یخی از جنس کاغذ
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۶ شهریور ۹۵ 4۰14
[ad_1]
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» – محمدفواد وکیلی
ساعت حوالی ساعت ۹ شب است که عطای دیدن نمایش بزرگ لهستانیها در محوطه تئاتر شهر را به لقایش بخشیدم و به سمت سالن اصلی تئاتر شهر حرکت کردم تا نمایش «نویسنده» کاری از جو استروگرومن از کشور هلند را به تماشا بنشینم. جمعیت لحظه به لحظه پشت درهای سالن اضافه می شدند. پیر و جوان و کودک همه در کنار هم لول می خوردند و منتظر بودند نمایش آغاز شود. این وسط دیدن چند نوجوان که در قالب گروهی دوستانه آمده بودند بسی جالبتر بود. کسانی که معمولاً در آن ساعت از شبانهروز بدون حضور خانوادههایشان در سالنهای تئاتر دیده نمیشوند، جشنوارهای یافتهاند که گویی در آن صاحبخانهاند. اما این نمایش یک میهمان ویژه داشت و آن هم لوریس چکناواریان بود. میهمانی که با همه شهرت هنریش برای چشمان تماشاچیانی که منتظر آغاز نمایش بودند بیگانه بود. در این زمانه که عدهای با دیدن یک خواننده رپ زیرزمینی چنان به وجد میآیند که میخواهند تمامی حجم تلفن همراهشان را به سلفیهای از او اختصاص دهند، کسی نمیدانست این پیرمرد نجیب آرام کیست و هیچ کس در آن غوغا و بلبشو،حتی برای سلام و علیکی معمولی به سمت او نرفت.
برخلاف انتظاری که از وقتشناسی مردم فرنگ داریم نمایش با یک ربع تأخیر آغاز شد. یک میز تحریر با کلی کتاب در اطرافش و یک چراغ مطالعه با زنی نشسته بر پشت آن خلاصه دکور رهاورد هلندیهاست. زن کتابی را ورق میزند. در پس او دیوار و پستی بلندیهایی بود یخی از جنس کاغذ که حس سرما و انجماد را تداعی میبخشد. نمایش همگام با دیدگاه عمومی از مردم سرزمینهای شمال اروپا پیش میرفت. دکوری به شکل یخچالهای طبیعی و بازیگری با پوستی که از سفیدی به سرخی میزند. همگی ذهن را به سمت داستانی از کشورهای اسکاندیناوی سوق میداد. با اینکه نمایش از سرزمین پطرس است؛ ولی بازیگرش تکلم به انگلیسی و آلمانی را برگزیده است.بازیگران مقابل این زن ،از پس یخچالها بیرون میآیند. اینان نویسندگانی بودند که زن بدانان جان میبخشد. سه نویسنده در ابعاد کوچک، متوسط و بسی بسیار بزرگ. هرکدامشان کمکم از پس کاغذهایی که دیگر به شکل یخ درآمده بودند، بیرون میآیند. میخواهند از رنجی که می برند خود را خلاص کنند. نور، موسیقی و حرکت بازیگر همگی صحنهای همگون آفریده بودند تا بیننده بتواند از درون عروسکها شخصیتی کشف کند که قصد نویسنده بر آن است. دیالوگهای دو عروسک از دهان خود با تغییر در صدای خلق میشود که بازیگر به شکل باورپذیری بیانش میکند و البته آن عروسک عظیم، عروسک گردان و صدا سازش را بر گرده شخص دیگری نهادهاند.
نمایش ریتمی موزون و مناسب داشت به گونهای که تماشاچی علیرغم تفاوتهای زبانی و گاهی عقب افتادن در خواندن ترجمهها نقش بسته بر نمایشگر فراز سن، احساس خستگی بر او مستولی نمیشود. لحظه لحظه به دنبال اتفاقات تازه بود. این موضوع همچنین باعث شده بود ارتباط تماشاچیان حتی زمانی که معنی بعضی جملات به عمد یا غیر عمد ترجمه نشده بود با نمایش گسسته نشود.
نورپردازی و افکتهای صدایی خوب در کنار بازی فوقالعاده بازیگر باعث شده است احساساتی که منشا بیرونی دارند همچون ترس و یا شادی به صورت جذابی منتقل شود. حرکات نرم و کنشهای بسیار حساب شده عروسکها باعث شده بود تماشاچیان فراموش کنند این بازیگر اصلی است که یکه و تنها بر سن تئاتر شهر دو نویسنده عروسکی را عروسکگردانی میکند و حتی بازی عروسکها گاهی بازی بازیگر را تحت تاثیر قرار میداد. عروسکها همگی به شکل جالبی واقعی و باورپذیر طراحی شده بودند، به خصوص صورت در عروسک عظیم با آن میمیکهای گاه و بیگاهش تحسین برانگیز بود.
داستان این نمایش که حتی در آن هم سرما حس میشود روایت سه نویسنده همعصر است که اکنون از دنیا رفتهاند و هر کدامشان در گفتگو با زنی که خواننده کتابهایشان بوده، قصد دارند توجیهگر آثاری از خود باشند. در آنها گاهی افرادی چون آدولف هیتلر را ستودهاند. این سه نویسنده شاید هر کدام بخشی از وجود یک نویسنده هستند که گاهی با یکدیگر دچار چالش میشوند. در انتهای داستان، نویسندهها که در یک قالب درآمدهاند «برای کمی از کارهایی که کردهاند از خیلی از آدمها» عذرخواهی می کنند. گروه هلندی احتمالاً خاطرات خوبی از ایران را به سوغات خواهند برد؛ چرا که در پایان نمایش تشویق طولانی مدت تماشاچیان باعث شد عوامل نمایش دوبار برای احترام گذاشتن روی سن آیند تا شب خاطرهانگیزی برای هر دو رقم خورد.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع