زندگی خودنوشت آیت الله ربانی شیرازی
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۶ اسفند ۹۵ 4۰27
[ad_1]
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، روزهایی که برما می گذرد، تداعیگر سالروز رحلت شهادت گونه یار دیرین و نامدار نهضت و انقلاب اسلامی، عالم مجاهد،مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی است. از این روی و در نکوداشت یاد و خاطرهاش، شمهای از زندگینامه سیاسی و خود نوشت آن بزرگوار را به شما تقدیم می داریم. امید آنکه مقبول افتد.
بنده فعالیت سیاسی را قبل از شهریور ۲۰ شروع نمودم. در دوران ملی شدن صنعت نفت، از طرفداران آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بودم و در این راه تبلیغات مینمودم. بعد از اختلاف بین این دو نفر، با دکتر مصدق مخالف شدم، البته نه به طوری که علنا با او مخالفت کنم. بلکه قلبا مخالف بودم و میدانستم که مصدق شکست میخورد، لذا روزی که مصدق رفراندوم نمود، من در بشنوه در باغ سرکشیک زاده به حسین آقای توفیق گفتم و او را وادار کردم که در دفترش یادداشت کند که: از این به بعد، اگر روزی دکتر مصدق از مردم استمداد جوید، مردم به او پاسخ مثبت نخواهند داد و در آن ایام خیلی ناراحت و آزرده خاطر گشتم که مبارزات مردم ایران به واسطه ی خودخواهی ها، با شکست مواجه خواهد شد.
و اما در مبارزات ۱۵ خرداد، مبارزه رسمی من از بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی شروع شد، چون خبر داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامی خود را با فوت ایشان شروع میکند.
لذا پس از فوت ایشان مدرسین را دعوت نمودم در منزل آقای حرم پناهی و چند جای دیگر و پیشنهاد انتخاب مرجع واحد را نمودم و در مقام نظرخواهی، پیشنهاد مرجعیت آقای خمینی را نمودم.این سخن در آن جلسه، به ذائقه خیلیها خوش نیامد و قبول ننمودند.
بعد در کلیه مبارزات شرکت داشتم و بیشترین اعلامیههایی که به اسم حوزه علمیه قم منتشر گشته است و چندین اعلامیه و تلگراف که به امضای مدرسین است، متن آن از اینجانب است. نامه ای که از زندان به امضای این جانب و آقای منتظری است و همچنین نامه دیگری که این دو امضا را دارد، متنش از من است.
اعلامیه علیه سرمایه گذاران خارجی -که به چند زبان منتشر شد- از من است و اولین اعلامیه ای که منتشر نمودم. اعلامیهای است که در موقع اصلاحات ارضی منتشر کردم و ۴۰ مورد را برای اصلاح بیان نمودم . اگر کسی سبک شناس باشد، میتواند با توجه به اعلامیه های ممضای من، بقیه اعلامیه را بفهمد.
بعد از چند ماه از گذشت واقعه ی ۱۵ خرداد، به واسطه منبرهایی که در قم رفتم، ممنوع المنبر شدم و تا آخر انقلاب این ممنوعیت بود ولی اعتنا نمینمودم و در موارد لازم سخنرانی مینمودم.
ظاهرا یازده مرتبه زندان و یک مرتبه تبعید شده ام و آخرین زندان در ماه محرم قبل از انقلاب است که بعد از سخنرانی در روز عاشورا در شیراز، پس از راهپیمایی وسیع دراین شهر، به تهران منتقل شدم و تا دو روز قبل از کابینه بختیار زندانی بودم. تبعید به کاشمر، فیروزآباد، سردشت و جیرفت نیز درکارنامه من است.
قبل از انقلاب، آنها که در مبارزه بودند میدانستند که تداوم مبارزه، عمدهاش به واسطه من بود و اگر من کنار می رفتم وضع خیلی تغییر پیدا میکرد و خیلی از سرشناسان کنار میرفتند. من با به وجود آوردن جمعیتی مخفی که آقایان: منتظری، مشکینی، قدوسی، محمد خامنهای، علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی، امینی نجف آبادی، مصباح، حائری طهرانی در آن شرکت داشتند، مبارزات را شکل می دادم و جلسات مدرسین را ترتیب می دادم.
به واسطه این جلسه بود که نوعا مدرسین مجبور میشدند شرکت مختصری در مبارزات داشته باشند و اعلامیه ها را امضا کنند و با رفتن به زندان، مبارزات را داغ مینمودم و از داخل زندان راهنماییهایی می نمودم. هر از مدتی، به مناسبتی اعلامیهای صادر میکردم و جریان تازهای به وجود میآوردم.
از قم، شهرستانها را به وسیلهای، رهبری مینمودم. در دورهای، تا مدتی قسمتی از برنامه رادیوی عراق را با ارسال اعلامیه و اخبار اداره میکردم و تا مدتی با دوستان خارج تماس داشتم.
طومارهای زیادی که مینوشتم و به وسیله دوستان پر از امضا می شد و به رئیس جمهور امریکا و سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر و دانشگاه هاروارد می فرستادم، زیاد مؤثر بود. در موقع اقامت موقت در مشهد جلسه ی دعای بالاسر را فراهم کردم.
به هرحال،تا مدتی از آقایان مراجع مأیوس نگشتم و آنها را وارد به اقداماتی میکردم مخصوصا با مسافرت به مشهد چند اعلامیه از آقای میلانی گرفتم.
در برنامه ورود امام به تهران فعال بودم و پس از ورود، چند نفر مأمور اداره امور منزل آقا شدیم که دیگر به واسطه کارهای دیگر، موفق نشدند و من منزل را اداره می کردم و درآن جا تحویل اسلحه و اموال و سایر کارها را ترتیب می دادم و کارهای دیگر را به کمک دوستان انجام می دادم.
قبل از تشریف آوردن آقا، شبها با چند نفر از افسران در کارها مشورت میکردم و راهنماییهایی مینمودم و یک مرتبه آنها را نزد شریعتمداری فرستادم که موضعش را تصحیح نماید.
موقع رفتن آقا به قم، اموال جمع شده را -که به مبلغ کلانی بود- تحویل نماینده دولت آقای افجهای دادم و به اتفاق آقا به قم آمدم و چند روز در برنامههای مدرسه فیضیه شرکت مینمودم.
بعدا به اتفاق عدهای، به دستور آقا به شیراز رفتم. البته ایشان فرمودند:« که یک هفته به شیراز بروید و اختلاف بین روحانیون را حل کنید و برگردید و به شورای انقلاب باید بروید» ولی چون میدانستم در شورای انقلاب، در افکار منفرد و یا در اقلیت واقع میشوم، از شیراز برنگشتم و به رفع مشکلات در شیراز پرداختم.از نتایج مقیم بودنم در شیراز، به وجود نیامدن جنگ بین دولت و عشایر بود که ضد انقلاب دائما تحریک می نمود و دوستان ناآگاه هم تأیید می کردند.
در [این] بین به قم آمدم و اهالی ارومیه از آقا خواستند که به ارومیه مسافرت کنم، لذا با هیأتی از نمایندگان وزارت کشور و جنگ و ژاندارمری، به آذربایجان غربی و قسمتی از کردستان مسافرت نمودم و از ارومیه تا مرز بازرگان، در بین استقبال های بی نظیر مسافرت نمودم و سخنرانی کردم و از کردستان هم تا سردشت و مریوان مسافرت کردم و مردم را به انقلاب دعوت نمودم. در مهاباد در مجلس سخنرانی، قاسملو را مفتضح نمودم و مجال صحبت به او ندادم و بعدآن را از رادیو و تلویزیون به صورت زنده سخنرانی کردم و پخش شد و غارت پادگان را محکوم نمودم.خلاصه زمینه کاملا آماده کردیم که همه ی مناطق بدون خونریزی گرفته شود.
در این بین با انتخاب مردم شیراز در مجلس خبرگان و بعد به دستور امام در شورای نگهبان شرکت نمودم و در مجلس خبرگان با همکاری آقایان: بهشتی، مشکینی، جوادی آملی، آیت، فارسی و دستغیب، در کمیسیون ۱ اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودم.
در مجلس خبرگان به اتفاق دوستان پافشاری شد که پیش نویس از دستور بیرون رود و به جای آن خود ما قانون جدیدی بنویسیم. و این اولین ضربه بر غرب گرایان بود.در مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه، معنای صحیح شورا، برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر پافشاری نمودم.
برادران نوعا ولایت فقیه [را] به مانند آقای بنی صدر، به معنی نظارت میگرفتند و من بودم که در کمیسیون مکرر در این زمینه سخنرانی کردم و پافشاری نمودم. آنچه در مجلس خبرگان نظر دادهام قسمتی در صورت جلسات آمده است و قسمتی در نوارهای کمیسیون خصوصی موجود است.درآن دوره،بارها با امام ملاقات کرده ام و در اطراف مسائل روز و مسائل استان صحبت نمودم.
یک مسافرت به امارات خلیج و دمشق هم نمودم و در آنجا با سخنرانی ها موضع انقلابی ایران و معنای انقلاب اسلامی و معنی صدور انقلاب را بیان داشتم. با چند نفر از رؤسای آنها ملاقات کردم. بارها حضوری و یا به وسیله تلفن و یا نامه نظرات خود را درباره امور جاری به مسئولان امور رسانیدهام.
قسمتی از آنها در دفتر شیراز و یا شورای نگهبان حاضر است. در ایام جنگ از مناطق جنگ زده و شهرهای آبادان، اهواز و حمیدیه و نزدیکی سوسنگرد و دزفول بازدید کردم و در نزدیکی سوسنگرد در یکی از سنگرها مورد هجوم واقع شدیم و در چند متری ما چند خمپاره اصابت نمود.کمک رسانی های ما به مناطق جنگ زده خیلی زیاد بود از جهاد سازندگی و بنیاد امداد و بنیاد مستضعفان بیش از دویست تریلی و کامیون جنس و چند ملیون تومان پول کمک گردید. بنیاد امام که تحت نظر من است به وضع جنگ زدگان مقیم شیراز به طور وسیع رسیدگی نمود.
گروه فرقان دو مرتبه به شیراز آمدند و دستگیر شدند و ظاهرا برای ترور من آمده بودند تا در شب ۹ فروردین ۶۰ پس از مراجعت از جهاد سازندگی در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب مورد حمله واقع شدم. به مجرد آنکه در گردن احساس سوختگی کردم متوجه توطئه شدم خودم را به کف ماشین انداختم راننده از فریاد من متوجه پیش آمدی گردید از ماشین پایین آمد یک نفر به نام محبی که همراهم [بود] تیری شلیک کرد کسانی که قصد ترور داشتند به فکر اینکه به مقصود رسیده اند با موتور فراری شدند به هر حال به راننده گفتم فورا مرا به منزل برسان و آنها را تعقیب نکن. به منزل رسیدم و از منزل به شهربانی و سپاه و بیمارستان تلفن نمودند. آمبولانس فورا آمد و مرا به داخل آمبولانس در حالتی که خون از گردن می ریخت و لباس ها آلوده شده بود به بیمارستان بردند ولی بحمدالله با اینکه تیر در حساس ترین محل بدن خورده بود ولی صدمات به کم ترین حد بود و پس از چند روز بستری شدن به منزل منتقل گشتم.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع