ماهی سیاه کوچولو؛ نادیده گیشه ۹۴
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس
7 مهر 95
2۰14
[ad_1]
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» – احسان زیورعالم
فیلم نام یکی از مهمترین داستانهای صمد بهرنگی را به خود میبیند. نویسندهای که همواره نامش با جریانهای چپ تاریخ معاصر گره خورده است. فیلم از لحاظ روایی و داستانی چندان ارتباطی با داستان بهرنگی ندارد؛ اگرچه میتوان موتیفهایی در فیلم یافت که آن را به داستان مرتبط دانست یا آنکه درشخصیتهای اصلی فیلم و داستان – که عنوان هر دو برآمده از آنان است – وجوه مشترک یافت. با این حال داستان به عنوان متنی مانا در ادبیات داستانی ایران شناخته میشود و فیلم نه تنها در فجر ۹۳ موفق نبود که در گیشه ۹۴ نیز به فروش قابل تأملی نمیرسد.
حال سال ۹۵ است و «ماهی سیاه کوچولو» به کارگردانی مجید اسماعیلی در چهاردهمین جشنواره فیلم مقاومت روی پرده سینمای ملت اکران مجدد شده است. پس از گذشت نزدیک به ۲۰ ماه از نخستین اکران فیلم شاید اکنون فرصت مناسبی باشد تا بدون هر گونه تعجیل و اضطراری فیلم را دید. فیلم روایتگر داستان زنی است که ادعا میکند نام فاشکننده شوهرش به نیروهای سلطنتی در پادگانی مخفی شده است. او قصد دارد خارج از عملیات «پروژه سوم» در آمل، به اطلاعات مدعی خود دست یابد. در کش و قوس دراماتیک فیلم مخاطب درمییابد که آنچه زن دنبال میکند، پاک کردن خیانت خود به همسر است و او در این مسیر تمام شخصیتهای همراه خود را قربانی میکند.
پیشتر در خبرگزاری تسنیم یادداشتی با عنوان «ماهی سیاه کوچولو: کاریکاتور ایدئولوژی» به قلم علیرضا جباری دارستانی نگاشته شد که در آن با نگاهی تاریخگرایانه، فیلم را ضعیف در پرداخت یک واقعه تاریخی معرفی میکند. نظر نگارنده نیز با یادداشت مورد بحث یکی است؛ اما سؤال اساسی این است که آیا فیلم مجید اسماعیلی اثری تاریخی است یا آن گونه که علیرضا جباری مینویسد یک درام عاشقانه. به زعم نگارنده فیلم هیچ یک از آنها نیست؛ اگرچه اسماعیلی به شدت در پی آن است که در قالب ژانر حرکت کند. برای او مهم نیست که در آمل چه رخ داده است؛ بلکه طبقه قاعده ژانر او میخواهد یک رویداد خیالی را بریده؛ ولی سعی بر برجستهسازی آن نمیکند. او یک فیلم حادثهمحور نمیسازد، قصدش پرداختن به یک شخصیت است.
اسماعیلی برای رسیدن به شخصیت «ماهی سیاه کوچولو» و جدا کردن او از بطن ماجرای حمله «اتحادیه کمونیستهاى ایران» دست به خلق پارادوکس میزند و خوشبختانه برای ایجاد تناقض چندان افراط نمیکند. تنها دو بار یک چیز را نشان میدهد. «ماهی سیاه کوچولو» دو بار در لندرور – یک بار با پیشکار و بار دیگر با مازیار – از میان درختان به خواب رفته عبور میکنند؛ در حالی که به ترانه «Happiness Is a Warm Gun» گروه بیتل گوش میدهند. از این ترانه تقریباً سه دقیقهای نیز تنها این ترجیعبند پخش میشود:
Mother Superior jumped the gun
Happiness is a warm gun
Bang, bang, shoot, shoot
Happiness is a warm gun, momma
Bang, bang, shoot, shoot
به زعم نگارنده همان چند ثانیه ترانه پخش شده در فیلم بار بزرگی در درک فیلم ایجاد میکند. کافی است به واژگان ترانه و حتی عقبه این ترانه دقت کرد. کمی تأمل کنیم. Mother Superior در انگلیسی استعاره از حضرت مریم (س) است. حال گذری به صحنه مواجه مازیار و دختر داشته باشیم که او را قسم حضرت عباس (ع) میدهد و البته دستمایه تمسخر عقاید از جانب پیشکار میشود. حال در این میان نقل این واژگان از جانب گروه بیتل نیز تناقضآمیز است. تناقض زمانی شدیدتر میشود که بیتلها به هیچ عنوان نمیتواند گروه محبوبی برای سوسیالیستهای سال اواخر دهه پنجاه باشد. همه چیز در یک سستی و فقدان قطعیت به سر میبرد. آدمهای فیلم اسماعیلی هیچکدام مصمم به آنچه بیان میکنند نیستند؛ حتی دختر چادری که در برابر چشمان شاید معصومانه مازیار جسارت چریکی پیدا میکند و عاقبت هم خاموش میشود.
ولی این ترجیعبند پنج بندی تنها کارکردی تناقضزا ندارد. باید کمی روی واژگان warm gun یا jumped the gun نیز مداقه کرد. شاید باورش سخت باشد که پخش این ترانه از شبکه BBC در مقطعی ممنوع بود. این همان چیزی است که «ماهی سیاه کوچولو» را با دو مرد فیلم گره میزند. این گره خوردن نیز مشتق از همان تناقض شخصیتی است.
در صحنهای پیشکار به ماهی کمک میکند تا قطبنمای خود را تنظیم کند. ماهی اذعان میکند که نفس او آزارش میدهد. این وضعیت برای مازیار نیز به گونه دیگر رخ میدهد. او با آنکه نشان میدهد عاشق دختر چادری فیلم است؛ اما نسبت به ماهی عقیم است. کافی است چند دقیقه از مرگ دختر بگذرد تا فراموش کند تا چندی پیش سینهچاک چه کسی بوده، او اسیر دست ماهی است؛ همانطور که دست زخمی ماهی را مسئولانه پانسمان میکند و چنین کاری برای دختر معشوق نمیکند. این همان چیزی است که در معنای استعاری warm gun نهفته است.
مریلا زارعی در «ماهی سیاه کوچولو» ردای یک «famefetal» را به تن میکند و برای رسیدن به آن مجهز به وجوه لازم است. او نترس است، اسلحه به دست میگیرد، به راحتی هر کسی را میکشد – حتی شوهرش -، برایش تنها خودش مهم است و شاید کمی جذاب. اسماعیلی قاعده ژانر را رعایت میکند. قهرمان مردش را در موقعیتی قرار میدهد که انتخاب میان دو چیز کاملاً متناظر را سخت میکند. او باید میان زنی کلیشهای و زنی خاص یکی را انتخاب کند. همین مسئله را جهان کنونی خودمان بسط دهید تا دریابید این موقعیت به چه اندازه دراماتیک است. مازیار در نهایت زن خاص را برمیگزیند؛ دریغ از اینکه او همه چیز را به کام مرگ میکشاند و این قاعده فیلم نوآر است.
آری، «ماهی سیاه کوچولو» بیش از آنکه یک اثر تاریخی یا درامی عاشقانه باشد، یک فیلم نوآر است. کافی است صحنه نهایی فیلم را با صحنه نهایی «شاهین مالت» مقایسه کنیم. سام اسپید (همفری بوگارت) در حالی زن مرموز (مری آستور) را لو میدهد که دوستش دارد و جاذبههای زنانهاش چشمانش را کمسو کرده است؛ ولی این جهان سیاهی است که باید فروخت. ماهی نیز مازیار را با تمام وجوه دوستداشتنیش، با همان وجوهی که میتوان در کنارش «Happiness Is a Warm Gun» را شنید – ترانهای که لنون در رثای یوکو اونو سرود – به کام مرگ میکشاند؛ چون این جهان سیاهی است که قهرمانانش را می بلعد.
اگر از این دریچه به فیلم اسماعیلی نگاه کنیم دیگر مسئله تاریخ چندان اهمیت پیدا نمیکند؛ چرا که برای او و نویسندهاش هم مهم نبوده. «ماهی سیاه کوچولو» را میتوان فیلمی جذاب و هیجانانگیزی دید که در همان قالب نوآر خود خطاکاری میکند. دیالوگهایش خامدستانهاند و تمایل کارگردان به شاعرانگی بسیار. شاعرانگی نیز در فیلمبرداری قابلستایش فیلمبردار و لوکیشن جذاب فیلم عیان است و از همان سو تجرک دوربین اندک است و گاهی اوقات ایستایی آن با هیجان موجود در داستان ناهمخوان. فیلم برخلاف آثار شعارزده علیه جریانهای ضدانقلاب با نگاهی انسانی ورود میکند و آنان را نیز انسان میپندارد، انسانی که خطا میکند و گاهی شک. فیلم جایی برای نشان دادن آدمهای پلید یا حتی فرشتههای سفید ندارد. حتی دخترک چادری که برای خلق نقاشی دیواری در پادگان حاضر است را واجد هامارتیا میداند. در نتیجه او کشته میشود، بدون آنکه مخاطب حس کند چه فاجعهای رخ داده است. او همه را انسان میپندارد.
فیلم در ترسیم فضا موفق است؛ اما در روایت از ریتم میافتد؛ با این حال در سکانسهای نهایی موفق ظاهر میشود. سکانس نهایی را با وجود تخطی از اصول روایی فیلم، به خوبی میبندد تا ماهی را در هیبت زنانهاش تصور کنیم. هیبتی که تنها کفشهای سفیدش را خواهیم دید. ماهی شاید در ادامه قربانیان دیگری بگیرد؛ همانطور که مأمور کمیته از او چیزی در دست نداشت، قصد محاکمهاش داشت و در مسیر نجاتش کشته شد.
«ماهی سیاه کوچولو» فیلم دیده نشدهای است. فیلمی که در توزیع، تبلیغ و اکران شکست خورد. فیلمی که شاید در کتابهای تاریخ سینمای آینده دربارهاش بنویسند، فیلم نوآر در ایران دیده نمیشود.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع