.
از جمله دیگر آثار او میتوان به رسالههای اقتصاد، اصول سیاست، اجتماع و جامعه، فراموشخانه و مرجع آدمیت و … اشاره کرد. ملکمخان، بسیاری از فعالیتهای خود را به صورت موذیانه و فریبکارانه انجام میدهد این رفتار او هم در برابر روحانیت و هم در برابر حاکمیت وجود دارد.
برای مثال، برای این که ناصرالدین شاه را با خود همراه کند، بیان میکند که آن نوع از حکومت که در ایران به کار میآید، نظام سلطنتی مطلقه است که با قیودی همراه است. همچنین در مورد دین و روحانیت نیز گفته بود که ما نباید درگیری جدی با آنان پیدا کنیم بلکه باید در طی یک پروسه، روحانیت را قانع کنیم که اصول ترقی، همان اصول اسلام است.
منظور از اصول ترقی، تجدد و مدرنیسم است. همچنین از جمله اقدامات مهم او میتوان به شرکت در مذاکرات صلح پاریس، تاسیس فراموشخانه، عضویت در فراماسون و ایجاد موج آن در ایران اشاره کرد. او همراه با هیئتی از ایران به مذاکرات پاریس رفت و نقش مهمی را در آن مذاکرات برعهده داشت.
همچنین باید دقت داشت که انگلیسیها و فرانسویها اصرار عجیبی بر عضویت رجال ایرانی در تشکیلات ماسونی دارند و بعد از آن نیز به دنبال تشکیل چنین تشکیلاتی به دست آنان هستند. این کار توسط میرزا ملکمخان صورت می گیرد و موجی از فراماسونری را در ایران ایجاد میکند. افرادی که در دوره مشروطه به صورت فعال در صحنه حضور داشتند و در تغییرات نقش داشتند، اغلب عمده فراموشخانه میرزاملکمخان بودند.
در جلسه آینده در مورد عقاید، آداب و فرهنگ او و البته تاثیرش بر جریان مشروطه صحبت خواهیم کرد. چرا که برای مثال، تقیزاده که خود از جمله چهرههای بسیار شاخص مشروطه است، تقریبا تمام چیزهای خود را از ملکمخان گرفته است و خود نیز صراحتا به این موضوع اذعان دارد.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع