[ad_1]
در ایدئولوژی شاهنشاهی، تو گویی شاه قطب عالم امکان اسـت و«عـقل کـل» به شمار میآید. تفرعن،خودمحوری و خودبزرگبینی آخرین شاه ایرانزمین شاید از ۱۳۴۹ بیش از گذشته تبلور یـافته بـاشد، اما همواره در درون وی این «شاهنشاهی ناپیدا» به منظور پیدایی و ظهور غلیان داشته است.
اسـد اللّه عـلم، محرم اسرار شاه در یادداشت سهشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۴۹ مینویسد: «شاه گـفت: بـبین اوضاع چگونه خودبهخود جور شد. مشکل نفت حل شد، باران درسراسر ایـران بـارید، رهـبری ایران در سراسر خاورمیانه مورد قبول سراسر دنیاست. من بر اثـر تـجربه دریافتهام که هرکسی با من دربیفتد پایان غمانگیزی پیدا میکند. جمال عبدالناصر که دیگر وجـود نـدارد. جان و رابرت کندی هر دو کشته شدند، برادرشان ادوارد هم که آبرویش رفته، خـروشچف از کـار برکنار شد. این لیست پایان ندارد.
همین فـرجام در انـتظار دشـمنان داخلی من نیز هست؛ مصدق را ببین، هـمینطور قوام» بـهراستی شگفتانگیز است.
در پندار محمد رضا پهلوی حل معضلات اقتصادی، سیاسی و حتی طبیعی چـون کـمآبی و بارش باران در کشور، همچنین آنـچه بـر سرعبد النـاصر در مـصر، بـرادران کندی در ایالات متحدۀ امریکا، خروشچف در اتـحادجماهیر شـوروی، مصدق و قوام در ایران و…آمده است با«اثر وجودی شاه» پیوندهایی دارد!
فریدون هویدا، سقوط شاه.ترجمۀ ح.ا.مهران.تهران،انتشارات اطلاعات،۱۳۶۵، ص ۷۲
[ad_2]
لینک منبع