عباس عبدی مصداقی از «چپ پشیمان»
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۹ شهریور ۹۷ 5۰68
[ad_1]
مجله فارسپلاس؛ رضا آزاد: عباس عبدی روز اول تیرماه ۱۳۳۵ در محله دولاب تهران به دنیا آمد و در محله نازیآباد و در ارتباطی تنگاتنگ با سعیدحجاریان رشد یافت. پدرش درجهدار نظامی بود. او در سال ۱۳۵۳ وارد رشته مهندسی نساجی دانشکده پلیتکنیک (امیرکبیر) تهران شد، اما رشته درسیاش را به مهندسی پلیمر تغییر داد و ۱۰ سال بعد از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
بسیاری از افراد عبدی را یکی از اعضای مؤثر در جریان تسخیر لانه جاسوسی میدانند، اما فروز رجاییفر، یکی از دانشجویان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که در آن زمان دانشجوی رشته مهندسی پلیمر دانشگاه امیرکبیر و هم رشتهای عبدی بوده است، میگوید: «من و عبدی همکلاس بودیم، همرشته بودیم و همسال بودیم؛ یعنی من تمام پسرهایی که در ماجرای لانه بودند را نمیشناسم، اما بچههای پلیتکنیک و بهخصوص آقای عبدی را که همرشته بودیم در رشته پلیمر و تقریباً تمام درسهایمان با هم مشترک بود، خوب میشناختم. آقای عبدی دوست میردامادی بود. جزو بچههای مسجدی و اعضای انجمن اسلامی دانشکده بود، اما اینکه در میان آن ۴۰۰نفری که از گروگانها نگهداری میکردند، حضور داشته باشد یا خدمات جانبی را انجام دهد، این چنین نبود و من اصلاً یادم نمیآید که ایشان را زیاد دیده باشم. شاید هم گاهی به خاطر اینکه دوست امثال میردامادی بود، به لانه رفت و آمد داشت. من از یکی از دوستان مشترکمان که الآن هم عضو حزب مشارکت است پرسیدم که چرا من عبدی را به خاطر نمیآورم؟ کوکبی را یادم میآید، شما را یادم میآید، پس چرا عبدی یادم نمیآید؟ که ایشان گفتند به دو دلیل: یکی اینکه عبدی کار میکرد و به همین دلیل روزها به جهت اشتغال، در لانه نبود و از طرفی چون خانواده داشت، لذا شبها در لانه نبود. با این شرایط ایشان جزو بچههای لانه و حداقل جزو فعالین لانه که مثلاً کار خاصی کنند، نبودند.»[۱]
ورود به عرصههای اطلاعاتی
او در اواسط ماجرای تصرف سفارت آمریکا به شیراز رفت و دبیر هیأت هفتنفره واگذاری زمین فارس شد. پس از یک سال به تهران بازگشت و در بخش اطلاعات خارجی دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری زیر نظر خسرو تهرانی مشغول به کار شد. دو تحقیق درباره حزب بعث در جهان عرب و افغانستان (که هر دو در حوزه استعماری شوروی محسوب میشد) محصول این دوره هستند که بخشی از آنها نیز در زمان حضورش در معاونت بررسیهای خارجی وزارت اطلاعات انجام شده است. عبدی در مصاحبهای ذکر میکند که تحقیقش درباره حزب بعث با نام مستعار «مصطفی عابدی» در همان سالها منتشر شده است.[۲]
عبدی درباره حضورش در وزارت اطلاعات نیز میگوید: «اندکی پس از تشکیل وزارت اطلاعات، بدون استعفا! آنجا را ترک کردم و مسئول دفتر پژوهشهای اجتماعی در معاونت سیاسی دادستان کل کشور شدم.»[۳]
فعالیت پژوهشی در دادستانی انقلاب
دادستانی کل انقلاب طی سالهای ۶۴ تا ۶۸ بر عهده حجتالاسلام موسوی خوئینیها بود که محسن میردامادی را به عنوان معاون سیاسی منصوب کرده بود و عبدی طی این سالها، در این بخش به پژوهشهایی پیرامون جامعهشناسی روی آورد. عبدی درباره این دوره از زندگیاش مینویسد: «عمدتاً در حوزه جامعهشناسی آسیبهای اجتماعی و جامعهشناسی حقوقی مطالعه و پژوهش کردم که حاصل آن چند پژوهش مثل «مسائل اجتماعی قتل در ایران»، «تأثیر زندان بر زندانی» و «جامعهشناسی حقوق ایران» است.»
در همین مقطع بود که فعالیتهای روزنامهنگاریاش را با ارسال مقالاتی به کیهان با مدیرمسئولی سیدمحمد خاتمی آغاز کرد.
همزمان با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و تأسیس مرکز تحقیقات استراتژیک، به همراه موسوی خوئینیها به آنجا رفت و ابتدا زیر نظر دوست قدیمیاش در معاونت سیاسی مرکز مشغول شد و سپس معاونت فرهنگی-اجتماعی آن مرکز را به عهده گرفت. با جایگزین شدن حسن روحانی به جای موسوی خوئینیها و انتصاب عطاءالله مهاجرانی به معاونت فرهنگی-اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک، عبدی تنها به عنوان یک محقق در این مرکز به فعالیت میپردازد.
اندکی بعد در سال ۱۳۶۹ به همراه برخی از اعضای آن مرکز و به مدیرمسئولی خوئینیها، روزنامه سلام را راهاندازی کرد و ابتدا به عنوان دبیر اقتصادی و سپس به عنوان تنها عضو شورای سردبیری! این روزنامه منصوب شد.[۴]
عبدی در سال ۱۳۷۵ موسسه پژوهشی آینده را تأسیس کرد که یکی از اصلیترین خروجیهای آن، شعارهای اصلاحطلبان در دوم خرداد و پیشنویس سخنرانیهای چهرههای شاخص آن، همچون سیدمحمد خاتمی بود.
پس از انتشار تیتر یکسانی در چندین نشریه زنجیرهای از قبیل حیات نو، همبستگی، اعتماد و… در دوشنبه اول مهر ۱۳۸۱ که مدعی بودند «۷۴ درصد مردم ایران موافق مذاکره با آمریکا هستند» مشخص شد این تیتر در اقدامی هماهنگ و توسط موسسه آینده تهیه شده است و پس از این واقعه، عبدی دستگیر و یک ماه پس از دستگیری، محاکمه وی آغاز شد.
او در دادگاه به اشتباه خود اعتراف کرد که این اعتراف به کام بسیاری از دوستانش بسیار تلخ آمد، چرا که او در مصاحبهاش با روزنامه حیات نو در ۱۰ خرداد ماه سال ۱۳۸۰ گفته بود: «وقتی سیاست را کنار میگذارم که گاف بزرگ در سیاست داده باشم، به نظر من کسی که در سیاست گاف داد، باید کنار برود» او در پاسخ به اینکه پس اگر دیدیم کنار رفتهاید، دنبال گاف بگردیم، گفته بود «نیازی نیست دنبالش بگردید، خودش سر و صدایش درمیآید، ولی اگر یک روز رفتم زندان و مصاحبه کردم و آمدم بیرون، چه راست گفته باشم و چه دروغ، دیگر سیاست را کنار میگذارم.» این سخنان طعنهوار او به سیاسیونی که به اشتباهات خود اعتراف کرده بودند، نقطه مقابل مانور تبلیغاتی دوستانش که اعترافات او را مصلحتی میخواندند، بود.
در نهایت قاضی مرتضوی رییس شعبه ۱۴۱۰ دادگاه عمومی در بهمن ۱۳۸۱ حکم خود را به استثنای برخی اتهامات موجود در بند «د» ابلاغ کرد، اما شعبه ۹ دادگاه تجدیدنظر در فروردین ۸۲ با توجه به اقرار به اشتباه و همکاری عبدی، مجازات ۷ سال زندان دادگاه بدوی به جهت همکاری با دولت متخاصم خارجی را به ۴ سال و مجازات تبلیغ علیه نظام را از ۱ سال حبس به شش ماه تقلیل داد.
در شرایطی که حتی آمریکا نیز از قطعیت حکم عبدی اطمینان یافته بود، در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۴ در کوران رقابتهای انتخاباتی، شعبه اول تشخیص دیوان عالی کشور، عباس عبدی متهم ردیف دوم پرونده نظرسنجی موسسه آینده را از اتهام فروش اطلاعات به بیگانگان و تبلیغ علیه نظام تبرئه کرد. دلیل صدور این رأی، نظر قضات این شعبه مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی ایران با کشور آمریکا در حالت تخاصم به معنای متعارف در حقوق بینالملل نیست، بلکه با این کشور دارای اختلاف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، اعلام شد.[۵]
از اوایل دهه هشتاد تاکنون عبدی ظاهراً در جایی مشغول به کار نیست و به فعالیت سیاسی و مطبوعاتی و همکاری با روزنامههای اصلاحطلب میپردازد.
ویژگیهای شخصیتی عبدی
عباس عبدی را میتوان یکی از مهمترین مصادیق «چپ پشیمان» دانست. وی در دهه شصت از افراد انقلابی جناح چپ بود، اما این چپگرایی به مرور تبدیل به نوعی لیبرالیسم شد. وی در مصاحبهای تفصیلی که در کتاب «کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان» در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است، وجوه مهم تغییر مواضع خود را برمیشمرد که در ادامه به این مواضع اشاره میکنیم.
۱. چپ پشیمان
عبدی در جواب به یکی از سؤالات درباره تغییر مواضعش به توضیحی در این باره میپردازد که بیشتر به توجیه مینماید:
«سؤال: آیا احساس میکنید پس از انقلاب چرخشی در تفکر شما ایجاد شده باشد؟
جواب: ابتدا بهتر است واژه چرخش در متن سؤال را به دو کلمه تغییر و تحول تجزیه کنم. منظور من از تغییرات یک تفاوت ماهوی است. مثلاً هنگامی که یک مسلمان، مارکسیست میشود دچار تغییرات ماهوی در بنیانهای فکری خودش میشود یا انقلاب کپرنیکی که هیأت بطلمیوس را کنار گذاشت موجب تغییر اساسی در علم هیأت شد، اما پس از کپرنیک تا مدتها شاهد تحول در عرصه علم هیأت هستیم که نسبت به قبل متفاوت است، اما به چارچوب انقلاب کپرنیکی عرفا و بهطور نسبی مستلزم و متعهد است، البته مرز میان تغییر و تحول چندان هم روشن نیست و چهبسا بسیاری از افراد امری را تحول بدانند ولی گروهی دیگر آن را تغییر کلی تصور و معرفی کنند. با این مقدمه باید توضیح دهم که در تمام حوزههای فکری کمابیش دچار تحول شدهام اما تغییرات فکری محدود به چند حوزه است.»[۶]
وی در ادامه همین مصاحبه به حوزههایی که در آنها تغییر موضع داده اشاره میکند و به توضیح چندین مورد از تغییرات مواضع خود میپردازد. وی میگوید: «حوزههایی که تغییرات کلی داشته است و کمابیش به هم مرتبط هستند، شامل نگاه به دولت و نقش آن در اداره امور و توسعه کشور است. اکنون خواهان دولت حداقلی هستم. دولتی که قدرتش فقط به حوزه حاکمیت محدود شود آن هم مشروط به اینکه نهادهای مدنی و مستقل آنقدر قوی باشند که در صورت تخطی در این حوزه، بتوانند مانع تخلفات آن شوند.»[۷]
وی در بخش دیگری از این مصاحبه به نگاه قبلیاش به نقش دولت اشاره کرده و میگوید: «یکی دیگر از ویژگیهای فکری من و امثال، مسأله دفاع از دولتی شدن و مخالفت با سرمایهداری و فعالیت خصوصی بود. گرایش به اقتصاد دولتی تا اوایل دهه هفتاد در من وجود داشت گرچه به لحاظ فکری کاملاً تغییر کرده بودم و از فعالیتهای خصوصی دفاع میکردم.»[۸]
عبدی درباره نگاهش به انسان میگوید: «تغییر دیگر مربوط به نگاه انسانشناسانه است که در نگاه کنونی من، افراد عموماً به دنبال کسب سود و دفع ضرر هستند و طبیعتاً انسان هم روبه سراشیبی دارد و برای ارتقا و تکامل آن باید کوشش فراوانی به خرج داد.»[۹]
اما نگاه قبلی عبدی به انسان کاملاً با نگاه جدیدش تفاوت داشت. وی در این زمینه میگوید: «در گذشته فکر میکردیم که طبیعتاً بشر رو به سوی کمال و خدا دارد و فقط موانع و عوامل خارجی هستند که او را از این سیر تکاملی بازداشته و منحرف میکنند و اگر این موانع برطرف شوند، به سرعت جامعهای توحیدی و عادلانه و بری از پلشتیها و ظلموستم خواهیم داشت.»[۱۰]
نظر عبدی درباره عدالت نیز یکی از حوزههایی است که تغییر کرد. او میگوید: «تحول دیگر در حوزه عدالت بود. از عدالت در بعد غیراقتصادی در ابتدا تصور دیگری داشتم. بر این اساس عدالت الزاماً اجرای قانون نبود بلکه احقاق حق به معنای واقعی بود، اما بلافاصله متوجه شدم که چنین عدالتی جز هرجومرج و ظلموستم نتیجهای ندارد حتی اگر در کوتاهمدت مفید باشد به سرعت در مسیر خلافی قرار میگیرد و به ظلموستم منجر میشود. به این معنا عدالت واقعی در این دنیا تحقق نمییابد و در آن دنیاست که عدالت واقعی اجرا میشود. در این دنیا ما چارهای جز عمل به قانون نداریم.»[۱۱]
عبدی درباره نگاهش به قانون نیز میگوید: «یکی دیگر از مسائل مهم، عنایت به قانون و حاکمیت قانون است. بدون تردید در چند سال اول انقلاب، تعبیر و برداشتی مثبت از این مفهوم در ذهن من یا دیگران وجود نداشت. … اما کمکم روشن شد که بدون حاکمیت قانون، مردمسالاری بلاموضوع است و نوع دیگری از استبداد خواهد بود.»[۱۲]
اما دلیل این تغییر مواضع چه بود. عبدی درباره خود و همفکرانش و دلیل تغییر مواضعشان میگوید: «تا سال ۶۸ و حیات مرحوم امام، امکانی برای بروز تضاد میان واقعیتهای جاری با ارزشهای مورد اعتقاد اصلاحطلبان بهوجود نمیآمد و یا حتی اگر هم میآمد، توجیه میکردند. بهویژه هنگامی که فرد در ساختار قدرت قرار دارد تا حدودی مسائل را بهگونه دیگری میبیند.»[۱۳]
پشیمانی از تسخیر لانه جاسوسی
هرچند عبدی در تسخیر لانه جاسوسی حضوری جدی نداشت، اما بعدها به این موضوع شهره شد و دیدار وی با یکی از گروگانهای آمریکایی در سال ۷۷ به یکی از سوژههای مهم خبری در ایران و جهان تبدیل و در رسانههای خارجی و داخلی به عنوان آغازی برای رابطه با آمریکا تلقی شد.
در روز جمعه، نهم مرداد ماه ۱۳۷۷، عباس عبدی و باری روزن، مشاور مطبوعاتی سابق سفارت آمریکا در زمان تسخیر، با هم دیدار و گفتگو کردند. این جلسه توسط اریک رولو، سهامدار نشریه لوموند و دیپلمات سابق فرانسوی با گرایشهای صهیونیستی در پاریس و در هتلی که متعلق به همسر رولو بود، برگزار شد و پس از آن لوموند نوشت: «آشتی گروگان و گروگانگیر، باید اصلاحات سیاسی ایران را باور کرد.»
اگرچه او در یک جلسه مطبوعاتی با طرف آمریکایی از اقدام دانشجویان، دفاعی اجمالی کرد و از عملکرد حکام وقت آمریکا انتقاد نمود اما در رسانههای غربی این دیدار را «نوعی اعتراف به اشتباه» تلقی کردند و با تاکید به بخشهایی از صحبت عبدی که خواستار ایجاد فضایی جدید فارغ از آنچه در گذشته رخ داده، شده بود ایران را پشیمان و کرنشگر در برابر غرب ترسیم نمودند. به عنوان نمونه رادیو کلن در این خصوص گفت: «عباس عبدی با دیداری که با باری روزن، یکی از گروگانهای سفارت آمریکا، در پاریس داشت و با همکاریهای دیگری که با آمریکاییها بعمل میآورد به جبران اقدامات خود در تسخیر سفارت آمریکا در تهران پرداخته است.» شبکه تلویزیونی «سی.ان.ان» نیز ضمن با اهمیت خواندن میزگرد عبدی و روزن اعلام کرد که به دلیل بیسابقهبودن این رویداد، آن را به طور کامل پخش میکند.
عباس عبدی در پاسخ به این سؤال روزنامه سلام که آیا قبل از این جلسه در ایران با مقامات دولت مشورت داشته است، گفت: «من ربطی به دولت ندارم که مشورت کنم. از مشورت بدم نمیآید ولی چون میدانستم در ادای پاسخ مثبت یا منفی، برخی محظور داشتند، مشورت بلاموضوع شد. اما مشورتهای غیررسمی با خیلیها شد که نمیخواهم اسم کسی را بیاورم.»
دولت و حزب جبهه مشارکت این اقدام وی را اقدامی بدون مشورت با آنان خواندند و حتی نماینده یونسکو در ایران که از عوامل مؤثر در برگزاری این جلسه بود در ابتدا نقش یونسکو را منکر شد اما با مشاهده نتایج این دیدار، از آن تقدیر کرد و از نقش خود در برگزار این جلسه سخن به میان آورد.[۱۴]
روزن بعدها در مصاحبهای با اشاره به دیدار با عبدی، میگوید: «من سال ۱۹۹۸ در پاریس با یکی از دانشجویان ردهبالای خط امام ملاقات کردم. او عباس عبدی بود. هنگامی که کارهای بسیاری بود که ما میتوانستیم با هم انجام دهیم او از من، همسرم و دخترم که در آن دیدار همراه من بودند، عذرخواهی کرد. او گفت وقتی به عقب نگاه میکند، گروگانگیری را اشتباه میپندارد و متأسف بود که بخشی از آن است. بله، آقای عبدی حقیقتاً یک «انسان» است.»
عبدی در پاسخ به این ادعاهای روزن میگوید: «متاسفانه آقای روزن مرتکب اشتباهی جدی شده است زیرا هیچگونه عذرخواهی در میان نبوده است، آنچه عقیدهام بود را در سخنرانی خود در مقر یونسکو گفتم و متذکر شدم که مساله اصلاً میان اشخاص نیست همچنان که در جبهه جنگ هم هیچکدام از سربازان دو طرف از یکدیگر عذرخواهی نمیکنند. به همین دلیل هم من در جایگاهی نیستم که موضوع را (اعم از درست یا غلط بودن اینگونه اقدامات) شخصی تلقی کنم تا بر اساس آن عذرخواهی شود.»[۱۵]
۲. شخصیت رسانهای
سابقه شروع کار روزنامهنگاری عباس عبدی به دهه شصت و همکاری با روزنامه کیهان برمیگردد. اما او بعدها با سردبیری روزنامه «سلام» تبدیل به یکی از فعالین عرصه مطبوعاتی کشور شد؛ سلامی که از ۱۳۶۹ تا ۱۷ تیر ۱۳۷۸ منتشر شد و یکی از اثرگذارترین روزنامههای دهه هفتاد بود. با مرور این روزنامه، تاحدی میتوان تحولات فکری عباس عبدی- را که در بالا ذکر شد- مرور کرد. این روزنامه در اوایل راهاندازی به یکی از روزنامههای منتقد رابطه با آمریکا، مدافع نظریه دولتسالاری و … مشهور بود که بعدها این مواضعش تغییر کرد.
عبدی مدت کوتاهی نیز در سال ۱۳۷۵ سردبیری هفتهنامه بهار را بر عهده داشت،[۱۶] اما پس از این تجربه، کار روزنامهنگاری را کنار گذاشت و تنها به عنوان یک فعال سیاسی با روزنامهها همکاری میکرد.
در حال حاضر، عبدی به یکی از محبوبترین چهرههای روزنامههای اصلاحطلب است و کمتر هفتهای است که از وی در روزنامههای اصلاحطلب یادداشت یا مصاحبهای منتشر نشود و به نظر میرسد که جبهه اصلاحات ایدههای خود را از طریق چهرههای همچون عبدی مطرح میکند.
۳. نظریهپردازی که بیشتر نظریه سیاسی میدهد تا علمی
یکی از تزهایی که سالهاست توسط اصلاحطلبان و از جمله عبدی تکرار میشود، تز «فروپاشی اجتماعی جامعه ایران» است. عبدی جزو نخستین افراد فعال در حوزه جامعهشناسی است که عین تعبیر «فروپاشی اجتماعی» را برای توصیف اوضاع کشور به کار برده است. اما جالب اینکه اگر نظریه ایشان را بپذیریم کشور حداقل از سال ۸۰-۸۱ به این سو در وضعیت فروپاشی اجتماعی به سر میبرد! یعنی در واقع حدود ۱۶ سال است که در «آستانه» فروپاشی هستیم!
آقای عبدی در میزگردی با عنوان «گفتگوی انتقادی اصلاحات در برابر اصلاحات» که در سال ۸۱ و با حضور آقایان حجاریان، تاجزاده، جلاییپور و علویتبار برگزار شد، رسماً تاکید میکند: «مجموعه مطالعات نشان میدهد که جامعه ایران در حال فروپاشی است! … البته فشار بیرونی است که جامعه را حفظ کرده و اگر این فشار کمی برداشته شود وضع دگرگون میشود … وضعیت فعلی بسیار خطرناک است!» (اصلاحات در برابر اصلاحات، ۱۳۸۲، صفحات ۷۸ و ۷۹)[۱۷]
عبدی اخیراً در مناظره با دکتر علیرضا شجاعی زند درباره این نظر خود به تفصیل بحث کرده است. دکتر شجاعیزند در این مناظره با اشاره به نظر عبدی- که بیشتر یک بحث سیاسی است تا یک نظریه علمی- میگوید: «وجود مشکلات در جامعه ما یک بحث است و میزان آن بحثی دیگر. مشکلات جامعه ما در چه حدی است؟ آقای عبدی با مطرح کردن تعابیری چون «وجود بحران»، «قرارداشتن در آستانه بحران بزرگ»، «فروپاشی» و «در حال فروپاشی» به نحوی خواستهاند به همین میزان اشاره کنند. بدون اینکه عدد و رقم بگوییم آمار نشان دهیم و به جایی استناد دهیم، با این تعابیر میخواهیم بگوییم که بحث، از وجود مشکل گذشته است و بر سر میزانهای نگرانکننده مشکلات است.»
انتقاد دیگری که به نظر آقای عبدی وارد است، اینگونه از سوی دکتر شجاعیزند بیان میشود: «نکته اصلی از جایی شروع میشود که ما با این واقعیتها برخوردهای دوگانهای میکنیم. آقای عبدی میفرمایند با جوامع دیگر کاری ندارم. بنده هم اصراری ندارم که همیشه در کار مقایسه خود با جوامع دیگر باشیم. اما در جاهایی لازم است این مقایسه صورت گیرد، چون در مقام تبیین و تحلیل به این مقایسه نیاز داریم. باید بفهمیم چه عناصر اضافهای در اینجا هست که با همان قبیل مشکلات که در دیگر کشورها هم هست و اتفاقی نمیافتد، در اینجا به سوی فروپاشی اجتماعی میرویم. یک نکته این است که همین نارساییها و مشکلات و نقصانها، کمتر یا بیشتر، در کشورهای دیگر هم است، اما کسی آن را مستقیماً به حساب نظام سیاسی نمیگذارد و نتیجه نمیگیرد که مشروعیت آن از دست رفته یا جامعه دچار فروپاشی شده است. به مشکلات به عنوان مسئله نگاه میکنند و میکوشند توجهات را به سوی آن جلب کرده و امکانات بیشتری را برای حل آن جذب نمایند. در فرانسه بیش از دو ماه است که اعتصابهای گسترده وجود دارد و جامعه را فلج کرده است، اما هیچکس نتیجه نگفته و تحلیل نکرده که مشروعیت نظام سیاسی آن از بین رفته است.»[۱۸]
۴. صراحت لهجه
یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی عبدی، صراحت لهجه و بیان نظراتش بدون تعارف و مجامله است. وی در سالهای گذشته، بارها به نقد رفتار اصلاحطلبان پرداخته و از این نوع انتقادها هیچگاه ابایی نداشته است. مثلا وی در پاسخ به این سؤال که راهبرد اصلاحات در قبال دولت باید «اتحاد-انتقاد» باشد یا «اتحاد و حمایت ناب»، نیز میگوید: اول باید موجودیتی به نام اصلاحطلبان از حیث برنامه و تشکیلات و رهبری وجود داشته باشد تا بتوان از این تعابیر استفاده کرد. به نظر نمیرسد که اصلاحطلبان در چنین وضعی قرار داشته باشند. آنان ابتدا باید این مشکل را در میان خود حل کنند تا سپس به مساله اتحاد و انتقاد و… برسند.[۱۹]
۵. عبدی نزدیکتر به خوئینیهاست تا خاتمی
در بررسی سوابق عبدی ذکر کردیم که فعالیتهایی در لانه جاسوسی داشته و در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ در دادستانی کل انقلاب فعالیت کرده و اوایل دهه هفتاد در روزنامه سلام، روزنامهنگاری میکرده است. علاوه بر اینها، در اوایل دهه هفتاد در مرکز استراتژیک ریاست جمهوری مشغول به فعالیت بوده است. وجه مشترک تمامی این فعالیتها، ارتباط عبدی با موسوی خوئینیهاست؛ به عبارت دیگر، اغلب فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی عبدی، زیر نظر موسوی خوئینیها بوده است و دور از ذهن نیست که وی را یکی از نیروهای اصلی خوئینیها بدانیم. برای این ادعا شواهد و قرائینی نیز وجود دارد.
عبدی در سال ۸۴ در مقایسه بین خاتمی و خوئینیها عباراتی را برای خوئینیها به کار میبرد که نشان میدهد وی را برتر از خاتمی میداند: «در سال ۱۳۷۵ چارهای جز انسجام و تشکیلات برای اصلاحطلبان نبود، اما این کار مستلزم وجود شخصیتی باسابقه در انقلاب یا نظام بود که ضمن دارابودن وجوه فکری لازم، به لحاظ شخصیتی پذیرفتنی و هم مورد قبول تعداد زیادی از فعالان و افراد باشد. همچنین دوره مرید و مرادبازی هم که به سرآمده بود لذا این شخص باید کمابیش به اصل برابری حقوقی اعتقاد داشته باشد و خودش هم به دنبال مرید نباشد و آن را مذموم بداند و از همه اینها گذشته انگیزه لازم را هم برای قدم گذاشتن در این راه داشته باشد. بدین لحاظ فقط ۲ نفر واجد چنین اوصافی بودند؛ یکی آقای خاتمی و دیگری موسوی خوئینیها. هر کدام از این دو دارای وجوه شخصیتی خاص خود هستند. خاتمی دارای روابط عمومی خوب و قوی بود و با نیروهای جدید و فرهنگی ارتباط وسیعی داشت. با اندیشههای نو آشنا بود، زبان و ادبیات او با نسل جوان و روبهرشد تطابق بیشتری داشت، به لحاظ سابقه نیز صرفاً در امور فرهنگی و در وزارت ارشاد فعالیت کرده بود، اما در عین حال عجول و در مواقع حاد صریحالقضاوت بود، اگرچه از وزارت ارشاد استعفا داده بود و متن استعفای او هم مطلقاً به مذاق قدرت خوش نیامده بود، اما کماکان مورد احترام آنان هم بود، زیرا که وی را فقط به زبان صریحش (البته نه در علن) میشناختند و در پس آن چیز بیشتری قائل نبودند. اما آقای موسوی خوئینیها در قالبی متفاوت بود. زیرکی سیاسی وی قابل مقایسه با دیگران نبود. صبر و بردباری او هم قابل توجه بود اگر در چارچوب مشخصی با او تعامل داشت به راحتی میتوانستی تا سالها با او همکاری کنید. دیرباور بود اما وقتی باور و اعتماد میکرد به سرعت آن را از دست نمیداد. حاکمیت نسبت به او خیلی حساس بود و در واقع او را رقیب تلقی میکردند. به لحاظ اعتماد به نفس و شجاعت با خاتمی قابل مقایسه نبود اما در این میان آنچه که روشن بود اینکه مستقل از همه این مسائل وی در عرصه جامعه، با چاپ و انتشار روزنامه سلام عملاً فعالترین چهره شاخص این جناح محسوب میشود و اضافه کردن باری بیش از آنچه که متحمل میشد، امکانپذیر نبود.»[۲۰]
عبدی در مصاحبه دیگری درباره موسوی خوئینیها میگوید: «آقای موسویخویینیها فرد خاصی است و شخصیت و غرورش برایش خیلی اهمیت دارد و آن را به هیچ قیمتی زیر پا نمیگذارد. شاید برخی این را نپسندند. من به یک نوعی آن را میپسندم اما زیستشان هم به گونهای بوده که تا جایی که میتوانسته است در عرصه بودند. چه قبل از فوت امام و چه بعد از فوت ایشان اینطور بودند.»[۲۱]
منابع:
[۱]- http://revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=9990
[۲]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۸۹.
[۳]- http://yon.ir/7c572
[۴]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۹۶.
[۵]-http://persongram.com/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C/
[۶]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۹۹.
[۷]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۲۰۰.
[۸]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۹۰
[۹]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۲۰۰.
[۱۰]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۸۷.
[۱۱]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۲۰۲.
[۱۲]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، صص ۱۹۴-۱۹۵.
[۱۳]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۲۰۶.
[۱۴]- http://yon.ir/7c572
[۱۵]- http://tn.ai/548676
[۱۶]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۱۹۷.
[۱۷]- mshrgh.ir/844570
[۱۸]- عصر اندیشه، شماره ۱۷، ص ۱۰۳
[۱۹]- https://www.seratnews.com/fa/news/259284
[۲۰]- کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان، حسین سلیمی، ص ۲۱۱.
[۲۱]- https://www.jamaran.ir/fa/tiny/news-757809
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع