شهید مطهری نگذاشت کمیته به دست نهضت آزادی بیافتد
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۲ اسفند ۹۷ 2۰21
[ad_1]
خبرگزاری فارس؛ تاریخ: قبل از اعلام بیطرفی ارتش، مردم برخی از پادگانها را تصرف کردند. در روز ۲۲ بهمن سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی در درگیریها کشته شد و سرلشکر بیگلری جانشین فرمانده نیروی گارد جاویدان توسط رانندهاش به قتل رسید.
سپهبد بدرهای آخرین فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی
مردم بسیاری به دنبال انتقام از مقامات نظام سابق و اعدام انقلابی آنها شدند. بسیاری از مقامات رژیم سابق نیز توسط نیروی مردمی دستگیر و به محل اقامت حضرت امام در مدرسه رفاه منتقل میشدند و نیروهایی که مسئول نگهداری و رتق و فتق امور بودند به کمیته انقلاب اسلامی معروف شدند.
پس از اعلام بیطرفی ارتش رژیم شاهشاهی، مراکز نظامی و انتظامی به دست مردم افتاد. گروههای سازمان یافتهای مانند چریکهای فدایی خلق و پیکار و سازمان مجاهدین خلق نیز از این فرصت استفاده کردند و هزاران قبضه انواع سلاح را از مراکز نظامی خارج کردند.
امام خمینی، دستور دادند که انتظامات شهری در مساجد تحت نظارت علما و روحانیون قرار گیرد. کمیتهها نیرویی خودجوش و متشکل از مردم بود و این طور نبود که از قبل برنامهریزی شده یا افرادی گزینش شده باشند. بسیاری از مردم، علما، روحانیون و امام جماعتها، به خاطر انقلاب وارد میدان شدند.
در کتاب بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی (۱۳۵۷ ـ ۱۳۵۹) آمده است. حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری درباره تشکیل کمیتهها که نخستین تشکل امیتی در جمهوری اسلامی ایران بود میگوید: «از آنجایی که مساجد نقش بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند، لذا از همان اوایل، مساجد به محل رجوع و اداره انقلاب تبدیل و در مدرسه علوی، تشکیل کمیته پیشنهاد شد. این مساجد باید زیر نظر مرکزی اداره میشدند، لذا اسم آنجا کمیته موقت شد. برای ریاست کمیته ابتدا آقای مطهری پیشنهاد شد. اما ایشان این نوع کارهای اجرایی را نمیپذیرفت. سپس آقای لاهوتی پیشنهاد شد. اما برخی از دوستان مصلحت ندیدند. برای این منصب باید فردی انتخاب میشد که هم مورد اعتماد مبارزین و سیاسیون و هم مورد اعتماد افراد بسیار مذهبی و متقی باشد. بهترین گزینه برای کمیتهها حضرت آیتالله مهدوی کنی بود که مورد پذیرش و مقبول نیروهای انقلابی و متدین بود.»
حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری
عزت شاهی از مبارزان پیش از پیروزی انقلاب از نخستین اشخاصی است که به کمیتههای انقلاب اسلامی پیوست، درباره نحوه تأسیس کمیته انقلاب اسلامی میگوید: «با شکست حکومت نظامی و اعلام بیطرفی ارتش، عملاً انقلاب پیروز شد. کلانتریها بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند. و مردم از ترس روی کار آمدن دوباره پاسبانها کلانترها و ژاندارمها محل تمرکز آنها را یکی پس از دیگری اشغال کردند و اسلحه آنها را به تصرف خود درآوردند. اسلحه به خصوص در تهران، بیشتر از ژاندارمری ها، کلانتریها و پادگان، به دست مردم و گروهها افتاد.
عزت شاهی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب
بسیاری از عوامل و عناصر مؤثر رژیم شاه گریختند، تعدای زیادی هم توسط مردم و نیروهای انقلابی دستگیر و به مدرسه رفاه آورده شدند. در همسایگی مدرسه رفاه، ساختمانی بود که حیاط و زیرزمین داشت. افراد دستگیر شده را به زیرزمین انتقال میدادند و ما مأمور شده بودیم که از آنها محافظت کنیم. مایی که خود تا یکی دو ماه پیش زندانی بودیم. حالا شدیم زندانبان!
شبی که نصیری، رحیمی، ناجی و دیگر سران حکومت نظامی در پشتبام مدرسه رفاه اعدام شدند، مردم از این اقدام بیخبر بودند و فکر کردند کودتا شده است. بسیاری سراسیمه از خانههایشان بیرون ریختند که از آنجا حفاظت کنند. به آنها گفتیم که خبری نیست.
کمیته استقبال با پیروزی انقلاب از بین نرفت، بلکه در مدرسه علوی و رفاه تشکیلات بیتشکل خود را حفظ کرد و انتظام و حفاظت امور را بهدست گرفت. در این ایام، مردم همچنان مهرههای رژیم شاه و کسانی را که در تحکیم پایههای و نیز جنایتهای آن دستی داشتند، دستگیر میکردند و برای بازجویی و محاکمه به مدرسه رفاه میآوردند.
مقر آقای بازرگان و دولت موقت، مدرسه رفاه بود و اغلب نهضت آزادیها و جبهه ملیها به آنجا رفت و آمد میکردند. عدهای از مجاهدین خلق، مثل مسعود رجوی و موسی خیابانی نیز آنجا را پاتوق خود کرده بودند.
ما فعالان کمیته استقبال در همان ایام پیغام میدادیم که از اینجا برحذر باشید به آقای [امام] خمینی هم گفتیم که اینها دنبال چه هستند و چه میخواهند و به چه دلایلی به اینجا زیاد رفت و آمد میکنند. به آقای بهشتی که هر ازگاهی در آنجا به ما سر میزد گفتیم که آمد و شدِ اینها به صلاح نیست. نمیدانم آقای [امام] خمینی چیزی گفتند یا آقای بهشتی که از هفت هشت روز بعد، دیگر در آنجا آفتابی نشدند. علنی نمیآمدند و اگر در بیرون با هم (مجاهدین و نهضت آزادیها) ارتباطی داشتند، من نمیدانم.
وجود این مسائل نشان میداد که باید خیلی سریع به اوضاع سر و سامان داد، افرادی امنیت شهر را در دست بگیرند، زندانیان جایی داشته باشند، ارتشیها بدانند چه کارهاند و پروندههای موجود ادارات امنیتی و دولتی حفظ شوند. در خلاء شهربانی و کلانتری، متخلفین و سوءاستفادهگران راحت بودند. نیروهای شهربانی سر کار نمیآمدند و ارتش به دلیل عدم حضور برخی از سرانش که عامل حکومت نظامی بودند در بلاتکلیفی بود و همه احساس خطر میکردند. وجود اسلحه و مهمات در دست مردم، بهخصوص گروههایی که با انقلاب همدل نبودند و نیز خلاء کلانتریها و ژاندارمریها و نهادهای انتظامی، موجب خطر و ناامنی بود.
ادامه این وضعیت ممکن نبود، از اینرو آقایان مهدوی کنی، مطهری و… از طرف آقای (امام) خمینی مأمور تشکیل کمیتهها شدند تا بتوانند اموال و نوامیس مردم را حفظ کنند و کارهای انتظامی شهرها را به عهده بگیرند و این پایهای شد برای تشکیل کمیته موقت انقلاب اسلامی. از مردم خواسته شد اسلحههای به تاراج رفته را به پادگانها، مساجد و کمیته استقبال تحویل دهند و آنان بسیاری از سلاح و مهمات را برگرداندند، اما مقدار معتنابهی نیز همچنان در اختیار گروهها باقی ماند.
در آن روزها مدرسه رفاه و ساختمان مجاورش شکل و شمایل خاصی داشت! کلت و یوزی و مسلسل و ژـ ۳ و جعبه مهمات و… در وسط حیاط تلنبار شده بود، چون جا و پادگانی را در اختیار نداشتیم تا تسلیحات را در آنجا متمرکز کنیم، لذا چند روزی سلاح و مهمات را در همان حیاط روی هم میریختیم تا اینکه قرار شد مقداری از آنها را که حالت انفجاری نداشت، در منازل آشنایان و دوستان (انقلاب) جاسازی کنیم و سر فرصت بهجای مناسبتری انتقال دهیم.
به این ترتیب من عملاً در کمیته موقت انقلاب اسلامی مشغول کار شدم و هر کاری که از دستم برمیآمد، انجام میدادم. حتی فکرش را هم نمیکردم که کار به درازا بکشد. کمیته هم اولش موقت بود و بعد دائمی شد، اما ما هنوز بعد از گذشت چهار یا پنج سال با سربرگهای کمیته موقت انقلاب اسلامی مکاتبه میکردیم. روزی من به آقای مهدوی کنی از این بابت ایراد گرفتم. ایشان با خنده گفت: «آن موقعی که مسئولیت این کار را پذیرفتیم، فکر میکردیم بعد از دو سه ماه، دولتی سر کار میآید و خودش کارها را انجام میدهد. بعد هم هر کسی میرود سرکار خودش و ما هم میرویم دنبال درس و طلبگی و حوزه خودمان و مملکت درست میشود! اما الان میبینیم که به این سادگی نمیشود مملکت را اداره کرد.
آقایان صادق اسلامی، مهدوی کنی، باقری کنی، مطهری، ناطق نوری، بهزاد نبوی، محمد موسوی، الویری، خسرو تهرانی، قنادها (مصطفی و علی) و من از اولین نفرات شکلدهنده کمیته انقلاب اسلامی بودیم. مهدوی کنی مسئول کمیته و بهزاد نبوی مسئول روابط عمومی بودند. شهید مطهری به سبب کارهای فکری و تئوریک، خود را در این امور گرفتار نکرد».
آیتالله مهدوی کنی در کنار بنیانگذار انقلاب اسلامی
اما بحث بر سر انتخاب اولین رئیس کمیتههای انقلاب در میان انقلابیون جنجالی را برانگیخت. برخی از اعضای بیت امام خمینی و مرتبطین با سازمان مجاهدین خلق بر انتخاب شیخ حسن لاهوتی بر این سمت اصرار داشتند. حضور وحید لاهوتی فرزند شیخ حسن لاهوتی در سازمان مجاهدین خلق دلیل این اصرار بود. آیتالله مهدوی کنی اولین رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی در این باره میگوید:
«مرحوم آقای لاهوتی… بیشتر میتوانست با آقایان نهضتیها و مجاهدین و بنیصدر بسازد، چون با آنان سوابقی داشت و یکی از فرزندانش هم جزو مجاهدین خلق بود. آنها با واسطههایی پیشنهاد داده بودند که آقای لاهوتی مسئول کمیتهها بشود… امام در آن وقت در مدرسه علوی تشریف داشتند. ما در روز دهم یا یازدهم اسفند ۱۳۵۷ با دوستان نشسته بودیم. اینقدر یادم هست که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیتالله خامنهای، آیتالله مفتح، آیتالله محلاتی، آیتالله شاهآبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند و درباره جریانات و اوضاع مملکت صحبت میکردیم.ساعت حدود یازده و نیم بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: «الان این نهضتیها و بعضی از این وزرای نهضت [آزادی] با آقای لاهوتی در محضر امام هستند. امام حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشتهاند و بناست ساعت ۱۲ از رادیو پخش شود و این فاجعه است.
شیخ حسن لاهوتی
خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و احساسی و ساده است و اینها دورش را گرفتهاند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب، یعنی نیروهای مسلح انقلاب را در اختیار اینها قرار دهد و این خیلی خطرناک است. آقای مطهری از همان جا به خدمت امام رفتند و عرض کردند دو سه دقیقهای به این اتاق [اتاق پهلویی] تشریف بیاورید. سپس گوشزد کردند که این جریان، جریان خطرناکی است.
آیتالله مطهری در نماز جماعت امام در فرانسه
ناگفته نماند که حضرت امام نسبت به آقای مطهری بیش از همه علاقه و اعتماد داشتند. ضمناً ایشان مسئله تفکیک کمیته و سپاه را هم طرح کردند و برای اینکه کار، شدنی باشد، گفتند آقای لاهوتی را برای سپاه بگذاریم. آنوقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود. امام گفتند: «پس چه کسی کمیته را قبول میکند؟» گفتند: «آقای مهدوی اعلام آمادگی کردهاند». امام گفتند اشکال ندارد و حکم سرپرستی کمیتهها به طور موقت به نام حقیر صادر گردید».
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع