نگاهی به سینمای کوبریک| از ساخت هنری کلاسیک تا فیلمسازی برای ناسا و مرگ مشکوک
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۵ مرداد ۹۸ 2۰59
[ad_1]
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «استنلی کوبریک» بدون شک در میان تمام کارگردانان و سینماگران جهان غرب جایگاه ویژهای دارد. غرب کارگردانان صاحب سبک و نامی چون هیچکاک و فورد را دارد که هر کدام برای خود عالمی دارند، اما «کوبریک» در میان این جماعت عنوان کمالگرا را برای خود ساخته است.
فرم اپرایی کوبریک
کمالگرایی «کوبریک» از نظر هنری در بخشهای مختلف مانند تصویر، موسیقی، نور، معماری و صحنهپردازی بیبدیل است. وسواس او در تمام یادداشتها و مصاحبههایی که با وی و اطرافیان و منتقدان انجام شده است تصریح شده است. خود در جایی گفته است:
من هیچ گاه یک ژانر را دوبار تکرار نمیکنم زیرا آنقدر آن کار را کامل و دقیق انجام میدهم که نیازی به ساخت دوباره فیلمی در آن ژانر نمیبینم. او درست گفته است زیرا در عمر ۶۰ ساله فعالیت هنری خود فقط ۱۳ فیلم ساخت، ولی هر فیلم او در یک ژانر قرار دارد و انصافا باید گفت حق آن ژانر را در فیلم خود ادا کرده است. با وجود محدودیتهای ۵۰ سال قبل او یکی از شاهکارهای خود یعنی اسپارتاکوس و ۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی را ساخت.
او غالبا در فیلمهایش از سمفونیها و اپراهای معتبر کلاسیک استفاده میکرد و همزمانی این آوا با تصاویری مملو از رنگها با تلورانسهای از پیش تعیین شده و دکورهای تحسینبرانگیز در فضاهای گوناگون مانند جنگ («اسپارتاکوس»، «راهها افتخار»، «غلاف تمام فلزی»، «بری لیندون»)، عالم کهکشانها(«۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی»)، عمارتی بزرگ و مجلل («درخشش»، «چشمان بازبسته») و… انسان را حیرتزده میکند و نبوغ او را به رخ میکشد. به واقع «کوبریک» هیچوقت دنبال فیلمسازی به معنای مصطلح نبوده است، بلکه او بیشتر در پی ترسیم یک عالم هنری فاخر و طراز اول است که در نقاشیهای «داوینچی»، معماریهای «پریکلس»، مجسمهسازیها «میکلآنژ» اپراها و سمفونیهای «موتزارت» و «بتهوون» و در یک کلام هنر کلاسیک غرب حس میشود. فیلمهای او از این حیث مانند یک اپرا است. اپرای وحشت، اپرای کمدی، اپرای حماسه و یا اپرای رازآلود یک زندگی.
شاید توجه او به رمانها و زندگینامهها و اقتباسات ادبی شاهد دیگری بر این مدعا باشد که او در تلاش است تا هنر و ادبیات را در یک پیکره واحد هنری به صورت منظم جمع کند. او تقریبا تمام آثار سینمایی خود را از اقتباس ادبی ساخته است و همین مایه قدرت بیشتر فیلمهایش شده است. ماسالهای که اکثر سینماگران بزرگ دیگر نیز از آن بهرهمندند مانند هیچکاک که عموم آثار سینمایی خود را نیز از اقتباس ادبی ساخته است.
«کوبریک» در نوجوانی با عکاسی آشنا بود و عکسهای زیادی برای مجلات هنری و عکاسی آمریکا چاپ میکرد. در همان سنین با موسیقی به خوبی آشنا بود و دراما میزد. در فاصله میان فیلمهایش تعداد زیادی کتاب میخواند و قوت لازم برای تبدیل شدن به یک هنرمند فیلمساز نابغه را در خود ایجاد میکرد.
کوبریک در فیلم «بری لیندون» بدون استفاده از هیچ نورپردازی فقط با ده شمع یک سکانس را فیلمبرداری کرد.
بنظر نگارنده علت اهمیت «کوبریک» از نظر تمدنشناسی ناظر به این نکته است که وی عصاره و نقطه اوج همانچیزی است که غرب در ساحت هنر سینما در پی آن است. او در فیلم «بری لیندون» بدون استفاده از هیچ نورپردازی فقط با ده شمع یک سکانس را فیلمبرداری کرد. برخی از رسانهها و مستندات غربی میگویند که او با کمک دوربین فوق مگاپیکسل ناسا این سکانس را فیلمبرداری کرد و به همین دلیل توانست بدون نورپردازی به دلیل قدرت دوربین این سکانس را با شمع ضبط کند. یا «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» منجر به گسترش سینمای علمیخیالی شد و راه را برای سری فیلمهای «جنگهای ستارهای» باز کرد. به اعتراف مسعود فراستی «غلاف تمام فلزی» او بهترین فیلم ضدجنگ آمریکا است. او حقیقتا در فرم آثارش صاحب سبک بود. او در تار و پود آثار سنگینی که بافته خود را متعین کرده است و در تمام آنان امضایش مشهود است.
محتوای انتقادی کوبریک
نگاه رئالیستی او در خلق کاراکترها همراه با رازآلودگی آنان بسیار جذاب است. بیننده همواره در تلاش کشف راز پنهان در بطن داستان است. او فقط نمیخواهد آخر داستان را بفهمد بلکه بیشتر در تلاش است تا حقیقتی که او را تا دقایق آخر یک فیلم طولانی کشانده است بفهمد.
داستانهای وی اگرچه روایت خطی و نه موازی و چندپاره را دارد، (که باز ما را به یاد شیوه داستاننویسی کلاسیک میاندازد) با تعلیقها و فراز و فرودهایش بیننده را تا آخر خط نگه میدارد. موضوعات فیلمهای وی غیر از «دکتر استرنجلاو» و «غلاف تمام فلزی» دیگر به سیاست نزدیک نبود و بیشتر به فضای درام و روانشناسانه نزدیک بود. ترکیب و همخوانی محتوا و فرم او هم تم و فضای مورد نظر را ایجاد میکند و هم صورت و پیکره را فاخرانه به رخ میکشد.
او اومانیست به روایت داروینیسم بود و در خلق هنری آثارش کاملا خصوصا در ۲۰۰۱ ادیسه فضایی و پرتغال کوکی این جنبه حفظ شده است. جالب اینجاست که وی ابدا معتقد به هنر برای هنر نیز نبود و غالبا به دنبال نقد نظام سرمایه داری و سیاستهای قدرت طلبان و زراندوزان عالم بود.دغدغه اصلی وی همین موضوع بود. در «پرتغال کوکی» انسانی که توسط دستگاه قانون مجبور به اصلاح اخلاقی خود میشود در نهایت باز به همان برهوت بدون اخلاق خود برمیگردد. جانمایه و ذات همین بشر در «چشمان باز بسته» از شکسته شدن حریم زناشوییاش توسط همسرش مطلع میشود و بعد از آنکه خود قصد دارد تا دل به دریا بزند بار دیگر به همان مسیر سابق بر میگردد.
نگاه او به انسان معاصر به همین مسیر ادامه داده است. در «غلاف تمام فلزی» نیز سربازی که مجبور به اطاعات از قوانین بود دیگر نمیتواند شرایط را تحمل کند و خود و مافوق را سربهنیست میکند. کاراکتر «اسپارتاکوس» نیز دقیقا همین موضوع را برای ما بازخوانی میکند. ارزش آزادی و فرار از حصر و بند. البته «کوبریک» یک آنارشیست و ضد قانون نبود. او حتی در فیلم «چشمان بازبسته» دکتر را به خانواده با چشمان گریان برمیگرداند و در نهایت زندگی آنان اگرچه با خیانت همراه بوده است ولی از نو شکل میگیرد. او علیه نظم ابزاری و عقلانیت بروکراتیک موجود در جهان معاصر حمله میکند. و دقیقا همینجاست که باید جواب این سوال را فهمید که چرا «کوبریک» با تمام اینکه در اوج هنر بود هیچوقت موفق به کسب جوایز اسکار نشد.
«کوبریک» از سویی همانچیزی بود که جامعه هنری غرب به عنوان بخش بسیار مهمی از ساحت کلان غرب میخواست اما از سوی دیگر او بعلت نگاه سیاسی خود که علیه نظام سرمایهداری و عقلایت ابزاری و بروکراتیک داشت سیاستگذاران هنر غربی را از خود دور و ناراحت کرد. اما این هیچوقت برای او مهم نبود زیرا وی بزرگتر از این سخنان بود و نیمه دوم و مهم عمر هنری خود را در یک شهر سرسبز در بریتانیا گذراند و هیچوقت به هالیوود برنگشت. اما در عین حال و با تمام این اوصاف به نظر میرسد رد پای او در ساخت سکانسی دروغین برای ورود انسان به کره ماه وجود دارد.
درباره او مستندی ساخته شد به نام «اتاق ۲۳۷» که در آن سازنده نشانههایی از کوبریک را کشف میکند که در فیلم «درخشش» قصد داشته است تا به صورت نمادین و رمزی بگوید که هیچ وقت فضانوردی از آمریکا به کره ماه سفر نکرده است (نظریه ی جعلی بودن فرود بر ماه Moon landing conspiracy theories) بلکه کوبریک با همکاری ناسا که در فیلم «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» به تمام معنا قدرت این دستگاه علمی و سیاسی آمریکا را ستایش کرده است، این صحنه را بازسازی کرده و تمام آن سکانس تاریخی یک دروغ بزرگ است.
منشأ نظریهٔ جعلی بودن فرود بر روی ماه در کتاب ویلیام چارلز کایسینگ نویسنده آمریکایی مطرح شدهاست. این نویسنده در کتاب خود با عنوانما هرگز به ماه نرفتیم که در سال ۱۹۷۶ منتشر کرد این تئوری را ارائه کرد. همچنین اندرو چاکین در کتابی با عنوان یک بشر روی ماه که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد بر این باور است که در زمان مأموریت آپولو ۸ در دسامبر ۱۹۶۸ نیز این انگارههای جعلی بودن این مأموریت عنوان شد.
مساله مهم دیگری که درباره کوبریک گفته میشود ماجرای مرگ او است. برخی از تحلیلگران و نویسندهها معتقدند که کوبریک بعد از ساخت فیلم جنجالی «چشمان کاملا بسته» که به نمایش برنامهها و آئینهای مخفیانه لژهای ماسونی پرداخته است عملا راه مرگ خود را باز کرده است. در حقیقت مدعیان این فرضیه میگویند که ماسونها او را به صورت مشکوک در انگلیس به قتل رساندهاند.
در نهایت کوبریک مورد توجه اکثر سینماگران قدیم و جدید سینما است و شاید اگر بود فیلمنامه پروژه بسیار بزرگ بعدی خود یعنی «ناپلئون» را میساخت؛ فیلمی دیگر درباره تاریخ و تکامل آن طبق نظر داروین.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع