معجزهای که موجب خشک شدن دست یک آوازخوان شد
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۲ شهریور ۹۵ 5۰22
[ad_1]
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، در دوران ائمه (ع) بسیاری از مردم برای کسب منصبها یا تحکیم جایگاه به ظاهر والایشان دست به هر کاری میزدند، ابلیس آنقدر دنیا و متعلقاتش را در چشمان آن جاهلان، زیبا و جاودان نشان داده بود که دیگر آنان نور امامشان را متوجه نمیشدند و همین مسئله موجب شد تا به سرکردگی ابلیس به دشمنی با ائمه (ع) بپردازند که در دوران امام رضا و امام جواد (علیهماالسلام) مأمون از هر بهانه و فرصتی برای پایین آوردن مقام و منزلت اهلبیت (علیهمالسلام) استفاده میکردند، اما جاهل از اینکه خدا حب تمام ائمه (ع) در عالم جریان داده که با هیچ کاری ذرهای از آن کم نمیشود، آنان نمیدانستند که این امام عالم است که ماجرا را ولایت می کند و خودشان بازنده اول و آخر هستند.
در ادامه معجزهای از امام جواد (ع) در برابر شیطنتهای دشمنان بیان شده است:
محمد بن ریان میگوید: مأمون عباسی با حیلههای مختلف در صدد پایین آوردن مقام و منزلت امام جواد (ع) بود، امام به نتیجه دست نیافت. وقتی مأمون خواست دخترش را به عقد امام جواد (ع) در بیاورد، ۲۰۰ زن زیبا آماده کرد و به آنان جامهای جواهرنشان، بلورین و طلایی داد و گفت: هرگاه امام جواد (ع) خواست وارد مجلس شود و نزد بزرگان بنشیند، به سوی او رفته، در مقابلش رقصیده و پایکوبی و خودنمایی کنید.
وقتی امام جواد (ع) وارد مجلس شدند و نزد بزرگان نشستند، آن ۲۰۰ زن که نمیه عریان نیز بودند و در دستهایشان جامهای جواهرنشان، بلورین و طلایی پر از شراب داشتند، همانطور که مأمون به آنان گفته بود در مقابل امام جواد (ع) پایکوبی کردند، اما امام جواد (ع) به هبچ وجه به آنان نگاه نکرد و در آن زمان نقشۀ مأمون نقش بر آب شد.
در آن مجلس مردی آوازخوان به نام «مخارق» بود و غنا و آواز میخواند که ریش بسیار بلندی هم داشت و صاحب لحن و صوتی زیبا بود، وی نزد مأمون رفت و گفت: ای امیر! اگر میخواهی امام جواد (ع) را به دنیا متوجه کنی، من قادرم چنین کاری کنم، مأمون به او گفت: اگر توانستی چنین کاری کنی، به تو پاداش نفیسی خواهم داد که سالیان درازی محتاج کسی نباشی. آوازخوان وسائل طرب و موسیقی و … خورد را آورد و در کنار امام جواد (ع) نشست و مشغول خواندن و تار و پود زدن شد.
.
در آن وقت امام جواد (ع) به او فرمودند: ای صاحب ریش بلند خجالت بکش و تقوا داشته باش، در همان وقت وحشت سر تا پای آن آوازخوان را فراگرفت، به خود لرزید و در همانجا دست او خشک شد و قادر به حرکت آن نبود و آنقدر آنگونه ماند تا به درک واصل شد.
روزی قبل از اینکه آن آوازخوان از دنیا برود، مأمون او را نزد خویش خواست، مأمون به او گفت: چرا چنین و چنان شدی؟ او گفت: وقتی امام جواد (ع) به من نگاه کرد و حرف زد، از هیبت، بزرگی و منزلتشان وحشت سر تا پایم را فراگرفت و از شدت ترس و وحشت دستم خشک شد.
(کتاب مدینهالمعاجز، ج۴، ص۳۹۹)
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع