ساعت هشت به وقت امام رضا جان
محمد اکبری میاندشتی ۱ اردیبهشت ۰۳ 5۰82
روایت یکی از خادمیاران کانون ایثار و شهادت خدمت رضوی منطقه ۱۲ از دیدار خانواده شهید سرگرد محمد ابراهیم امینی در روز ارتش
به گزارش آسمانی نیوز، …صبح است و اولین سلام به ارباب، به سمت مشهد و سلام
به حضرت سلطان، السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)، دوباره سمت قبله و سلام به صاحب الزمان (عج)
یادم اومد امروز چهارشنبه است و دلتنگ حرم آقا شدم، یک زیارت، خیلی وقته دوست دارم چهارشنبه ای راهی مشهد بشم و شب جمعه توی صحن گوهر شاد بشینم و زل بزنم به گنبد طلا ولی هنوز قسمت نشده! طلبیده نشدم، البته که خدمت اینجا در منطقه و محله خودمان هم برام کم از لذت زیارت نداره،چقدر امروز کار داشتم ولی مهمترین آن، دیدار با مادرشهید سرگرد ارتشی در روز ارتش بود، هر چی فکر کردم اسمشون یادم نیومد…
آخه حالم خوب نبود ولی قول داده بودم و نمیشد کنسل کنم با عجله از خانه خارج شدم برای هماهنگی و تدارک دیدار عصر در طول روز بارها متوسل به امام رضا جان شدم و به مدد ایشون تا عصر دوام آوردم، شیرینی خریدم و ساعت ۱۶ همراه با عزیزان خادم که منتطر بودند راهی منزل شهید ارتش سرگرد محمد ابراهیم امینی و جانباز سرافراز ایزدی شدیم.
بین راه با خودم فکر کردم چون حالم خوب نیست خادمان را تا در منزل همراهی میکنم و وارد نمیشوم، نمیخواستم کسالت در چهره ام نمایان باشد و خدایی نکرده حس ناراحتی در چهره ام توهین به صاحبخانه شود.تو دلم با امام رضا حرف میزدم آقاجان برم داخل، نروم داخل منزل چیکار کنم ممکنه راهنماییم کنید آخه سرم گیج میرفت گفتم امام رضا جان دستم رو بگیرید مادری منتظر ماست که منتسب به شماییم .
من به نشانه ها اعتقاد دارم تو دلم گفتم امام رضا جان چیکار کنم مدد میرسونید بهم؟
گوشیم زنگ خورد دوستی از مشهد بودن صدای صحن و سرای سلطان اومد نشانه رسید … مدد و راهنمایی رسید و از دور سلامی دوباره دادم…
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
شارژ شدم و به دیدار مادرشهید رفتیم
مادر و برادر شهید استقبال گرمی داشتند و مشتاقانه پرچم رو در آغوش کشیدند،
برادر شهید گفت: روز آخر برنامه محفل ماه مبارک که پرچم امام رضا(ع) وارد برنامه میشه مادر با دلتنگی و چشمانی اشکبار میگن میشه پرچم بیارن خونه ما؟ جواب دادم نه مادر این پرچم مال برنامه های خاص و بزرگه …
وقتی لحظات آخر قبل ورود ما میفهمند که دیدار با پرچم امام رضا(ع) هست، حالشون دیدنی بود، انتظار یک دیدار رسمی به مناسبت روز ارتش را داشتند.
دیدار به پایان رسید بعد از تمسک جستن از پرچم و گرفتن عکسهای یادگاری از منزل شهید خارج شدیم، وسایل را تحویل دفتر دادم و کنار خیابون توی ماشین در حال فکر کردن به اتفاقات امروز بودم، سپری شدن چهارشنبه امام رضایی، دلتنگی زیارت و دور از حرم ولی شاد از نشانه و مدد امام رضاجان، خدمت و حال خوب اون مادر
چشمام بسته بود که گوشی زنگ خورد برداشتم دوست عزیزی با ذوقی عجیب پرسید میای مشهد خبر نمیدی؟ گفتم مشهد؟
گفت: مگه شما مشهد نیستی؟ گفتم نه! گفت: میخوای ناهار حرم مهمان نکنی؟ گفتم نه! باور کن تهرانم …
گفت تو حرم با لباس خدمت دیدمت و تعجب کردم آخه به خادمها اجازه نمیدن ماسک بزنن شما زده بودی..
گفتم شبیه بوده حتما!
گفت:انگشترهاشم دیدم، خودت بودی
و من ناقابل فقط با اشک دوباره سلام دادم به حضرت سلطان…
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
رادیو ماشینو روشن کردم صلوات خاصه امام رضا پخش میشد…
ساعت ۸:۰۰ به وقت عاشقی
انتهای پیام / حمیده رفیعا