روایت سردار سوریه از شهدایی که قواره دنیا را به هم ریختند
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۰ شهریور ۹۵ 0۰24
[ad_1]
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گویی همین چند روز پیش بود که جمعیت کثیری از پیشکسوتان هشت سال دفاع مقدس پای سخنان فرماندهای مینشستند که با مرور حماسههای جنگ تحمیلی، وظایف امروز رزمندگان و جانبازان این دوران را گوشزد میکرد. فرماندهای که نه تنها در قامت یک فرمانده عملیاتی جنگ تا آخرین روزهای خدمتش خوش درخشید بلکه تا توانست در ساختار نگاه فرهنگی به ترویج ارزشهای مقاومت نیز تلاش کرد. سرداری که فقط فرمانده دهه شصتی جنگ تحمیلی نبود بلکه در خط مقاومت اسلامی در سوریه و عراق به عنوان یک مستشار زبده نظامی خوش درخشید و با تلاشش ثابت کرد، جهاد، زمان و مکان خاصی را برنمیتابد و مرد جنگ آن کسی است که در هر زمان که نیاز به حضورش حس میشود، در میدان حضور داشته باشد.
سردار احمد غلامی از فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) و از موسسان این لشکر طبق اعلام مسئولان لشکر ۱۰ سید الشهدا توسط تروریستهای تکفیری در حلب سوریه صدمه دید و به کما رفت. احمد غلامی از فعالان مبارزه با اشرار قبل از دوران دفاع مقدس در کردستان و غرب کشور بود. وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد در عملیاتهای مختلف حضور فعال داشت و از فرماندهان حاضر در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس بود. بعد از آن به همراه شهید علیرضا موحد دانش و شهید کاظم رستگار به تاسیس لشکر ۱۰ سید الشهدا(ع) همت گمارد و در این لشکر جانشین حاج کاظم رستگار فرمانده این لشکر بود. تا زمانیکه او به شهادت رسید در این سمت فعالیت میکرد و بعد از آن تیپ ۱۱۰ خاتم الانبیا را راه اندازی کرد و فرمانده این تیپ شد.
بعد از اتمام ۸ سال دفاع مقدس نیز یکی از معاونین عملیات نیروی زمینی سپاه پاسداران شد و تا زمان بازنشستگی در همین سمت ماند. او حتی بعد از دوران بازنشستگی نیز در زمینه مقاومت و نشر ارزشهای دفاع مقدس میکوشید. عضو هیأت امنای مجمع رزمندگان لشکر ۱۰ سید الشهدا(ع) شد و در این مجمع فعال بود. وقتی بحث تجاوز تکفیریها به کشورهای اسلامی و مردم مظلوم عراق و سوریه پیش آمد، به دلیل تجربه فراوانی که در امور رزم و فنون نظامی داشت به عنوان مستشار نظامی به سوریه و عراق رفت و مسئولیت آموزش بخشی از نیروهای مقاومت را بر عهده گرفت.
روایت او از مقاومت رزمندگان در دوارن جنگ تحمیلی با دستهای خالی و حداقل امکانات و وظایفی که امروز در قبال زنده نگه داشتن یاد این شهیدان داریم چندی پیش در همایش فرماندهان و مسئولین ادوار لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) عنوان شد. بازخوانی سخنان این سردار شهید در ادامه میآید:
همتی نیاز است تا وقایع مبهم جنگ روشن شود/بخش عمده ۸ سال دفاع مقدس، بخش مردمیاش بود
همتی نیاز است تا یکسری وقایع روشننشده و مبهم جنگ روشن شود. آنان که در صحنه بودند برای ثبت وقایع حضور نداشتند اما الان زمان مناسبی است که فرصت را برای نوشتن غنمیت شمرد و از این طریق تاریخ شفاهی جنگ را تدوین را کرد تا بشود برای ماندگار شدن در تاریخ و ریشه یافتن آن در جامعه جوان امروز قدمی برداشته شود. بخش عمده جنگ بخش مردمیاش بود. یعنی فقط ارتش یا ارگانهای نظامی نبودند که در جنگ سهیم بودند اینها بخش اولیهاش بودند تا وقتی که مردم حضور یافتند و بسیج شکل گرفت و سپاه قوام پیدا کرد رفتند. آن وقت سراغ عراق رفتند و شروع کردند نقاط تصرف شده را از اشغال خارج کردند. از عملیات حصر آبادان عظمتش شروع شد و ادمه پیدا کرد.
وقتی نیروی مردمی رسید اولین کاری که کردند این بود که خط تشکیل دادند و آتشی بر علیه نیروهای متجاوز بود. این خواب دشمن را آشفته کرد و دشمن هم دست پاچه عقب کشید برای مرتب سازی خط خود پشت جاده اهواز خرمشهر رفتند. این جا پای بزرگی برای نیروهای مردمی شد. مردم با پوست و گوشت خود حضور را ثابت کرد و چون جوان بودند و جسارت زیادی داشتند از موقعیت استفاده کردند و سراغ عملیاتهای بزرگی مثل حصر آبادان رفتند. بعد از آن جسارتها، اتکا به نفسها بیشتر شد. در همین زمان بود که عملیاتهای بزرگی مثل طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و … انجام شد. بعد دیگر عراق به داخل خاک خودش رفت. و بعد هم توطئه جهانی شروع شد تا توجه مردم به بیروت و لبنان و … کشیده شود حتی خود ما هم برای کمک به مردم مسلمان لبنان وارد عمل شدیم.
حلاوت دفاع مقدس باید در قالب تاریخ شفاهی جنگ ماندگار شود/اگر دفاع مقدس نبود؛ آشوبها و انفجارهای داخلی هنوز ادامه داشت
شیرینی و حلاوت جنگ باید به آثار ماندگاری تبدیل شود که امروز بدان تاریخ شفاهی جنگ میگوییم چون جنگ مردمی بوده به طرق مختلفی این جنگ میتواند بیان شود اما باید دقیق، منظم و آموزنده مطرح شود. جنگ به نحوی بود که اگر کسی یک بار به جبهه میآمد آنچنان جذب میشد که جاذبههای دیگر برایش بیرنگ میشد جاذبه جبهه همه را ماندگار میکرد. بسیجیهایی بودند که به خاطر حضور بسیار کارکشته شدند و تجربههای بسیاری یافتند. بسیاری به شهادت رسیدند اما باقی ماندهها باید آن تاریخ را ثبت کنند. اگر طی این هشت سال این اتفاق نمیافتاد آشوبها و انفجارهای داخلی مانند عراق هنوز در جریان بود. نمونهاش عراق را ببینید چند سال از آزادسازیاش میگذرد و الان چه وضعیتی دارد؟ ما آنجا قدرت پیدا کردیم و به دهان دشمنی زدیم که دنیا پشتش ایستاده بودند. ما چیزی نداشتیم و دستمان خالی بود گاهی با التماس چند خمپاره میگرفتیم. آنها باور نمیکردند اینگونه جنگ را ادامه دهیم.
ما قوارهای به نام یک جنگ و دفاع هشت ساله ایجاد کردیم که دنیا را به حیرت واداشت. شجاعت و اتکا به نفس و ایمان مهمترین بخش این قضیه است. یک ایمان واقعی و خالص نه این ایمانهای کاذب. رزمندگان آن موقع اعتقادات پاکی داشتند چیزی که جبهه را به دانشگاه تبدیل کرد همین ایمان بود. و اینها باید به تاریخ و مسائل اجتماعی و باورها تبدیل شود و به جامعه تزریق شود. این وظیفه ما است. آنها که شهید شدند رسالتشان تمام شد اما ما باید آن راه نیمه تمام را به پایان برسانیم.
شهدایی که قواره دنیا را به هم ریختند/باید حقیقت ِ کسانی که جمهوری اسلامی را بیمه کردند به دقت و درستی بیان شود
شهید کیان پور نیروی شناسایی ما بود قرارگاه کربلا او را از ما قرض گرفت تا برای شناسایی برود. شهدایی مثل او قواره دنیا را به هم ریختند. کسی مثل او بدون اسلحه از خطی که نمیشد عبور میکرد و از کمینهای دشمن گذشت. یا برای عملیات فاو شناسایی اولیه توسط او انجام گرفت وقتی هم روال کارش را توضیح میداد هیچوقت نمیگفت این کار را انجام دادم میگفت این کار را کردند.
من سه سال با شهید کیان پور زندگی میکردم کارهایش را میدیدم. کلید مشکلات کارهای اطلاعات قرارگاه شده بود. چنین افرادی وقتی درموردشان قرار باشد حرف زده شود باید توسط کسی روایت شوند که او را بشناسند. گاهی کتابی از شهیدی مینویسند که اصلا به او نزدیک نیست و با واقعیت فاصله بسیار دارد. باید حقیقت را گفت حقیقت ِ کسانی که جمهوری اسلامی را بیمه کردند به دقت و درستی بیان شود.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع