به گزارش آسمانی نیوز از شبکه خادمان رسانه ای کانون های خدمت رضوی استان تهران،خادمیاران کانون خدمت رضوی منطقه ۸ (ثامن) تهران با حضور در منازل دو شهید والامقام «محمد زینلی موخر» و «غلامحسین کریمی» و دیدار با خانوادههای آنان، یاد و خاطرهشان را گرامی داشتند.
در این دیدارها که با پخش نوای صلوات خاصه امام رضا(ع) و حمل پرچم سبز رضوی توسط خادمان امام هشتم همراه بود، حال و هوای کوچه و محل حوالی این دو منزل نیز تحت تأثیر قرار گرفت و مردم از گوشه و کنار با دیدن خادمان امام رضا(ع) در لباس خدمت و به همراه داشتن پرچم متبرک، خود را به آنان میرساندند و در هر دلی، حرمی برپا میشد.
عطر و نوای رضوی که هر مشام و گوشی یارای استنشاق و شنیدن آن را ندارد، تبرک و تحفهای است از جانب حضرت دوست برای دلهای باصفا و با خدایی که نور ایمان در آنها زنده است.
این فضای روحانی و عرفانی که وصف آن در قالب حرکت قلم نگنجد، زمانی به اوج خود میرسد که پای خاطرهگویی مادر شهید «زینلی موخر» به میان سلام و صلوات خادمان امام هشتم و مردم حاضر در جمع باز و موج عشق و ایثار در بیانات این بانوی گرامی هویدا میشود.
مادر شهیدی که حاضر نمیشود پیکر فرزند ۱۸ سالهاش را ببیند چون ایمان دارد چیزی را که در راه خدا دادهایم نباید باز پس ستانیم؛ وی پیرو مسلک آزادگان است و با صراحت میگوید «اگر خداوند ۱۰ فرزند دیگر همچون «محمد» به من میداد باز هم آنها را در راه خودش ایثار میکردم.»
محمد زینلی موخر تحصیلات خودش را تا مقطع اول تجربی ادامه داد و به عضویت بسیج درآمد؛ دلدادگی به نظام و دغدغه خدمت به میهن اسلامی او را به سقز کشاند و نهایتا هم در فروردین ماه سال ۱۳۶۳ به دست ضد انقلاب به شهادت رسید.
مادرش میگوید «به قدری در مواجهه با خبر شهادت پسرم سعی کردم استوار باشم که فرزند دیگرم با تعجب میپرسید مادر پیر نشدی و کمرت نشکست؟! که من در پاسخ میگفتم فدای انقلاب و امام(ره).
وی اذعان کرد: تا پیش از آنکه مادر شهید دین محمدی بگوید تصمیم نداری بدن مثله شده پسرت را ببینی و بدانی چه بر سرش آوردهاند، تصمیمی بر انجام این کار نداشتم اما بعد از آن تصمیم گرفتم پیکر محمدم را ببینم.
وی ادامه داد: با وجود آنکه محمد قد بلند و رشیدی داشت ولی بعد از شهادتش و کارهایی که با بدن او شده بود، به حجم کم و اندازهای کوچک درآمده بود؛ با این حال زمانیکه بر بالای پیکر او حاضر شدم و تصمیم گرفتم که او را ببینم، پیکر سالم، با همان قد رشید و حتی شلوار جینی که بر پا داشت را در تابوت دیدم که پیش از شهادتش بود و در زمان حیات نیز همانگونه بود.
این مادر شهید گفت: اما زمانیکه از این دیدار فارغ شدم و به خانه آمدم، ناخودآگاه نگاهی به کمد لباسها انداختم و همان شلوار جینی که بر پای محمد بود را در کمد یافتم.
این نشانه که برای خود مادر شهید نیز بسیار حیرتآور بود و از شیوه بیان او میشد به صراحت به این موضوع پی برد، حال خادمیاران رضوی حاضر در محل را دگرگون و صحنه را به روضه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) که اسوه ایثار در عالم هستند، بدل کرد.
اشکهای خادمیاران و لبخند از سر رضایت مادرِ شهید، از جمله سکانسهای جذاب مراسم و آیین دیدار با خانوادههای شهداست که در هر دیدار به شکلی نو جلوه میکند و خاطرهای ویژه میآفریند.
مادری که به اسارت پسرش دل خوش کرده بود
همین صحنهها در ملاقات با خانواده «شهید غلامحسین کریمی» نیز به گونهای دیگر تکرار شد اما این بار راوی مادر شهیدی بود که فرزند ۱۹ سالهاش از «عملیات نصر۹» که در دی ماه ۱۳۵۹ انجام شد، مفقودالاثر شد و تاکنون هیچ خبری از او نیامده جز اینکه در همان زمانها توسط لشکر ۶۴ ارومیه به این خانواده گفته شده بود که پسرشان اسیر شده است.
مادر شهید کریمی زمانیکه در حال تعریف از «شنیدن خبر اسیری غلامحسین» بود، ناخودآگاه لبخندی به لب آورد و شوق درونیاش که شاید میراث همان سالها است را به نمایش گذاشت؛ او در انتهای خیالش و بعد تمامی ناامیدیها حالا به خبر اسیری فرزندش دلخوش کرده و با خود میگوید که بعد از جنگ آزاد میشود و دوباره به خانه باز میگردد.
اما چیزی نمیگذرد که پیگیریهای این خانواده از هلال احمر تا تمامی مراجع ذیصلاح به سرانجامی نمیرسد و عملا فرزندش مفقودالاثر میشود؛ لذا آخرین دیدار غلامحسین به خانواده پیش از انجام این عملیات و در مراسم عروسی دختر کوچک خانواده رقم میخورد و در تاریخ ماندگار میشود.
خانوادههای شهدای گرانقدر همداستانهایی با روایتهایی از جنس ایثار، آزادگی و قهرمانپروری هستند که همین خصلتها، گرمابخش محافل و مجامع آنان بوده و ایرانیان وطنپرست را گرد آنان جمع کرده است.