قاضی که حکم اعدام شیخ فضلالله را داد
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۱۲ مرداد ۹۷ 2۰15
[ad_1]
خبرگزاری فارس ـ تاریخ: ابراهیم قزلباش معروف به شیخ ابراهیم زنجانی. روحانی، از فعالین سیاسی دوران انقلاب مشروطه و عضو بلندپایه «جامع آدمیت» و «لژ بیداری ایران»، نماینده مجلس شورای ملی، از بنیانگذاران سازمان اوقاف، نویسنده و مترجم.
زنجانی در ۱۰ ذیحجه ۱۲۷۲ ق. در روستای سُرخِهْدیزَج سلطانیه، از توابع زنجان، به دنیا آمد. (مذاکرات مجلس) پدر زنجانی را «شیخ هادی خمسهای» خواندهاند. (بامداد/۱، ۱۵؛ آدمیت، ۲۳۹) هادی، پدر زنجانی، «دهقان» بود نه «شیخ» و مادرش از تبار سران برانغار اِستاجلو، از ایلات قزلباش، که در طارم سکنی گزیدند. زنجانی که به مادر بسیار دلبسته بود بعدها نام خانوادگی «قزلباش» را برگزید. خاندان زنجانی از خردهمالکان محل بودند و در روستای خود «ریاست و ثروتی» داشتند.
در هشت سالگی به مکتب رفت و قرآن و خواندن و نوشتن فارسی و عربی آموخت. شانزده ساله بود که قحطی بزرگ ۱۲۸۸ شهرها و روستاهای ایران را به نابودی کشید. خانواده زنجانی در جریان قحطی تمامی ثروت خود را از دست داد. پدر به دلیل صدمات وارده درگذشت و مادر سرپرستی دوازده فرزند را به دست گرفت. زنجانی «ضعیفالبنیه» که توان کار سنگین نداشت در روستای ونونان و سپس بوجی، از توابع طارم سفلی، به مکتبداری پرداخت.
از اوائل ۱۲۹۲ در مدرسهای در روستای بزرگ و معتبر هیدج نزد آخوند ملا علی، بانی و رئیس مدرسه، و ملا قربانعلی هیدجی به تحصیل پرداخت. به دلیل هوش و حافظه و ریاضت مورد توجه اساتید قرار گرفت. در ۱۲۹۴ به شهر زنجان رفت، در زمره نزدیکان آقا عبدالصمد دیزجی جای گرفت و در ۱۲۹۶ با سکینه، دختر حاجی محمدحسین، ازدواج کرد.
خاطره شیرین زندگی مشترک هیجده ساله با این زن تا اواخر عمر در نوشتههای زنجانی منعکس است. در ۱۲۹۶ عازم نجف شد و تا محرم ۱۳۰۵ در عتبات بود. در درس خارج آقا شیخ محمد لاهیجی، آخوند ملا محمد ایروانی، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، حاج میرزا حبیبالله رشتی، حاج میرزا حسین خلیلی و شیخ هادی طهرانی حضور داشت.
برغم این که در نوشتههایش از «روحانیت» فراوان بد گفته ولی از علمای بزرگ عتبات و اساتید خود هماره به نیکی و با احترام یاد کرده است. یک بار (بهار ۱۳۰۱) به سامرا رفت و میرزای شیرازی را دید.
در ۳۳ سالگی (محرم ۱۳۰۵) به زنجان بازگشت. چندی در خانه خود مجلس درس داشت و سپس مسجدی مخروبه را در نزدیکی خانه، به کمک اهالی محل، تعمیر کرد و مقر خویش را در آنجا قرار داد. منبرهایش شهرت یافت و اعیان شهر در مجالساش شرکت کردند. زندگی زنجانی به رفاه گرائید. در ۱۳۰۸ پیشنماز یکی از مساجد بزرگ زنجان شد و در ۱۳۱۰ به کمک متمولین شهر در محلهای اعیاننشین خانه خرید.
در ۱۳۱۲ به خواست میرزا احمد خان علاءالدوله، حاکم خمسه، در دارالحکومه، در حضور جمع کثیری از بزرگان شهر مناظرهای سه ساعته با میرزا علیمحمد ورقا، مبلغ سرشناس بهائی، انجام داد. بر مبنای مناظره فوق کتاب «رَجمُ الدجال فی رَدّ بابالضلال (ارشاد الایمان)» را تألیف کرد که در ذیحجه ۱۳۱۳، اندکی پس از قتل ناصرالدین شاه (۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳)، به اتمام رسید. در این کتاب از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ستایش کرده و میرزا رضا کرمانی را از «طایفه خبیثه ضاله مفسده ملحده دهریه بابیه» خوانده است. (۴: ۵۳؛ ۴۸: ۱۵۵- ۱۶۲، ۱۷۳؛ محسن اردبیلی، ۳۲۰- ۳۲۲)
در ۱۳۱۸ نخستین رساله سیاسی و انتقادیاش را با نام «تریاقالسموم» درباره اوضاع جهان اسلام و ایران نوشت. ابوالفتح میرزا سالارالدوله، حاکم خمسه، «گرفت و خواند و محرمانه نسخه کرد.» (۴۸: ۱۸۴؛۵۲: ۵۲۲) در رساله فوق فقه را قانون اسلام و حاوی همه جزئیات زندگی اجتماعی میداند ولی جهان اسلام و ایران را در آستانه مرگ میبیند. (۵۲: ۵۲۱- ۵۲۲)
تأثیرگذارترین معاشر زنجانی در این دوران میرزا علیاصغر خان (حاجی مشیرالممالک)، وزیر و نایبالحکومه خمسه، (مافی/۱، ۳۰۰) بود. از طریق مشیرالممالک با «علوم و ترقیات خارجه» آشنا شد و روزنامههای «ثریا» و «پرورش» و «الهلال» را، که از مصر میآمد، و «حبلالمتین» کلکته را «محرمانه» مطالعه میکرد. مشیرالممالک ترجمه رُمانهای «سه تفنگدار» و «کنت مونتکریستو» و «چند رُمان کوچک دیگر» را به زنجانی داد.
این کتب زنجانی را شیفته رُماننویسی و ترجمه رُمان کرد و در پایه نگارش رسالههای سیاسی متعدد رُمانگونه زنجانی قرار گرفت. آشنایی با جراید فوق و مطالعه کتبی چون «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» اثر زینالعابدین مراغهای و «حاجی بابا» اثر جیمز موریه و آثار طالبوف دیدگاه سیاسی- انتقادی زنجانی را شکل داد.
در پائیز ۱۳۱۸ از راه رشت با کشتی به باکو و از راه قهقهه (شهر کنونی کاکا) به مشهد رفت. در مسیر بازگشت از مشهد به زنجان، در اوائل ۱۳۱۹، حدود یک هفته در تهران ماند. در اوائل ۱۳۲۰ رابطه نزدیکی میان زنجانی و حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی پدید آمد که در این زمان در املاکش در خمسه اقامت داشت. نظامالسلطنه «تریاقالسموم» را خواند و گرفت تا در بمبئی، بدون ذکر نام مؤلف، چاپ کند.
سومین فرد مؤثر در تکوین اندیشه سیاسی زنجانی، پس از مشیرالممالک و نظامالسلطنه، و تأثیرگذارترین آنها، میرزا مهدی خان غفاری کاشانی (قائممقام، وزیرهمایون)، حاکم خمسه (از ربیعالاول ۱۳۲۱ تا ربیعالاول ۱۳۲۴) بود.
پیامد این آشنایی راهیابی زنجانی به مجلس اول و عضویت او در مهمترین سازمانهای مخفی سیاسی آن دوران، «جامع آدمیت» و سپس «لژ بیداری ایران»، است. وزیر همایون عضو دستهبندی «انگلوفیل» دربار، به رهبری میرزا محمود خان بروجردی (حکیمالملک)، و از مخالفان میرزا علیاصغر خان امینالسلطان (اتابک اعظم)، صدراعظم، و از مقربان مظفرالدین شاه بود.
وزیر همایون [بطور پنهان] بهائی بود و با کمک او در سفر دوم مظفرالدین شاه به فرنگ، دو مبلغ بهائی، لوا گتسینگر (آمریکایی) و هیپولیت دریفوس (فرانسوی)، موفق به دیدار با صدراعظم (اتابک) و شاه شدند و درخواست کردند پادشاه ایران نزد عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، برای رفع حصر عبدالبهاء (عباس افندی) در قلعه عکا وساطت کند.
در سالهای حکومت وزیرهمایون رابطه نزدیکی میان او و شیخ ابراهیم زنجانی ایجاد شد. بر این پایه محفل کوچکی پدید آمد مرکب از وزیرهمایون، زنجانی، مشیرالممالک و علیمحمد فرهوشی (مترجم همایون) و بدینسان زنجانی نیز «داخل عملیات ترقی» شد.
اقدامات این کانون سبب شد «آخوندها و دیگران» او را به «فرنگیمآبی» متهم کنند ولی «از سر کتمان برخاست.» (۷: ۶۲) وزیرهمایون در صحبتهای خصوصی با زنجانی مسائل مملکتی را تشریح میکرد، از رقابت روسیه و بریتانیا در ایران میگفت و روسیه را عامل دوام سلطنت قاجار و تهدید اصلی برای ایران میشمرد.
در ۱۳۲۳ رساله سیاسی- انتقادی «بستانالحق» را نگاشت. وجود نسخهای از آن بدون ذکر نام مؤلف و به خط فردی دیگر بجز زنجانی، و با برخی اصلاحات به خط زنجانی، در کتابخانه مجلس سنای سابق نشان میدهد که رساله فوق در زمان خود تکثیر میشد.
«بستانالحق» در چارچوب نظری «تجدیدحیات اسلامی» است که در آن زمان در جهان اسلام، بویژه در عثمانی و مصر، رواج داشت. درباره ترقی غرب و انحطاط جهان اسلام میگوید و علت این انحطاط را عمل نکردن به قوانین اسلام میداند.
قوانینی که عمل به آنها عامل ترقی ملل غرب بود همان قوانین اسلام است که ملل متمدن با تغییر نام به قانون خود بدل کردهاند. حکومت را به سه نوع «جمهوریه»، «سلطنت مشروطه» و «سلطنت مطلقه» تقسیم میکند و سلطنت مشروطه و مبتنی بر قانون [اسلامی] را بهترین میخواند.
به اجماع تمام اهل اسلام اعم از شیعه و سنی ریاست و حکومت در اسلام مشروطه است و احدی حق تخلف از قانون کلی را ندارد. «حکومت اسلامیه» کمال حکومت است که در آن دولت مشروطه «مقترن و همآغوش با شریعت مذهب و قانون اسلام است که رئیس مذهب و سلطان مملکت یکی است.» «حکومت اسلامیه رئیس و پدر و ولیالنعمه و اولوالامر امت است.»
نطفههای اولیه نگرش سیاسی زنجانی را، که در سالهای پسین به افراط شدید گرائید، در این رساله میتوان دید مانند تعریضهای تند به «علما» از جمله حملات کنایهآمیز به علمای سرشناس زنجان و توصیفهای اغراقآمیز درباره انحطاط ایران. در «بستانالحق» تعبیر «مجلس شورا»، بعنوان نهادی از عقلا برای اداره جامعه در چارچوب «قوانین اسلام»، به کار رفته است.
زنجانی در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی با تأخیر، به دلیل مخالفت ابوالقاسم خان نیرالممالک حاکم خمسه، به مجلس راه یافت. در ۴ ذیحجه ۱۳۲۴ راهی تهران شد و در ۱۲ ذیحجه اعتبارنامهاش به تصویب رسید. از این پس، تا پایان عمر، ساکن تهران بود.
استقرار در تهران «انقلابی بزرگ» در زنجانی پدید آورد که آن را «تولد جدید و عالمی غیر عالم گذشته» خوانده است. مهمترین عامل این تحول، حضور زنجانی در مجامع پنهان ماسونی تهران است که در خاطراتش تنها یک بار، در هشتاد سالگی (۱۳۱۲ ش.)، بدون ذکر نام فراماسونری، بدان اشاره کرده: «عضو یک مجمع عالی جهانی شدهام.»
زنجانی اندکی پس از استقرار در تهران، با معرفی وزیرهمایون، به «جامع آدمیت» راه یافت. نام وزیرهمایون در فهرست اعضای «جامع» و «لژ بیداری ایران» دیده میشود. در ۱۳۲۵ زنجانی از اعضای هیئت امنای «جامع آدمیت» بود. در شامگاه ۱۴ رجب ۱۳۲۵ جزو هیئت امنای دوازده نفره «جامع» بود که با اتابک، رئیسالوزرا، در پارک اتابک، دیدار کردند و به همراه او برای حفظ نظام مشروطه سوگند خوردند.
زنجانی پس از عباسقلی خان آدمیت، رئیس «جامع»، دومین نفر بود که به قرآن قسم خورد و اتابک آخرین نفر بود. زنجانی جزو هیئت چهارده نفره«جامع» بود که در شب آخر رمضان ۱۳۲۵ (لیلهالفطر) با محمدعلی شاه دیدار کردند و او را به عضویت «جامع» پذیرفتند.
سیاست «جامع آدمیت»، به تبعیت از دو شخصیت اصلی فکری تأثیرگذار بر آن، میرزا عبدالرحیم طالبوف و میرزا ملکم خان ناظمالدوله، حمایت از حکومت محمدعلی شاه و دولت اتابک و کمک به آنان برای تحکیم مبانی مشروطیت نوپا بود.
اتابک، قبل از این، به دلیل تحرکات «جناح انگلوفیل» و انتشار تکفیرنامه جعلی او به امضای مراجع تقلید، از صدارت عزل شده و سه سال و هشت ماه (تا ربیعالاول ۱۳۲۵) در خارج از ایران به سر برده بود. او در این سفر با میرزا مَلکَم خان ناظمالدوله پیوند دوستی برقرار کرد و از طریق ملکم در شهر کارلسباد اتریش (کارلُویوَری، جمهوری کنونی چک) به فراماسونری پیوست و با توصیهنامه ملکم به ایران بازگشت. زنجانی «یقین» داشت اتابک «عازم و مُصرّ بر حفظ پارلمنت و آزادی و ترقی ایران و اکمال مشروطیت» است.
عضویت محمدعلی شاه در «جامع آدمیت» بحران درونی «جامع» را، بر سر حمایت یا عدم حمایت از سلطنت محمدعلی شاه و دولت اتابک، به اوج رسانید و در اوائل ۱۳۲۶ به حیات این سازمان سیاسی متنفذ پایان داد. در ۶ نوامبر ۱۹۰۷ (چهارشنبه، ۲۹ رمضان ۱۳۲۵)، که «جامع آدمیت» در آستانه پذیرفتن محمدعلی شاه بود، گرانداوریان فرانسه فرمان تأسیس «لژ بیداری ایران»را صادر کرد.
«لژ بیداری ایران» از شب سهشنبه ۱۹ ربیعالاول ۱۳۲۶ فعالیت مستقل خود را آغاز کرد. معهذا، این سازمان قریب به شش ماه دور از چشم «رئیس جامع» در پوشش «جامع آدمیت» فعالیت میکرد: زنجانی از زمان انحلال مجلس (۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶) تا سقوط محمدعلی شاه (۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۷) در تهران خانهنشین بود.
گزارش اوضاع تهران در روزهای پر تبوتاب محاصره تهران و سقوط محمدعلی شاه و رُمانگونه چهار جلدی «شراره استبداد» متعلق به این دوره است. حوادث مندرج در این «رُمان» رمزگونه ولی بسیار واقعی است و جزئیات تحولات سیاسی آن روز را نشان میدهد مانند توصیف دقیق آخرین سخنرانی اتابک در «پارلمنت» و قتل او.
این شِبهرُمان فعالیت هسته پنهانی را در درون «جامع آدمیت» بیان میکند که زنجانی عضو آن است. نام «سیدزاده»، وکیل تبریز در شِبهرُمان فوق، با شخصیت سید حسن تقیزاده منطبق است. این همان هسته نخستین و پنهان «لژ بیداری ایران» است که تا ماههای پایانی ۱۳۲۵ هنوز خود را «جامع آدمیت» مینامد.
با خلع محمدعلی شاه، قدرت سیاسی در اختیار نهادی موقت بنام «هیئت مدیره» قرار گرفت. زنجانی «عضو هیئت مدیره» بود.
علیرضا خان عضدالملک، نایبالسلطنه، در نامه به ثقهالاسلام تبریزی نام ۱۷ تن از اعضای «هیئت مدیره» را نوشته و ملکزاده نام ۱۲ تن را ذکر کرده است. مقایسه فهرست فوق با اسامی اعضای «لژ بیداری ایران» بیانگر آن است که این سازمان هدایت فتح تهران را به دست داشت و سپس اداره امور ایران را به دست گرفت.
جنجالیترین اقدام «هیئت مدیره» محاکمه شیخ فضلالله نوری، مجتهد بزرگ تهران، در «محکمه موقتی» و به دار کشیدن او در عصر شنبه ۱۳ رجب ۱۳۲۷ بود. زنجانی، در مقام دادستان «محکمه» ، کیفرخواستی مفصل دال بر اتهامات شیخ فضلالله نوری قرائت کرد.
زنجانی از ذکر دقیق جایگاه و نقش خود در «محکمه» و صدور احکام اعدام پرهیز میکند. او تنها یک بار، در ۶۸ سالگی، به اختصار خود را «عضو محکمه موقتی» معرفی میکند که «چند نفر را دار زدند.» زنجانی منتسب کردن صدور حکم «دار زدن شیخ فضلالله» به خویش را «دروغ» میخواند ولی تأیید میکند که «لایحه الزامیه» محکمه را او نوشته و برای شیخ فضلالله قرائت کرده است. زنجانی به دار آویختنها را کار «مجاهدین» میخواند که قصد داشتند «بسیاری از مفسدین» را «از میان بردارند» ولی سفارتخانههای روسیه و بریتانیا مانع شدند. (۷: ۷۶) او بعدها، در ۷۲ سالگی، با بدبینی از دوران مبارزه با محمدعلی شاه یاد میکند و ناآرامی و آشوب کشور را به «دول روس و انگلیس» نسبت میدهد که «یک دقیقه نمیخواستند ایران به یک وضع آزادی یا استبدادی آرام و اداره شود.»
در سالهای اولیه پس از سقوط محمدعلی شاه، زنجانی ابتدا به تأسیس «عدلیه جدید» مشغول بود. او به همراه دو تن دیگر «اداره تنقیح لوایح» را به دست داشت. زنجانی «قوانین عدلیه» عثمانی را ترجمه میکرد و منصورالسلطنه (مصطفی عدل) قوانین فرانسه را. علاوه بر ترجمه از ترکی، زنجانی قوانین جدید را با شرع تطبیق میداد. «اساس قانون عدلیه که اکنون معمول است و تطبیق آن با شرع اول از من شروع شده است.»
در اول ذیقعده ۱۳۲۷ مجلس دوم گشایش یافت. زنجانی، بعنوان نماینده ملایر نه زنجان، از چهرههای سرشناس این مجلس و رئیس فراکسیون «فرقه دمکرات» بود. فعالیت «فرقه دمکرات ایران» با بازگشت تقیزاده از لندن آغاز شد.
او «مرامنامه و نظامنامه حزب دمکرات» را با خود آورد و «ترویج محرمانه» آن را آغاز کرد و هسته اولیه حزب فوق شکل گرفت: تقیزاده، حسینقلی خان نواب، میرزا عبدالحسین خان کاشانی (وحیدالملک شیبانی)، میرزا محمد خان صدیق حضرت (محمد مظاهر)، سید محمدرضا مساوات، سید ابوالحسن علوی، زنجانی و چند تن دیگر. اینان مرامنامه فرقه را «تکمیل» و در ۱۳۲۸ به شکل غیرعلنی چاپ کردند.
پس از اخراج تقیزاده از ایران، از سال ۱۳۲۸ زنجانی رهبری فراکسیون دمکرات را به دست داشت (علوی، ۱۵) و بعنوان «رئیس حزب دمکرات» شناخته میشد. زنجانی «فرقه دمکرات» را «حامی رنجبر و طالب مساوات» و جناح مقابل را، «اعتدالیون»، «حامی مقتدرین و اشراف و ضد مساوات» معرفی میکند.
بعدها، تعابیر زنجانی علیه «اعتدالیون» به اوج خصومت رسید. دوستان زنجانی در دوران مجلس دوم عموماً به جناح تندرو «لژ بیداری ایران» تعلق دارند که بعداً در انحلال قاجاریه و استقرار سلطنت پهلوی ایفای نقش کردند. در صدر این فهرست سید حسن تقیزاده جای دارد.
در مجلس دوم بار دیگر شکافی بزرگ در میان تجددگرایان پدید آمد که اینک، پس از فروپاشی «جامع آدمیت»، بطور عمده عضو «لژ بیداری ایران» یا در محافل پیرامونی آن مجتمع بودند. این بار نیز زنجانی، در کنار سید حسن تقیزاده، به جناح افراطی تعلق داشت.
ناصرالملک قراگوزلو،عضو بلندپایه «لژ بیداری ایران» که زنجانی در نوشتههای دوران محمدعلی شاه او را «ناصرالملک، شخص بینظیر ایران، رئیسالوزرا» میخواند، اینک «سراپا تدلیس و پرورده انگلیس» است.
این در حالی است که زنجانی و سایر بلندپایگان «لژ بیداری ایران» در بدو نیابت سلطنت ناصرالملک تعهد کرده بودند «با تمام قوه» از او حمایت کنند. ناصرالملک فرقه دمکرات را زیر فشار قرار داد و با اخراج تقیزاده از ایران ضربهای بزرگ بر آن وارد کرد.
با اوجگیری اختلافات، تروریسم بار دیگر زبانه کشید و به قتل مجتهد بزرگ تهران، سید عبدالله بهبهانی و میرزا علیمحمد تربیت، برادر محمدعلی تربیت (شوهرخواهر تقیزاده)، انجامید. قتل بهبهانی را به تقیزاده منتسب کردند. زنجانی، که تا پایان عمر به تقیزاده وفادار است، این اتهام را رد میکند.
در پی اولتیماتوم روسیه، ناصرالملک در ۳ محرم ۱۳۳۰ مجلس دوم را منحل کرد و دوره سه ساله فقدان مجلس، معروف به «دوره فترت»، آغاز شد. میرزا حسن خان مشیرالدوله (حسن پیرنیا) زنجانی را برای ریاست دیوان عالی تمیز یا مدعیالعمومی آن به ناصرالملک پیشنهاد کرد که پذیرفته نشد.
دکتر علی خان حکیم اعظم، رئیس معارف، که با زنجانی دوست بود، او را به ریاست مدرسه دولتی ثروت گمارد. حقوق زنجانی ۵۰ تومان در ماه بود و اداره مدرسه را عملاً میرزا باقر خان سعیدزاده تبریزی، ناظم مدرسه، به دست داشت.
مدرسه ثروت و مدرسه شرف دو مدرسه برتر تهران بودند. (محبوبی اردکانی) در ۶۰ سالگی (۱۳۳۱ ق.) زنجانی نوشت که در «عزلت» زندگی میکند و به علت «کثرت عیال» از فشار مالی در رنج است. او از «نهایت گرانی» در پایتخت مینالد و مقصر بیکاری و وضع بد مالی خود را ناصرالملک میداند. زنجانی وضع ایران این زمان را بدترین دوره در سراسر تاریخ ایران خوانده است.
در «دوره فترت»، زنجانی به ترجمه از ترکی و تألیف مشغول بود. ترجمه رُمانهای «کاپیتان پانزده ساله»، «برادر خائن»، «یهودی سرگردان» و تألیف شِبهرُمان «شهریار هوشمند» و رساله «راه زندگانی» حاصل این دوره است.
در «شهریار هوشمند» سیر تحول فکری تجددگرایان افراطی عصر مشروطه و تحول نظری ایشان از دلبستگی به «آزادی» و «پارلمنت» تا نضج انگاره «دیکتاتوری مصلح» دیده میشود. زنجانی به نهادی بنام «مجلس ملی»، که آن را بکلی فاسد میداند، بیاعتماد است، پدیدهای مبهم بنام «خواست ملت» را برتر از رأی مجلس میداند و پیوند مستقیم میان شاه و ملت را، با حذف واسطههایی چون مجلس و هیئت وزیران و حتی مطبوعات، خواستار است.
با تاجگذاری و انتقال رسمی قدرت به احمد شاه (۲۷ شعبان ۱۳۳۲) حکومت ناصرالملک، نایبالسلطنه، پایان یافت. اندکی بعد انتخابات برگزار شد و در ۱۶ محرم ۱۳۳۳ سومین دوره مجلس شورای ملی آغاز به کار کرد. زنجانی با کمک جهانشاه خان امیرافشار، خان قدرتمند خمسه، بعنوان نماینده خمسه به مجلس راه یافت. او در مجلس سوم کینهای شدید از سید حسن مدرس، عضو متنفذ فراکسیون «هیئت علمیه»، به دل گرفت. مجلس سوم در ۲۹ ذیحجه ۱۳۳۳ به دلیل وقایع جنگ جهانی اول تعطیل شد.
جنگ جهانی هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه آغاز شد (۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴). شاه و رئیس دولت، میرزا حسن خان مستوفیالممالک، بیطرفی ایران را اعلام کردند که سودی نداشت و قشون قدرتهای متخاصم وارد خاک ایران شدند. ایران اشغالشده در شرف نابودی بود که انقلاب ۱۹۱۷ روسیه رخ داد.
زنجانی بارها از انقلاب روسیه با تعابیری چون «معجزه» و «دست غیب الهی» و «وسیله الهی» یاد کرده است. در سالهای جنگ جهانی، زنجانی دولت بریتانیا را «اول شیطان و ظالم عالم» و «انگلیسان» را «قوم خونریز بدتر از چنگیز» میخواند که تمامی فجایع عالم ناشی از «مطامع» اوست، و ایالات متحده آمریکا نیز یا مانند روسیه فریبخورده بریتانیاست و یا باطناً مانند بریتانیا و سایر اروپائیان است.
زنجانی در سال ۱۳۳۴، در دولت میرزا حسن خان مشیرالدوله، نایب رئیس شورای معارف شد. ریاست شورای معارف با میرزا ابراهیم خان حکیمالملک (ابراهیم حکیمی)، وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، بود.
در ذیقعده ۱۳۳۵ ق./ شهریور ۱۲۹۶ ش. حکیمالملک، که در کابینه محمدعلی خان علاءالسلطنه مجدداً وزیر معارف بود، زنجانی را راضی به تصدی اداره اوقاف کرد و کابینه متفقاً زنجانی را به ریاست اداره اوقاف منصوب نمود.
زنجانی تا ۱۴ رمضان ۱۳۴۰/ اول خرداد ۱۳۰۰ ش. قریب به چهار سال در کابینههای مختلف «رئیس کل اوقاف ایران» بود. زنجانی را باید از مهمترین نظریهپردازان و معماران نظارت دولت بر موقوفات دانست. او در نوشتههایش به شدت بر «موقوفهخواری» تأکید میکند و آن را در دوران متأخر قاجاریه بسیار رایج میداند. مدیریت و نظارت دولتی موقوفات ماده پنجم مرامنامه «فرقه مقدسه دموکرات ایران» است.
برکناری زنجانی از ریاست اوقاف در اواخر دولت سید ضیاءالدین طباطبایی و با فشار رئیسالوزرا بر رضاقلی خان نیرالملک (رضاقلی هدایت)، وزیر معارف، انجام گرفت. پس از زنجانی، میرزا محمد نجات خراسانی (محمد نجات) رئیس اداره اوقاف شد. زنجانی مکرر نجات را «جاسوس وظیفهخور انگلیسها» و عضو فرقه بهائی خوانده است.
زنجانی از مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ بود. او در اواخر عمر نوشت وثوقالدوله «زیرکی کرد» و به بهانه مشروطه بودن دولت ایران نهایی شدن قرارداد را منوط به تصویب مجلس کرد که در آن زمان تعطیل بود. احمد شاه مایل به قبول قرارداد نبود و به اجبار او را به سفر انگلستان فرستادند.
به دلیل اوجگیری جنبش مخالفت با قرارداد و سقوط دولت وثوقالدوله، بریتانیا از تصویب قرارداد در مجلس آتی نومید شد و ابتدا در اصفهان «کمیته آهن» و سپس در تهران کمیته مشابهی، با شرکت «خائنان و انگلیسپرستان با بعض مأمورین انگلیس»، تشکیل داد.
اعضای مهم این کمیته سید ضیاءالدین طباطبایی و حسین دادگر (عدلالملک) و گاسپار ایپگیان و محمد نجات و چند تن دیگر بودند. مأموریت کمیته برچیدن مشروطیت و ایجاد «دولتی در ظاهر ایرانی و در باطن انگلیسی، مانند هندوستان» بود.
انگلیسیها یکی از صاحب منصبان قزاق بنام رضا خان سوادکوهی را برکشیده و به دست او و سید ضیاء کودتا کردند. روایت زنجانی درباره کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ مشابه است با روایت یحیی دولتآبادی درباره «کمیته آهن» در اصفهان و «کمیته زرگنده» در تهران.
دوره چهارم مجلس شورای ملی، پس از پنج سال و هفت ماه و هشت روز فترت، در اول تیر ۱۳۰۰ ش./ ۱۵ شوال ۱۳۳۹ ق. گشوده شد. زنجانی در دوره پنجم به مجلس راه نیافت زیرا امیرحشمت نیساری (ابوالحسن نیساری قراچهداغی)، حاکم خمسه، محمد نجات را بعنوان «وکیل خمسه» برگزید. امیرحشمت نیساری منصوب رضا خان سردارسپه بود و در قلدری بر جهانشاه خان امیرافشار، حامی زنجانی، برتری داشت.
اسناد محرمانه نظامی آن زمان دخالت گسترده رضا خان سردارسپه، وزیر جنگ، را در انتخابات مجلس پنجم، از جمله به سود محمد نجات، نشان میدهد. زنجانی در اواخر ۱۳۰۲، مقارن با شروع مجلس پنجم، از فقدان امنیت سیاسی در ایران و تأثیر آن بر زندگی خانوادهها میگوید و آرزو میکند فرزندانش به آمریکا مهاجرت و «در آنجا توطن» کنند زیرا «ادنی رعیت در آنجا باشید بهتر است از وزارت ایران.»
در دوران سلطنت رضا شاه، زنجانی به معاشرت با دوستان دیرین خود، اعضای قدیمی لژ بیداری ایران، ادامه داد. پاتوق اینان «کتابخانه طهران» حسین پرویز در خیابان لالهزار بود. در این سالها، زنجانی رسالههایی درباره تاریخ و تمدن، با رویکرد تجلیل از رضا شاه بعنوان «ناجی ایران» و حملات شدید به روحانیت، تدوین کرد برغم این که خود تا پایان عمر در کسوت روحانیت بود.
زنجانی شنبه، ۱۰ آذر ۱۳۱۳ (۲۳ شعبان ۱۳۵۳) در ۸۱ سالگی در تهران درگذشت. زنجانی شعر میگفت و تخلصش «شفایی» بود. برخلاف نوشته حبیبآبادی و مشار و دیگران با «زبان فرانسه» آشنا نبود و ترجمههای او عموماً از ترکی استانبولی و در مواردی از عربی است.
نویسنده عبدالله شهبازی
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع