ماجرای خواب دیدن آیتالله خزعلی /صله امام به آیتالله قزوینی
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۲۷ شهریور ۹۵ 3۰15
[ad_1]
خبرگزاری فارس ت گروه تاریخ: آیتالله سیدمحمد حسینی قزوینی از چهره های فعال در عرصه تبلیغ فرهنگ علوی(ع) و تبیین کنندگان فرهنگ ولایی در سطح رسانه های جهان تشیع و اسلام است. او اما این همه را مرهون تعلیمات و اندیشه های آیتالله خزعلی می داند و بر این باور است که منش علمی و عملی استاد او را بدین سو سوق داده است. آنچه پیش روی دارید گفت و شنودی است که با آقای قزوینی درباره خاطرات و گفتنی های او از سیره آیت الله خزعلی انجام داده ایم.
*شاید بهتر باشد گفت و گو را از این نقطه آغاز کنیم که جنابعالی درطول مدت طولانی ارتباط و تعامل با آیت الله خزعلی، شخصیت ایشان را چگونه دیدید؟
در یک جمله بگویم با توجه به اینکه بنده از سال ۱۳۵۲، ۱۳۵۳ با ایشان آشنا بودم و در بحثهای تفسیری و فقهی ایشان شرکت داشتم و پس از آن هم با هم «مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر(عج)» را تأسیس کردیم، در طول این ۴۶، ۴۷ سال عمر حوزوی خود، هر چه بیشتر با ایشان مأنوس شدم و بیشتر از زندگی ایشان اطلاعاتی پیدا کردم، ارادتم به این مرد بیشتر شده است! در مورد اخلاص و صفای ایشان و عشقشان به اهل بیت(ع) بهویژه حضرت علی(ع)، در عمرم شخصیتی را مثل ایشان ندیدهام و در بسیاری از جنبه ها از جمله از شخصیت ولایی ایشان، الگو گرفته ام. الان هم که خدای عالم توفیق داده است و ما در خط مقدم دفاع از حریم ولایت و پاسخگویی به شبهات وهابیت توفیقی داریم، شاید شکلگیری شخصیت ولایی ما هم، مدیون تاثیرات و تربیتهای سازنده ایشان بوده است.
*به خصال و ویژگی های شخصیتی ایشان اشاراتی داشتید،لطفا در این باره توضیح بیشتری بدهید؟ مخصوصا در این باره که چطور این خلقیات، به شاگردان و معاشران ایشان هم منتقل می شد؟
از سال ۱۳۵۲، ۱۳۵۳ که با ایشان آشنا شدم، رابطه ما رابطه استاد و شاگردی بود. از سال ۱۳۶۷، ۱۳۶۸ هم که همکاری با ایشان را در «مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر(عج)» شروع کردیم، تواضع ایشان در همکاری با ما، منحصر به فرد بود. با اینکه ما مکاسب را در محضر ایشان تلمذ و تفسیر را از محضرشان استفاده کردیم،اما این مسئله هیچ تاثیری در رفتار متواضعانه ایشان نسبت به بنده نداشت. بنده در حوزه ،۲۰ سال «رجال» تدریس کردم و کم و بیش کتابهای رجالی را بیش از دیگران ورق زدهام. به همین دلیل یک روز که به اتفاق آیت الله خزعلی در خدمت آیتاللهالعظمی وحید خراسانی بودیم و ایشان خواست بنده را معرفی کند، تعبیرشان این بود که: «آقای قزوینی در مباحث فقهی و تفسیری شاگرد من بودند و در رجال من شاگرد ایشان بودم!» این دیگر اوج تواضع ایشان را نشان میدهد. همه اساتید برای ما محترم و گرامی هستند، ولی این تواضع را برای اولین بار و شاید هم آخرین بار، از ایشان مشاهده کردیم.
یا مثلا با اینکه نوه ایشان در قم سکونت داشتند، غالباً درسفرهایشان به قم، به منزل ما تشریف میآوردند. نوه ایشان اصرار میکردند ورود ایشان به آنجا باشد، ولی ایشان میفرمودند:« من در منزل فلانی، احساس آرامش بیشتری دارم!». مثلاً اگر قول داده بودند ساعت ۱۱ صبح بیایند، چنانچه ده دقیقه یا یک ربع زودتر میرسیدند، از ماشین پیاده نمیشدند و منتظر میماندند تا سر ساعت ۱۱ شود و زنگ منزل را بزنند. این مرد اینقدر در کارها منظم و دقیق بودند. یادم نمیرود ایشان در یکی از حوزههای علمیه عربستان سخنرانی داشتند و ایشان قول داده بودند مثلاً از نه و نیم تا ده سخنرانی کنند. ما زودتر رفته بودیم و ایشان گفتند:« آقایان مداحان یا دیگران هر چه میخواهند بخوانند و بگویند، ولی چون گفتهام تا ساعت ده سخنرانی میکنم، اگر منبر را دو دقیقه به ده هم به من بدهند، فقط دو دقیقه صحبت میکنم!». جلسه طول کشید و تقریباً پنج دقیقه به ده بود که نوبت ایشان رسید و ایشان به اندازه پنج دقیقه صحبت فرمودند و جلسه را ترک کردند! نظم، تواضع و اخلاص ایشان بسیار بارز بود. تواضع نسبت به کسانی که همسطح یا بالاتر از ایشان بودند بحث دیگری است، ولی نسبت به کسانی که از ایشان پایینتر هم بودند، تواضع خیلی محمدی و علوی ای داشتند، چیزی که میتوان در کمتر کسی سراغ گرفت.
*شیوه آیت الله خزعلی در مقام تدریس فقه و تفسیر در حوزه قم چگونه بود؟ در مقام یک استاد در تفهیم مطالب علمی چه روشی داشتند؟
باید براین نکته مهم تاکید کنم که کلاسهای درس ایشان، چه در مکاسب، چه در رسائل جدیده و چه در تفسیر که خدمت ایشان بودم، به گونه ای بود که ایشان در بحث، چه در حیطه خارج از متن و چه تطبیق مطالب علمی با متن، طوری موضوعات را بیان میکردند که کوچکترین ابهامی برای شاگرد نمیماند. یعنی کسانی که در درس ایشان حضور داشتند، بلااستثنا اظهار میکردند: ما درس را کاملاً فهمیدیم و هیچ ابهامی برای ما نماند. یکی از علل عشق من به درس ایشان این بود که ایشان در روزهای چهارشنبه، یک ربع مباحث اخلاقی را مطرح میکردند. خدا را شاهد میگیرم وقتی به مباحث اخلاقی ورود میکردند، طوری در انسان تأثیر می گذاشت که تمام وجود وذهن انسان را به لرزه در میآورد! در باره نماز، تواضع، خضوع و حضور قلب که صحبت میکردند، شاید چندین هفته و یا چندین ماه تأثیر صحبتهایشان در انسان باقی میماند. بنده در عمر ۴۷، ۴۸ ساله حوزوی خود در بین بزرگان و اساتید، کسی را مثل این بزرگوار ندیدم که سخنانش اینقدر در شاگردان تأثیرگذار باشد. مقید بودم تمام بحثهای روزهای چهارشنبه ایشان را ضبط میکردم. در سال ۱۳۶۷ یا ۱۳۶۸ ایشان به منزل ما تشریف آوردند و ناهار خدمتشان بودیم، گفتم:« حاجآقا! تمام بحثهای پانزده دقیقهای شما در روزهای چهارشنبه را جمع کردهام و دارم». ایشان خیلی خوشحال شدند و گفتند:« یک نسخه هم به من بدهید» و من یک دوره کاست از روی آنها ضبط کردم و خدمتشان دادم. الان نزدیک به ۴۰ سال از آن زمان میگذرد و بعضی از صحبتهای ایشان را مخصوصاً در باره حضرت ولیعصر(عج) را مثلا در این باره که چه کنیم که ارتباط ما باآن حضرت بیشتر باشد، مکرر میشنوم و در طی این ۴۰ سال همواره نکاتی را که ایشان بیان میکردند، در ذهنم و نصبالعینم بوده است. در این ۴۰ سال بارها این نکات را در منبر و کلاسهای درس بازگو کردهام و این صحبتها پس از ۴۰ سال هنوز هم تازگی دارند.
*همانگونه که قاعدتا مطلع هستید،آیت الله خزعلی حافظ کل قرآن و نهج البلاغه بودند.از فرآیند حفظ این دو کتاب شریف توسط ایشان چه خاطراتی دارید؟در این راستا چگونه رفتار کردند که توانستند چنین موفقیتی به دست بیاورند؟
از زمانی که ما در خدمتشان بودیم به این کار عشق داشتند و حتی این اواخر صحیفه سجادیه را هم شروع کردند، ولی به پایان نرساندند. در مسابقات متعددی هم که شرکت داشتند، رتبههای خوبی آوردند. نسبت به تلاوت وحفظ آیات شریفه قرآن بسیار مقید بودند و در ماشین که مینشستند، مقید بودند قرآن را بخوانند، مبادا از ذهنشان برود. یا مثلاً اگر به درس میرفتند و طلبهها آماده نبودند و یا مقداری زودتر می رسیدند، در دفتر اساتید مینشستند و سعی میکردند قرآن را قرائت کنند که از ذهنشان نرود. همچنین به نهجالبلاغه هم علاقه خاصی داشتند. خدای عالم هم به ایشان حافظه خیلی خوبی داده بود. یکی از نکات بسیار جالبی که ایشان همواره به طلبهها توصیه میکرد این بود که:« تلاش کنید منظم باشید و از وقتهای مردهتان هم استفاده کنید». ایشان حتی میگفت:«قدم هم که می زنید و یا به کارهای طبیعی روزمره هم که می رسید، روزنامهای چیزی داشته باشید و مطالعه کنید و ایشان میگفت:« خودم الفیه ابن مالک را در دوران طلبگی در حین انجام کارهای روزمره حفظ کردم». ایشان در حفظیات، استعداد خیلی قویای داشتند و حتی نکات جالبی از دوران بچگی در ذهنشان بود. مطالب علمی را هم که میخواستند مطرح کنند، در واقع یک کامپیوتر سیار بودند.ذهن ایشان مانند یک دایره المعارف بزرگ بود.
*مبارزات سیاسی آیت الله خزعلی از سرفصل های شاخص حیات اجتماعی ایشان است.ایشان را در مقام یک مبارزچگونه دیدید واز این جنبه از شخصیت ایشان چه خاطراتی دارید؟
قبل از انقلاب به خاطر سخنرانیها و منابری که داشتند، مدتی تحت تعقیب و در منزل بعضی از دوستان مخفی بودند و به بعضی از شهرها هم تبعید شدند. ایشان شیفته حضرت امام بودند و بارها میفرمودند:« خدا را شاکر هستیم و یکی از بهترین نعمتهای خدای عالم بر خودم میدانم که مرا در عصری زندگی داد که معاصر شخصیتی مثل امام خمینی(ره) بودم». یکی دیگر از نکاتی که همواره بیان میکرد این بود که: «خدای عالم را شاکرم که مورد توجه و اعتماد حضرت امام(ره) بودم». این بزرگوار در اوایل انقلاب، مسئولیتهای مختلفی در استانهای مختلف، بهخصوص در استان خوزستان داشتند و بعد هم به عنوان فقیه عضو شورای نگهبان بودند. تمام همّ و غم ایشان بود که معنویات و روحیه عالی را که در امام بود در بخش های مختلف حکومت زنده و منویات حضرت امام را در جامعه پیاده کنند. کمتر منبری بود که ایشان در مباحث تاریخی، اخلاقی و… سخن بگویند و عاقبت سخنشان را یا به مبارزات امام(ره) یا اهداف انقلاب و رموز موفقیت انقلاب و عوامل پیشرفت و صدور و استمرار انقلاب خاتمه ندهند.
اگر بخواهیم در یک جمله ویژگیهای انقلابی آیتالله خزعلی را بیان کنیم، ایشان شیفته به تمام معنای انقلاب بود. با تمام وجود تلاش میکرد رموز موفقیت انقلاب را در صحبتها و سخنرانیهایش به مخاطبین انتقال بدهد. بسیار مقید بودند در سخنرانیهایشان عوامل ماندگاری و صدور انقلاب را تبیین کنند و به مخاطبین خود تعلیم بدهند.
*یکی از آثار ماندگار آیتالله خزعلی تاسیس « بنیاد بین المللی غدیر» است. ارزیابی شما درباره فعالیت ها و کارنامه این بنیاد چیست؟ موفقیت ها و مسیر پیش روی آن را چگونه تحلیل می کنید؟
در مورد بنیاد بینالمللی غدیر، باید عرض کنم که ایشان از همان ابتدا عشق فوقالعادهای به حضرت امیر(ع) داشتند و از همین روی این بنیاد بینالمللی را تأسیس و تلاش کردند همه شخصیتهای تراز اول کشوری مانند آیتالله امامی کاشانی، آیتالله مهدوی کنی و شخصیتهای بزرگ حوزوی و سیاسی را در آنجا جمع کنند. حتی در جلسهای که اعضای بنیاد بینالمللی غدیر خدمت مقام معظم رهبری بودند، آقا به آیت الله خزعلی گفتند:« شما هر چه افراد شاخص در کشور بودند، در اینجا جمع کردهاید».
این بنیاد پس از ده دوازده سال که از تأسیس آن میگذرد، الحق والانصاف تأثیرات بسیار خوبی داشت و در بعضی از کشورها نمایندگی دارد و این نمایندگی ها فعال هم هستند. در داخل کشور هم فعالیت خیلی خوبی دارند. بنده افتخار میکنم هفت هشت سال است که عضو هیئت امنای این بنیاد هستم و دو سال هم هست که آقایان از بدسلیقگی، ما را به عنوان عضو هیئت مدیره بنیاد هم انتخاب کردهاند وهمچنان خدمت دوستان میرویم. برای حقیر با این مشغله،از قم به تهران رفتن اندکی مشکل است، ولی وقتی به این بنیاد میروم، احساس میکنم دارم به نهادی کمک می کنم که پرچم ولایت را در دنیا برافراشته میکند و مباحث ولایی را به گوش مردم میرساند، مخصوصاً تکیه کلام حضرت آیتالله خزعلی این بود که:« باید غدیر را فرهنگ کنیم، همانطور که عاشورا فرهنگ شده است، مردم باید به غدیر هم همان نگاه را داشته باشند». الحمدلله بنیاد در این زمینه موفق بود و ایشان با اینکه کسالت هم داشتند، در اغلب جلسات هیئت مدیره شرکت میکردند. وقتی ایشان با آن کسالت میآمد، ما دیگر تکلیفمان را میدانستیم که به هر نحوی شده است به آنجا برویم و در خدمت دوستان باشیم.
*جنابعالی به دلیل ارتباط دیرپا با آیت الله خزعلی در ادوار وعرصه های مختلف،قطعا از ایشان خاطرات زیادی دارید. مایلیم در این بخش از گفت وگو به شمه ای از این موارد اشاره کنید؟
از ایشان خاطره زیاد دارم. یکی از خاطراتی که برایم خیلی جالب هم هست، این است که یک روز یکی از فضلای حوزه، مصاحبهای با مجله نهجالبلاغه که آیتالله خزعلی عضو هیئت تحریریه آن بودند، انجام و مطالبی را در باره حضرت امیر(ع) و غیره گفته بودند که یک مقدار خوشایند اهل سنت بود تا خوشایند شیعه! نکات و نظریاتی را مطرح کرده بودند که دست کم برای عده زیادی جای تامل و سوال داشت. جناب آقای دینپرور بزرگواری کردند و با من تماس گرفتند و گفتند:« فلانی! ما که دوست داریم یک جواب متین و مستدل بنویسید تا چاپ کنیم». عذر خواستم و گفتم:« ما را به جنگ آن آقا نبرید! ما صرفا یک طلبه هستیم و در حوزه مشغولیم».بعد ازآن حضرت آیتالله سبحانی با بنده تماس گرفتند و ذرهپروری کردند و خیلی تأکید داشتند که:« فلانی! یک جواب مناسب بنویسید، این کار از عهده شما ساخته است». بنده باز عذر خواستم. بعد از آن حضرت آیتالله خزعلی به منزل ما تشریف آوردند. قبل از اینکه ناهار را بیاورم و میل کنند، ایشان هم گفت:« آقای دینپرور و سایرین خیلی اصرار میکنند شما جوابی بنویسید». باز خدمت جناب آقای خزعلی هم عذر آوردم. ایشان بعد از ناهار استراحت کردند. بعد که بیدار شدند، دیدم دارند میخندند و خنده ایشان هم غیر طبیعی است! پرسیدم: «حاجآقا! خیر است، چه شده است؟» جواب داد: « خواب دیدم در جایی حضرت امام رضا(ع) هستند و شما هستید و من! شما از تیرهایی که سابق در جنگها بود، در دست گرفتهاید و میخواهید جایی را هدف قرار بدهید ،اما دودل هستید! امام رضا(ع) به شما فرمود: « فلانی! بزن، نترس!» به من فرمود:« خزعلی! به قزوینی بگویید بزن، نترس» و شما زدید و به هدف خورد. ظاهراً امام رضا(ع) دوست دارند این جواب به قلم شما نوشته شود.» دیدم خواب مقدس است، خواب بیننده هم حضرت آیتالله خزعلی است که من با تمام وجودم به ایشان ایمان داشتم و دستور هم از امام رضا(ع) بود و دیگر تصمیم جدی گرفتیم جواب بنویسیم.
« خواب دیدم در جایی حضرت امام رضا(ع) هستند و شما هستید و من! شما از تیرهایی که سابق در جنگها بود، در دست گرفتهاید و میخواهید جایی را هدف قرار بدهید، اما دودل هستید! امام رضا(ع) به شما فرمود: « فلانی! بزن، نترس!» به من فرمود:« خزعلی! به قزوینی بگویید بزن، نترس» و شما زدید و به هدف خورد. ظاهراً امام رضا(ع) دوست دارند این جواب به قلم شما نوشته شود.» دیدم خواب مقدس است، خواب بیننده هم حضرت آیتالله خزعلی است که من با تمام وجودم به ایشان ایمان داشتم و دستور هم از امام رضا(ع) بود و دیگر تصمیم جدی گرفتیم جواب بنویسیم.
این را قاطعانه عرض میکنم در ظرف یک هفته جوابی نوشتم که شاید در حالت عادی در عرض سه ماه نمیتوانستم بنویسم. مثلا مطالبی را ده پانزده سال قبل در کتابی دیده بودم و اصلاً یادم نبود در کجا دیدهام. در کتابخانهام قدم میزدم و اتفاقی کتابی را برمیداشتم و باز میکردم و میدیدم دقیقاً همان مطلبی است که دنبالش میگشتم. با تعجب میدیدم در همین صفحهای که باز میکردم، هست. جالب است این جوابیه را نوشتیم و از دفتر جناب آقای دینپرور هم دائماً تماس میگرفتند که:« ما الان میخواهیم این مجله را برای چاپ بفرستیم و منتظر مقاله شما هستیم». این را آماده کردم و فرستادم و بعد از ظهر با آقازاده جناب آقای دینپرور تماس گرفتم که:« آقا! مقاله من به شما رسید یا نه؟» گفتند:« بله، رسید، ولی ابوی ما به مشهد رفتهاند و نتوانستیم مقاله را به ایشان برسانیم. با پست پیشتاز فرستادیم که ایشان ببینند و برای ما بفرستند». همانجا پشت تلفن خیلی حالم منقلب شد و گفتم:« ما مقاله را با خواب آیتالله خزعلی شروع کردیم و ظاهر قضیه این است که این مقاله باید برود و هوای خراسان را هم ببیند و برگردد». الحمدلله این مقاله چاپ و برکات زیادی از آن نصیبم شد.مثلا یکسری مشکلات بسیار حاد در زندگی ما بود، چنان حل شد که شاید به آسانی خوردن یک شربت بود! خدا رحمت کند آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی را. چندین بار که خدمت ایشان رسیدم به من فرمودند:« این جوابیه شما را چندین بار خواندم و هر بار بسیار لذت بردم و برایتان دعا کردم. دیگر بهتر از این نمیشد جواب نوشت!». بعد میفرمودند:« فلانی! خوشا به حالت که شغلی انتخاب کردهای که دفاع از حضرت زهرا(س) و دفاع از حضرت امیر(ع) است».
*ظاهرا این جوابیه نویسی، اتفاقات دیگری را هم برای شما رقم زده است که شنیدن آن دراین بخش از گفت وگو برای ما مغتنم است؟
بله،عرض کنم که بعد از آن ماجرا،خلاصه این مقاله را در یک صفحه نوشتم وبه حرم حضرت رضا(ع) که مشرف شدم، به داخل ضریح انداختم و گفتم: «یا بن رسول الله! درست است که دعبل آمد و شعری گفت وشما هم صله ای مرحمت فرمودید. احساس میکنم این مقاله هم شاید کمتر از شعر دعبل نباشد. ما هم نیاز به صله شما داریم».باید بگویم که صله مرحمتی حضرت هم خیلی زود به حقیر رسید.یک روز صبح بلند شدم و دیدم والده ما زنگ زد و گفت: «فلانی! خواب دیدهام شما داری با عجله به مکه میروی!» گفتم: «خیر است انشاءالله!» یک ساعت دیگر همشیره ما زنگ زد و گفت: «حاجی! خواب دیدهام دارید به مکه میروید!» بعد از یک ساعت همسر اخوی ما زنگ زد و همین را گفت، یعنی در ظرف یک روز سه چهار نفر از منسوبین نزدیک ما خواب دیده بودند داریم به مکه میرویم! اتفاقاً این خوابها را خدمت آیتالله خزعلی عرض کردم. گفتم:« یا اجل ما رسیده است و این خوابها نشانه این هستند که باید خودمان را آماده رفتن کنیم و یا صلهای از طرف حضرت زهرا(س) بناست به ما برسد». آن روز یا روز بعد از آن در تهران بودم و تلفن همراهم زنگ زد و برادر بزرگوارم، جناب آقای قاضی عسگر گفتند:« فلانی! میخواستیم از شما بخواهیم همراه با روحانیون کاروان ما به مکه بروید و بحثهای آشنایی با شبهات را برای طلبهها و روحانیون کاروان در مکه و مدینه مطرح کنید». پشت تلفن گریه به من امان نداد و فهمیدم این قضیه چیز دیگری است. خلاصه به مکه و مدینه رفتیم و در آنجا مناظرات متعددی با علمای بزرگ وهابی کردم و همان سال هم به طائف رفتیم و با مفتی اعظم عربستان سعودی دیداری کردیم، در حالی که قبل از من حضرت آیتالله سبحانی و حضرت آیتالله شاهرودی در آنجا تلاش زیادی کرده بودند که با او ملاقات کنند و میسر نشده بود. برادر مفتی اعظم که وزیر دادگستری بود، میگفت:« برادرم دوست ندارد با هیچ عالم شیعی نشست داشته باشد، ولی من توانستم، چون کارِ امام رضا(ع) بود».
وقتی سخنرانی مفتی اعظم در کنار بیتاللهالحرام تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم و گفتم:« ما در حوزه و دانشگاه تدریس میکنیم و دوست داریم با شما نشستی داشته باشیم». ایشان گفت:« روز شنبه به طائف بیایید تا در آنجا با هم صحبت کنیم». شماره تلفن همراهش را به ما داد. وقتی به بعثه مقام معظم رهبری آمدیم، ماجرا را به دوستان گفتم، خیلی تعجب کردند. جناب آقای نواب که مسئول بعثه مقام معظم رهبری بودند گفتند:« فلانی! من هم میآیم» و با من آمد و گفت:« ما دو سه بار خواستیم به طائف برویم و پلیس راه ما را برگرداند». گفتم:« جناب آقای نواب! اگر این کار امام رضا(ع) و نظر حضرت زهراست، قطع و یقین بدانید بدون هیچ مانعی به طائف میرویم». دو سه پلیس راه را رد کردیم و گویی هیچکسی ما را ندید! یک ساعت هم با مفتی اعظم بحث کردیم و بحث بسیار عالی و زیبایی بود، بهطوری که ایشان معطل ماند جواب ما را چه بدهد؟ مثل ماشینی که چرخش گیر میکند و بوکسواد میکند شده بود، طوری که معاونین او برگشتند و گفتند:« جوابی که شما داری میدهی، هیچ تناسبی با صحبتهای ایشان ندارد!». خلاصه همه اینها از برکت همان خواب حضرت آیتالله خزعلی و عنایت حضرت رضا(ع) است. بعد از آن هم در شبکه های ماهوارههای مختلف، از ماهواره نور که متعلق به اهل سنت افغانستان است،تا ماهواره سلام، ماهواره المستقله درهمین راستا انجام وظیفه کرده ایم. الان هم پنج سال است شبکه ماهواره ای ولایت را داریم و افتخار میکنیم از اهلبیت(ع) در حد توانمان دفاع میکنیم و نقطه آغازین این قضایا، همه به همان خواب نورانی حضرت آیتالله خزعلی از امام رضا(ع) برمیگردد که اصلاً در زندگی ما تحول ایجاد کرد و زندگی ما را طوری کرد که با تبلیغِ ولای امیرالمؤمنین(ع) گره زد.
این یکی از خاطرات جالب ما از ایشان بود که گرچه نقل آن طولانی هم شد، ولی هر وقت نقل میکنم برای خودم شیرین است. نمیدانم برای مخاطبین هم اینگونه است یا نه؟ قطعاًهرآنچه به ائمه(ع) مربوط می شود، شیرین هستند. ما درزیارت جامعه کبیره میگوییم «ما احلاء المائکم» اسم، ذکر و عنایت این خاندان شیرین است.
*و سخن آخر؟
معتقدم حضرت آیتالله خزعلی همه زندگیشان را وقف نشر فرهنگ ائمه اطهار(ع) کردهاند و تمام دغدغه خاطر ایشان اعلای کلمه ولایت در تمام عرصه گیتی و آشنا شدن مردم با فرهنگ علوی بود و معمولاً شعارشان در صحبتها و سخنرانیهایشان این بود که باید تلاش کنیم مسئله غدیر و ولایی شدن را برای مردم فرهنگ کنیم. این بالاترین دغدغه این بزرگوار است. تا حدودی هم به این هدف نایل شدند و موفق بودند و انشاءالله وبه حول و قوه الهی در آینده ، شاگردان ، همرزمان و کسانی که با ایشان همدوره بودهاند، این هدف پاک و مقدس ایشان را ادامه بدهند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع